مقاله

قباحت‌زدایی جنایت!

مجیب رحمان اتل

همان روزهای سیاه «شر و‌ فساد» که احساس می‌کردیم زمان در آن توقف کرده، معمولا تلویزیون محلی کندز با برق وارداتی تاجیکستان به نشر اخبار ولایتی می‌پرداخت.

قاری رحمت الله، والی آن وقت کندز، همیشه در صدر اخبار بود و معمولا از مکاتب دخترانه بازدید می‌کرد. درست، روزهای قدرت نمایی ویران‌گر مجاهدین بود. در یکی از گزارش‌های تلویزیونی که از امتحان نهایی مدرسه دینی تخارستان تهیه شده بود، گزارشگر چند بار کمره را بالای جوان خوش‌سیمایی که کلاه سفید به سر داشت متمرکز کرد و او هم هر بار آرام لبخند می‌زد.

چند هفته بعد کسی وارد صنف شد و خودش را استاد جدید علوم دینی معرفی کرد. شاید حافظه‌ام خوب یاری نکرد و او را شناختم. او همان مردی تازه‌فارغ‌شدۀ مدرسۀ تخارستان بود که در جریان امتحان مقابل کمره با کلاه سفید لبخند می‌زد (شاید ویدیوی این گزارش در آرشیف تلویزیون ملی کندز هنوز هم موجود باشد). چون اول نمره صنف بودم، از من دفتر حاضری را خواست و آن را امضا کرد، آن‌هایی که غایب بودند، غیر حاضر شدند.

این استاد جدید برخلاف آن لبخند آرام، آدم جدی و آگاه از مسائل دینی بود. وقتی کار خانگی را امضا می‌کرد، می‌نوشت: (مولوی‌زاده کریمی) و (ی) را کش‌دار و خیلی زیبا می‌نوشت.

باری اداره لیسه شیرخان (لیسه مرکزی ولایت کندز) اعلام کرد که استادان نبا‌ید با لباس غیر رسمی وارد مکتب شوند، مولوی نورالهدا (مولوی‌زاده کریمی) از جمله اولین کسانی بود که پتلون را زیر چپن پوشیده و وارد مکتب شد. این کار برای بسیاری از بچه‌ها عجیب و خنده‌آور به نظر می‌آمد، ولی استاد نورالهدا برای همه قابل احترام بود.

استاد در سال‌های اخیر به نمایندگی از علمای کندز در کنفرانس‌های بین‌المللی اشتراک می‌کرد و چهره معتدل اسلام را به نمایش می‌گذاشت. سه سال قبل طالبان او را به جرم عالم بودن شهید کردند، ولی بسیاری از شاگردان او مثل من، برای همیشه او را به‌خاطر خواهند داشت. آن‌هایی که او را به قتل رساندند، مطمین هستم که سواد خواندن قرآن را هم ندارند، در حالی که مولوی نورالهدا تمام عمرش را آگاهانه وقف آموختن و آموزاندن دین کرده بود.

از نظر جامعه‌شناسی سیاسی، وقتی فرهنگ خشونت در جامعه نهادینه می‌شود، حافظه جمعی مستعد فراموشی جنایات و خشونت شده، کشتن دیگران بدون اندک‌ترین توجیه صورت می گیرد.

به همین خاطر در کشوری چون آلمان پی هم سعی شده تا خاطرات تلخ دوره‌ نازی‌ها زنده نگه‌داشته شود و با تقویت گروه‌های راست افراطی در این اواخر، سعی شده که بازماندگان آن دوره مکرر روی پرده‌های تلویزیون‌های آلمان ظاهر شده و از جنایت هولناک آن دوره صحبت کنند، تا مبادا جامعه باز به کام ناسیونالیزم غیر لیبرال سقوط کند.

متاسفانه در افغانستان، خشونت به یک امر متداول تبدیل شده که بهترین‌ها را از ما می‌گیرد. چند روزی در سوگ آن‌ها می‌نشینیم و بعد به دست فراموشی می‌سپاریم. عدم یادآوری این جنایات به قباحت‌زدایی آن کمک کرده، فرهنگ خشونت ریشه‌های خود را در جامعه با گذشت هر روز محکم‌تر می‌کند.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا