برای آگاهی و اصلاح بنویسیم
این پرسش همیشه در ذهنمان میچرخد که نسل جوان و دانشگاهی ما، چرا از نوشتن به دورند و با نگارش میانۀ خوبی ندارند.
البته این بحث کلی است، نویسندگان خوب و فرهیخته را نفی نمیکنیم. وقتی اوسط بگیریم، دیده میشود کسانی که مینویسند بسیار اندکاند. این نسل در حال گذار و نسلی که در جنگ و آوارگی زیسته، بایست از شفاهیسازی تاریخ فاصله بگیرند. رنجها، خواستها، عاطفهها و تجربیات آدمها باید مکتوب شوند و به صورتِ متن در دل تاریخ جا خوش کنند.
در مقدمۀ کتابِ «از فنِ نگارش تا هُنر نویسندگی» اثر «دکتور حسنِ احمدی گیوی» آمده است: «شخصیتِ هر انسان را ارکان و ابعادی است که استواری و سستی آن ارکان و ابعاد، شخصیت او را در جامعه، فراز و فرود میبخشد، دانش و بینش، ایمان و تقوا، هنر و ادب، حُسن خوی، سخاوت و شجاعت، صداقت و صراحت، عاطفه و گذشت، ایثار و فداکاری، فروتنی و مهرورزی، مهیندوستی و انساندوستی، نظم و ترتیب، در کارها، نظافت و پاکیزگی جامعه و تن و بالاخره قدرت بیان را میتوان از ابعاد مهم شخصیت هر انسان شمرد.»
سخن از آخرین آنها یعنی قدرت بیان است. کسی که نمیتواند منظور و هدف خویش را به درستی و خوبی برای دیگران بیان کند، شخصیت او در نظر همگنان پایین میآید.
میدانیم بیان دوگونه است: شفاهی و کتبی و نگارش یا نوشتن، همان گونه که در جای خود آمده، بیان کتبی خواستها، اندیشهها، دانستهها و عاطفههایی است که شخص با قلم بر کاغذ میآورد.
درباره ارزش نگارش و قلم همین بس که خداوند در کتاب آسمانی ما بر «قلم» و آنچه مینویسد سوگند یاد کرده و سورۀ شریفهیی بدان آغاز شده و به نام «قلم» آرایش یافته است. شما تصور کنید، اگر طبیبی حاذق و دانا که دهها بیمار را از مرگ نجات داده و باعث جانبخشی آنان شده، نتواند گزارش افتخارات و نامۀ اداری خود را بدون غلطی بنگارد، ضعف شخصیت دارد. اگر استاد دانشگاه که از بهترین دانشگاه دنیا فارغالتحصیل شده و صاحب نام و نشان است، نتواند اندیشه و افکار خود را به متن و کتاب به دانشجویان عرضه کند، شخصیت او زیر سوال میرود.
نویسنده تنها برای خود نمینویسد، به ویژه نویسنده مقاله، داستان و شعر در خوانندۀ تأثیر بسیار میگذارد و طبعا خوانندگان فراوانی پیدا میکند و بههمین جهت مسوولیت او هم سنگین است. یک نویسندۀ توانا و چیرهدست و هنرمند با روح انسانها، به ویژه نسلجوان سر و کار دارد و میتواند با قلم سحار و شورآفرین خود احساسات و عواطف ملتی را به سود یا زیان یک جریان یا حاکمیتی برانگیزد و به افراد خمود و خموش، توان و تکان دهد و روابط حاکم بر اجتماع را دگرگون سازد و حتا از بیخ و بن براندازد. در تاریخ بشر، اگر به انقلابها و رخدادهای سترگ آن نگریسته شود، دیده میشود که هیچ انقلاب بزرگ و اتفاق دگرگونآفرینی نیست که نویسندگان در صف نخست آن نباشند.
قلم میتواند ملتی را به سوی سرافرازی هدایت کند. نویسندگان پاکیزهفکر و گرانسنگ، اصلاحگران و تغییرآفرینان مثبت جامعه و جهاناند.
حالا در ادامۀ تذکرات مختصرِ بالا، میشود به این پرسش، به قدر توش و توان خود پاسخ داد که برای امر نگارش و نوشتن چه باید کرد؟
برای نوشتن دو چیز مهم را میشود عنوان کرد، یکی «خواندن» و دیگری «نوشتن». برای اینکه نویسندۀ خوب باشیم، لازم است که در نخست خوب بخوانیم، یعنی متنخوان خوب باشیم. تا خوب مطالعه نکنیم، هرگز نمیتوانیم خوب بنویسیم. ما وقتی نوشتهیی را میخوانیم علاوه بر آنکه از محتوا و مفهوم آن بهرهمند میشویم، ناخودآگاه یا آگاهانه، نکات نگارشی از آن میآموزیم و بدین ترتیب با خواندن نوشتههای مختلف انشای ما روانتر و خامۀ ما تواناتر میشود و درست نوشتن و خوب نوشتن برای ما عادت و ملکۀ ذهنی میگردد. با مطالعه به گنجینۀ از آگاهی و دانش آشنا میشویم و هم فن و شگرد نگارش را میآموزیم.
مسالۀ دیگر خودِ نوشتن است، همانطور که گفتهاند: «کار نیکو کردن از پُر کردن است». نوشتن مانند دیگر صنعتها و هنرها، نیازمند تمرین و تکرار است. با مطالعۀ آیین نگارش و فن و هنر نویسندگی، امکان نویسندگی میسر نمیشود. یعنی باید نوشت و نوشت و نوشت… باید درباره آنچه میبینیم بنویسیم، درباره آنچه در جهان و پیرامون ما رخ میدهد بنویسیم، درباره آنچه تجربه میکنیم بنویسیم، وضعی روحی و مزاجی و فکری خود را به متن تبدیل کنیم.
از گابریل گارسیا مارکز پرسیدند که چطور مارکز شدی؟ گفت: «من شبی 40صفحه نوشتم و 40سال این کار را ادامه میدهم. شبهایی هم که نمیدانستم چه بنویسم، مینوشتم “نمیدانم چه بنویسم” و بههمان میزان 40صفحه این جمله “نمیدانم چه بنویسم” را مینوشتم.» اینکه این موضوع چقدر واقعی است و چقدر خرافه، بماند، ولی نوشتن مستمر و برنامه داشتن خیلی مهم است.
بهحدِ کافی در پیرامون ما سوژه است و هزار و یک قصه و ناگفته در چانته داریم. باید از یکجا شروع کرد و نوشت و از خوردهگیری دیگران در آغاز کار نهراسیم.
خوانندگان گرامی این متن! امیدوارم قلم و کاغذ بردارید و شروع کنید به نوشتن. مهم نیست چه مینویسید، نفس نوشتن مهم است. شاید چند نامه از مادرمان بدهکاریم، چند نامه از پدر و همسر و دوستان بهتر از آب روان. و شاید چند مقاله از جامعۀ خود بدهکاریم که از کنار اتفاقهای خوب و بد آن خموشانه گذشتیم و دست به قلم و کاغذ نبردیم. برای آگاهی و اصلاح جامعه بنویسیم.
سرمقاله
انقدر سرمقاله امروزتان زیبا است که نمی توان توصیف اش کرد. واقعآ دراین سرمقاله بضعی دردل های تعدادی ازنویسندگان واندیشمندان هم نگاشته شده است ازجمله اینکه استادان پوهنتون ما ازخود اثری ندارند؛ چون دربسیاری ازپوهنتون ها کشورما نبود اندیشه بزرگترین چالش فراه راه توسعه علمی وفکری ماست که بنده این موضوع را درکتاب تفکرملی دربخش پیش گفتاراش تذکردادم .
بدون شک بالندگی فرهنگی یک ملت وابسته به مطالعه ونوشتن نویسندگان چیره دست آن است که باید است این روند قوام بخشیده شود دراین راستا میسری دنبال گردد تا درکشور فرهنگ کشورما شکوفا وپویا گردد.