مقاله

فریادِ سکوت

“هزارویک زن چون من”؛ فلمی با آرایه‌های انتقادی

چند روز پیش، صحرا مانی برای مستند “هزار‌و‌یک زن چون من”، جایزه نخست بهترین فلم مستند سینمایی را از جشنواره بین‌المللی فلم کتماندوی نیپال گرفت. شاید این یادداشت چندان حق مطلب را در مورد این فلم ادا نکند و باید بیش و پیش از آن، “ساختار نوآورانه” و “مضمون هنجارشکن” این فلم را تحسین کرد.

صحرا مانی یکی از فلم‌سازان با استعداد افغانستان است که با مداومت و سخت‌کوشی، با نوآوری‌های مضمونی، داستانی، فرمی، ساختاری و روایی، فضای سینمای افغانستان را که با سینمای اکران متفاوت است، عوض کرده است. این در حالی است که زمین و زمان با او و نسل هم‌فکر و هم‌باور او ناسازگار بوده و هنوز هست، اما به نظر می‌رسد که با تحولات تکنالوژیک جهانی و فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که تازه در افغانستان پیدا شده، دوره نسل روشن سینمای آبرومند امروز افغانستان متعلق به این نسل است؛ نسلی باشکوه؛ نسلی که فریادگر صداهای خفه‌شده هستند. صحرا مانی در کارنامه هنری خود ۱۳فلم با موضوعات زنان و کودکان دارد که خیلی از آنها موفق به کسب جایزه‌های بین‌المللی نیز شده‌ است.

و اما، فلم “هزار‌و‌یک زن چون من”، در دوازدهمین جشنواره بین‌المللی فلم مستند ایران (سینما حقیقت)، سه‌شنبه، بیستم قوس سال جاری، در پردیس سینمایی چارسو به پرده نمایش رفت. استقبال بی‌نظیر تماشاگران، نشان‌دهنده این بود که فلم و فلم‌ساز رسالت خود را درست انجام داده است.

فلم، داستان خطی، روان و بی‌تکلیف دارد. داستان فلم ماجرای غم‌انگیز “خاطره” زن جوانی است که از کودکی تا بزرگ‌سالی قربانی تجاوز پدرش بوده که حاصل این تجاوزها، چند سقط جنین و دو کودک از پدر است. قهرمان داستان باید جور بزرگ کردن کودکانش را به دوش بکشد. باید آمادگی مواجه شدن بعد از افشا کردن رازش و طرد شدن از اجتماع را، تاب نگاه‌های  سنگین و پر از سرزنش اطرافیان را داشته باشد. باید  با کابوس‌های ناتمامی که پدر برایش به یادگار گذاشته دست و پنجه نرم کند.

 “هزار‌و‌یک زن چون من” در واقع تنهایی سه زن (خاطره، مادر، زینب) را نشان نمی‌دهد‌، بل تنهایی سه نسل از زنان و دختران افغان را به‌تصویر می‌کشد که زیر بار خشونت بار آمده‌اند و همواره سکوت کرده‌اند. صحرا با نگاه ظریف کارگردانی و با کمک تدوین، تنهایی این سه زن که نماینده یک نسل بزگ‌تر از زنان افغانستان هستند را با بافتمانی از عشق، تنهایی، مهربانی، خشونت و امید؛ امیدی برای فردای بهتر، به‌خوبی به‌تصویر می‌کشد.

در این فلم، شخصیت مکمل خاطره، مادرش و دخترش زینب است. شخصیت زینب خوردسال در این فلم، بسیار بدل، دل‌ربا و گول‌زننده است. اصلی غریب و به حاشیه رانده است. کودکی که چون شب‌های گذرا، تاریکی غلیظ فلم را برای لحظه‌یی می‌شکافد. کودک محض و خالصی که از آسمان، از ناکجاآباد در درون داستان فلم هبوط می‌کند و اما به کمک مادرش (خاطره) در برابر آلودگی دنیای پست و جعلی در امان می‌ماند. دست‌ و پا زدن و تلاش‌های بی‌وقفۀ خاطره، زنی که از ایام کودکی مورد تجاوز و بی‌رحمی پدرش قرار گرفته است و اجازه نمی‌دهد این اتفاق برای دخترش زینب نیز بیفتد، بسیار خوب در فلم جا خوش کرده است و همین‌طور، مادر خاطره، نمونه‌یی از زن‌های محروم در جامعه سنتی است  که نمی‌تواند کمکی به فرزندش بکند و شاهد درد و رنج فرزندش هست. این تضاد اعتراض و سکوت دو زن؛ دو مادر در فلم، تماشاگر را میخ‌کوب می‌کند.

در ابتدای فلم، خاطره به کارگردان که به‌نظر می‌رسد بسیار با شخصیت فلم‌اش نزدیک و رفیق شده است، می‌گوید: “دارم سعی می‌کنم فراموش کنم آن‌قدر دردناک است که نمی‌توانم فراموش کنم. کاش می‌شد بچه را سقط کنم، اگر  به‌خاطر اثبات مجرم بودن پدرم نبود سقطش می‌کردم”.

“پدر”، نماد امنیت خانواده است، اما در این فلم می‌بینیم که نقش پدر به‌جای حامی و تکیه‌گاه خانواده، به هیولایی تبدیل شده است غیر قابل کنترول که از آسیب رساندن به خانواده‌اش مخصوصن دخترک معصوم داستان ابایی ندارد و وقاحت را به‌حدی می‌رساند که در مقابل چشمان همسرش با او زنا می‌کند. هیولایی که هیچ‌کس حاضر نیست برای از بین بردنش گامی بردارد.

داستان فلم، داستان عدالت‌جویی دختران و زنان سرزمینی است که قربانی تجاوز محارم شده‌اند، از ترس آبرو و عدم حمایت جامعه‌، سال‌هاست با راز وحشت‌ناک‌شان زندگی کرده‌اند؛ نه زندگی نکرده‌اند که مردگی کرده‌اند!

 “هزار‌و‌یک زن چون من”؛ روایت دشواری‌های زنان افغان در جامعه‌ مردسالار و سنتی است و گرفتاری‌هایشان در پیچ‌وخم ناعدالتی‌ها برای به دست آوردن اندکی عدالت! سکانس-‌سکانس و در نما-نمایی از این فلم، خشم، عصبانیت، ناراحتی و گریه را برای تماشاگر به ارمغان می‌آورد و پرسش‌هایی که ذهن تماشاگر را دق‌الباب می‌کند. چطور می‌شود که مساله‌یی به این مهمی توسط خیلی از سازمان‌های قضایی و وابسته نادیده گرفته شده و حتا صحبت کردن در مورد آن تابو باشد؟ در این میان اما افرادی چون صحرا مانی این جسارت را به خرج  می‌دهند و با به تصویر کشیدن  زندگی خاطره، راه دشوارتری را در پیش می‌گیرد.

در سکانس‌های پایانی فلم، “خاطره” برای رهایی از منجلابی که در آن گیر کرده وارد عمل می‌شود و به سراغ رسانه‌ها می‌رود. در برابر دوربین تلویزیون قرار گرفته سرگذشت تلخش را بیان می‌کند و با وجود آن‌که همه گفتند سکوت کن! ولی او خاموش ننشست.

مجری از او می‌پرسد: “چرا زودتر به مقامات دولتی شکایت نکردی؟”

پاسخ اما غم‌انگیزتر است! برای کسی که در بطن ماجرا نیست گفتن این “چراها” خیلی راحت است. خاطره اما برای تمام پرسش‌ها پاسخ می‌دهد: “پدرم یک لحظه تنهایم نمی‌گذاشت. من هم اجازه خروج از خانه را نداشتم که برای کسی تعریف کنم. تمام اعضای خانواده‌ پدرم ماجرا را می‌دانستند و من را مورد لعن و نفرین قرار می‌دادند. به من هشدار می‌دادند که داستانت را نباید برای کسی تعریف کنی وگرنه عواقبش به گردن خودت هست!”

اعتراض خاطره در فلم نتیجه می‌دهد. او با حمایت کارگردانی که خودش قربانی جامعه سنتی و تابوزده است؛ داستان زندگی پیچیده و پیچیدگی داستان زندگی‌اش را به گوش کَرِ جهان فریاد می‌کند. از لابلای تحجر و خفقان صدا به صدا می‌رسد و فلمی که نباید! دیده می‌شد، دیده می‌شود!

“هزار‌و‌یک زن چون من”، پیش از این در چندین جشنواره بین‌المللی در کانادا، امریکا و فرانسه به نمایش درآمده و مورد حمایت تماشاگران قرار گرفته است. همچنان در مجله‌‌ نیویارک تایمز، از آن به عنوان یکی از ١۵فلم برتر دیدبان حقوق بشر یاد شده است.

حرف آخر؛ تیتراژ پایانی فلم می‌آید، جمعیت بی‌وقفه تشویق می‌کنند‌. از لابلای جمعیت مخاطبی خودش را به بیرون می‌کشاند در حالی که این جمله‌ها کله‌اش را می‌خورد: “پدرم وضو می‌گرفت. در صف اول مسجد می‌رفت و ذکر خدا را می‌گفت‌…  پیش چهارده ملا/مولوی رفتم، همه گفتند سکوت کن. پانزدهمی گفت برو و این مساله را رسانه‌یی کن …!”

ملایی گفت: برو نماز بخوان و از خدا کمک بخواه!

“قاضی فکر می‌کند من دروغ می‌گویم … زینب هم دختر من هست و هم دختر پدرم و هم نوه پدرم و هم خواهر من وقتی به این روابط فکر می‌کنم سرم درد می‌گیرد.”

سازمان ملل‌ متحد می‌گوید که میلیون‌ها زن و دختر افغان همچنان در معرض خطر خشونت قرار دارند. به نقل این سازمان، بعضی سنت‌های حاکم بر جامعه از عوامل مهم خشونت علیه زنان است و قانون منع خشونت به درستی انجام نمی‌شود.

سمیه گروسی‌نژاد/ تهران

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا