مورخ شهیر و پاسدار تاریخ
میر غلاممحمد غبار؛ روزنامهنگار و آزادیخواۀ معروف سیاسی تاریخ معاصر ماست. غبار پسر میرزا میر محبوبخان در سال ۱٢٧۶ شمسی تولد شده است. تحصیلاتاش خصوصی و مطالعاتاش بیشتر در رشتههای تاریخ، ادب، فلسفه، اجتماعیات و امثال آن بوده است.
روزهای جوانیاش مصادف با زمانی بود که در افغانستان مقدمات یک تحول اجتماعی آهسته آهسته پدیدار میشد. در کابل، جراید انتشار مییافت، کتابخانه شخصی موجود بود و حلقههای مریی و غیر مریی روشنفکری متشکل میگردید. به دنبال آن در کشور یک انقلاب سیاسی و تحول اجتماعی رونما و در نتیجه، افغانستان در جنگ سوم با دولت انگلیس فاتح گردید. این حوادث موجب به میان آمدن فضای مساعد برای جنبشهای اجتماعی نسل جوان مملکت شد، گرچه دورۀ مستعجلی بود که از ۱۰سال بیشتر عمر نداشت. در طی این حوادث، میر غلاممحمد غبار به مشاغل زیادی اشتغال داشت که در اینجا بهطور مختصر به فعالیتهای وی در دوره امانی پرداخته میشود:
مدیریت هفتهوار ستاره افغان از زمستان سال ۱٢٩٨ تا تابستان سال ۱٢٩٩ هـ.ش. این جریده در دو صفحه با مضامین انتقادی و اصلاحی در مطبعه سنگی جبلالسراج ولایت پروان چاپ و نشر میشد. ریاست یکی از شعبات وزارت امنیه عمومیه از سال ۱۲۹۹ الی ۱۳۰۰ هـ.ش، عضویت هیات تنظیمیه ولایت هرات در سال۱۳۰۰ هـ.ش، معاونیت تصدی شرکت امانیه و نمایندۀ تجاری تصدی در نمایشگاه مسکو ۱۳۰۳هـ.ش، کاتب وزارت مختاری افغانستان در پاریس ۱۳۰۵ هـ.ش، مدیریت گمرکات ولایت قطغن و بدخشان ۱۳۰۶ هـ.ش، وکالت انتخابی شهریان کابل در لویه جرگه پغمان ۱۳۰٧ هـ.ش و غیره.
همچنان در دورۀ حکمروایی خانواده آل یحیی نیز در مقامات زیادی ایفای وظیفه نموده است که چند نمونه آن بیان میشود: سرکاتب وزارت مختاری افغانستان در برلین ۱۳۰٩ هـش. میر غلاممحمد غبار از این وظیفه استعفا کرد و به افغانستان برگشت تا در مبارزه بر ضد استبداد نادرشاه مستقیما دخیل شود.
عضویت انجمن ادبی کابل ۱۳۱۰-۱۳۱۱ هـ.ش را داشته و بعد از ۱۳۱٢-۱۳۱۴ هـ.ش محبوس سیاسی بوده است. بعد از این سالها غبار، همزمان با ترور کارمندان سفارت انگلیس به وسیلۀ محمد عظیمخان که شهروند افغانستان بود به ظن همکاری با او، سالیان متمادی به فراه و قندهار تبعید گردید. پس از ختم مدت تبعید، وی عضویت انجمن تاریخ در کابل را از سال ۱۳٢٢ تا ۱۳٢٧هـ.ش به دست آورد. سپس نماینده انتخابی مردم کابل در دوره هفتم شورای ملی از سال ۱۳٢٨ الی ۱۳۳۰هـ.ش بود.
بعدتر موسس و منشی حزب وطن و موسس و صاحب امتیاز جریدۀ وطن، ارگان نشراتی حزب ۱۳٢٩تا ۱۳۳۰ بود. جریده وطن که در چهار صفحه با روش انتقادی در مطبعه ملی چاپ و منتشر میشد، در سال ۱۳۳۰ هـ.ش از طرف حکومت توقیف و حزب وطن در سال ۱۳۳۱ هـ.ش از طرف حکومت ممنوع شناخته شده و بعد در سال ۱۳۳۵ هـ.ش انحلال آن از طرف حکومت رسما اعلان گردید. در کنگره مؤسس حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیز اشتراک نموده بود، اما موفق نشد رهبری حزب را به دست بیاورد؛ زیرا ترهکی و کارمل به حیث رهبر و معاون حزب تعیین گردیدند.
او از سال ۱۳۳۱ الی ۱۳۳۵ هـ.ش بهنام رهبر یک مظاهره انتخاباتی با یک عده رفقای حزبیاش محبوس گردیده و پس از رهایی از زندان الی سال ۱۳۵۶ هـ.ش مدت ۲۰سال دیگر به حیث مبارز، آزادیخواه، وطنپرست، روزنامهنگار، نویسنده و مورخ در مراقبت و فشار خانواده حکمران مجبور شده بود که در منزل خویش مشغول فعالیتهای سیاسی، مطالعه و یا تالیف باشد.
میر غلاممحمد غبار در همین دوره، کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را نوشت. در طول این مدت، دولت به هر وسیله که میشد از نشر جریده، مقاله و یا کتاب از طرف میر غلاممحمد غبار ممانعت میکرد و همچنین از انتخاب شدن او در شورا در دوره دوم دموکراسی دولتی جلوگیری کرد.
غبار از رنج انسان و بهخصوص بینوایان عمیقا متاثر میشد. فرزندش، حشمت خلیل غبار میگوید: زمانی را به یاد دارم که من پسر خوردسال بودم در یکی از روزهای سرد زمستان که برف به شدت میبارید با پدرم در جاده ولایت کابل روان بودیم در کنج دیوار، مرد پیری دیدیم که از شدت سرما میلرزید و تنها پیراهن و شلوار فرسوده در تن داشت، پدرم بالاپوش خود را از تن برکشید و به این مرد داد و خودش تمام زمستان را بدون بالاپوش سپری کرد؛ زیرا این یگانه بالاپوش او بود و او توان خرید بالاپوش دیگری را نداشت. مورخ شهیر کشور در زندگیاش، خدمت به بینوایان را پیشه کرده بود، عمر خود را در این راه صرف کرد و هیچوقت سر خود را در مقابل ظلم، تهدید و خطر مرگ به حکومتها تسلیم نکرد و حتی پرزهیی هم به عنوان عریضه از محبس و یا تبعیدگاه به حکومت نداد.
غبار نهتنها بهعنوان یک مؤرخ؛ بل بهعنوان یک مبارز آزادیخواه، شهرت و محبوبیت کسب کرد، در نهضتهای سیاسی و اجتماعی افغانستان شرکت کرد و در عین جوانیاش در پایان جنگ سوم افغان و انگلیس که افغانستان استقلال سیاسیاش را به دست آورد. وی در اولین شورای دولت افغانستان یکی از وکلای فعال بود و در راه تقویت روحیۀ تجدد و نوگرایی سعی فراوان مبذول داشت. در حرکتهای بعدی پیش از انقلاب جمهوری در افغانستان مدتی در محبس گذراند و مدتی هم نیز در ولایت فراه در تبعید به سر بُرد و پس از آن به کابل بازگشت.
غبار مدتی به روزنامهنگاری پرداخت و روزنامه وطن را منتشر کرد که ارگان حزب وطن بود. وی در پایان فعالیت سیاسی خویش آخرین کتاب خود را پیرامون تاریخ سیاسی افغانستان نوشت که در مطبعه دولتی چاپ گردید، اما توزیع آن سانسور شد تا اینکه غبار برای معالجه به آلمان غربی رفت و پیش از برگشت به کشور در ماه دلو سال ۱۳۵۶ درگذشت.
از میر غلاممحمد غبار غیر از انبوهی از یادداشتهای چاپنشده، تا کنون کتابهای تاریخی چون: خراسان، افغانستان قدیم، جغرافیایی تاریخی افغانستان و افغانستان در مسیر تاریخ به چاپ رسیده است. کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» غبار یکی از معتبرترین تحقیقات تاریخی است که تاکنون مورد استفاد و مراجعه نویسندگان و پژوهندگان بسیار قرار گرفته است.
غبار؛ سرآمد روزگار
مبارز بود و همگام با پیشروترین مردمان زمانش برای نابودی زشتیهایی که در نوشتههایش آشکارا هدف قرار داد، شجاعانه برخاست و هرگز ننشست؛ یعنی تاریخنویسی برای او تفنن، وسیلۀ نام، نانآوری، کسب القاب و خالی کردن عقدههای معمول دیگر نبوده است؛ بل گوشهیی از تقلای چندجانبه و تلاش وسیع او برای حفظ آبروی زندگی بوده است.
در مبارزاتاش پیگیرتر و متینتر از سایر همراهانش بود و بدون شک، درک و احساس سیاسی بسیار قوی داشت. تحلیلهای موشگافانه و واقعبینی کمنظیرش، ضربات کاری بر قلب اسلاف خودکامگان کوفته است. زبان و شیوۀ نوشتار دلنشیناش نیز حداقل در کشور خود ما تاکنون سرمشق قلم به دستان پُرادعا میتواند باشد.
دیدگاه دانشمندان و صاحبنظران
میر غلاممحمد غبار سالهای دراز عمرش را در مؤسسات علمی افغانستان در خدمت فرهنگ و تاریخ کشور سپری نمود و بیش از ده کتاب دربارۀ تاریخ و فرهنگ کشور و دهها مقاله و رساله علمی در بخش تاریخ به رشته تحریر درآورده است و از خود کتاب، رساله و مقالات زیادی به جای گذاشت که قبل از این رساله نیز تحقیقات مختلف در زمینه صورت گرفت.
پوهاند دکتور حبیب پنجشیری؛ آمر دیپارتمت تاریخ معاصر افغانستان در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه کابل در مورد غبار مینویسند:
غبار با توجه به موضعگیریهای ملی و تودهیی در جهت آزادی ملی و ترقی اجتماعی و درک و تشخیص وطنپرستانه، ثمرۀ زندگانی علمی خویش را به میهندوستان اهدا نموده است. وی حقایق آموزنده را به شایقان علم و تاریخ پیشکش، از حاکمیت عوامل استعمار و مناسبات کهن فیودالی که عامل تبعیض جاهلانه و تعصب جابرانه، استثناطلبی و ستمهای طبقاتی تلقی میشوند، گلایه دارد. در پژوهشهای جالب و ایجادگرانۀ غبار، مطالبی تازگی دارند که برای آموزگاران رشته تاریخ و جغرافیا از اهمیت فراوان برخوردار میباشد.
کاندیدای آکادمیسین محمداعظم سیستانی تحت عنوان برخی شخصیتهای فرهنگی و اجتماعی افغانستان چنین نوشته است: میر غلاممحمد غبار بدون تردید یکی از چهرههای نمادین عرصه سیاست و فرهنگ معاصر کشور ماست. سراسر زندگی پُربار و پُرفیض آن قلمزن حقطلب و آزاده، مشحون از نقد اجتماعی، انتقاد از مفاسد جامعه و استبداد دولتی و انتقاد از خود بوده است.
او بیش از هر کسی میدانسته که پیامد هر عملی، یک عکسالعمل است و یک ناقد منصف و واقعگرا، هیچ انتظار ندارد که دیگران را به داوری و ارزشگذاری بگیرد، ولی خود را از داوری دیگران معاف بشناسد. از هیچ نوشته و پژوهش غبار برنمیآید که افکار و آثارش «حکم مطلق» و «وحی منزل» هستند و این به خاطر این است که وی خود را یک «قطب»، یک «امامزاده» و یا یک «تندیس قدسی» نمیپنداشت که دیگران به خاطر ملاحظات عقیدتی و یا عاطفی، چشم بسته او را به تعظیم و تکریم بنشینند و نگویند که در مواردی میتوان پرداختهها و انگاشتههایش را از یک زاویه و منظر دیگری دید.
شمسالدین راد در کتاب گزیدهیی مختصر از چند جاودانگان افغانستان در مورد میر غلاممحمد غبار مینگارد: غبار، شخصیت فعال، پُرتوان و متجسس بود که به اثر سعی، تلاش و مطالعات پیگیر خویش در مسایل فلسفه، تاریخ، علوم اجتماعی و سایر علوم، بلاخره نویسندهیی توانا و مؤرخ مشهور بار آمد که در زمین، کتاب و مقالات زیادی را برای خدمتگذاری مردماش به ارمغان آورد. بعد از آنکه استقلال سیاسی افغانستان تحت زعامت امانالله خان و فداکاری مردم شجاع افغانستان از انگلیسها حاصل گردید؛ منورین و روشنفکران افغانستان که به پلانهای تجددگرایانه و ترقیخواهانه شاه جوان آگاهی داشتند، برای ترقی و تعالی کشور و پیشبُرد اهداف ترقیخواهانه وی با امانالله، همدست و همکار شدند که از آن جمله یکی هم مؤرخ شهیر کشور؛ میر غلاممحمد غبار بود.
سرمحقق دکتور سید محیالدین هاشمی در اثری تحت عنوان مشاهیر افغانستان، چنین مینویسد: اگر تاریخ معاصر افغانستان را غبار نمینوشت و به دفاع از مظلوم و توده مردم برنمیخاست و تیشه به ریشه ارتجاع، استبداد، استعمار و استثمار فرهنگی و اقتصادی نمیزد، یک تعداد حقایق تاریخی عقب پرده نیم قرنه افغانستان به کلی و برای همیشه تاریک و نامعلوم میماند. غبار آغازگر مرحلۀ نوین تاریخنویسی تحلیلی افغانستان، با این اقدام ارزشمند تاریخی، بار اول پرده از جعل تاریخ کشور برداشته، تاریخ اشرافیت متروک و جعلی افغانستان را روانۀ گورستان تاریخ ساخت.
غبار تاریخ معاصر افغانستان را به شیوه علمی بازنویسی کرد و با این طرز تاریخنگاری، کتابها و آثار فرمایشی گمراهکننده، مسخشده، خلاف منافع ملی و همنوا با سیاست دولتهای استبدادی و استعـدادکش کـه تمـام فضایـل و افتخارات تاریخی را به نفع شخصی، فامیلـی، قومی و قبیلهیی میچرخاند و تمام معایب را به جانب مقابل و مخالفاـن احاله میکـردنـد، جای خودش را به شیـوه و میتود جـدیـد علـمی عـوض کرد.
در مقاله دکتور محمد عابد حیدری زیر عنوان «غبار پاسدار معبر تاریخ» میخوانیم: غبار بیشتر در چهرۀ یک مؤرخ مطرح است. میر غلاممحمد غبار؛ بنیانگذار تاریخنگاری علمی تحقیقی تاریخ معاصر افغانستان که به حق او را مفاخر مؤرخان معاصر وطن دانستهاند، ارزش نوشتههایش در کثرت آنها نیست؛ بل در تاریخنویسی با چنان موشگافی و دقت بیسابقه توأم است که با آن چه همعصرانش در این مسایل نوشتهاند، تفاوت بارز و عمده دارد. در مقررات و احکام عرصه تاریخنگاری این معیار که مؤرخ واقعبین و با تجربه تلاش خود را صرف گزافهگوییهای کودکانه و قصهسرایانه نخواهد کرد؛ بل برعکس با تقرب به آموزشهای ضابطهمند علمی و به کارگیری روشهای تحقیقی سنجیده و علمی، در پی تدوین و تبیین تاریخ واقعگرا مبتنی به اسناد، مدارک و شواهد برخواهد آمد. این امر خطیر در مورد همۀ آثار مؤرخ غبار و بهخصوص افغانستان در مسیر تاریخ، متبلور است.
دکتور محمد اکرم عثمان نیز درباره مرحوم غبار و نوشتههای او یادآور شده که پیکان قلم دادگر و خلندۀ غبار در بیشتر آثارش چه در جریدۀ پیکارگر و ترقیخواه وطن و چه تاریخ حجیم و گسترش افغانستان در مسیر تاریخ، سینه سیاه دیو استبداد را نشانه رفته است. آخرین بار که از محضر مغتنم و مبارکش کسب فیض کردم، بعد از تحلیل دقیق از تاریخ افغانستان و نهضت مشروطه گفت من کارنامه جز جنگ با استبداد ندارم. من یک ناسیونالیست هستم و ناسیونالیست خواهم مُرد.
نتیجهگیری
بعد از تحقیق و بررسی روی دوران زندگی این مرد بزرگ به این نتیجه میرسیم که وی در دوران جوانی در سال ۱۲۹۷ خورشیدی جز کارمندان دولت امانی شد. وی در اواخر حکومت امیر حبیبالله خان به فعالیتهای سیاسی روی آورد و به (جنبش جوانان افغان) پیوست و در همین دوران مطالعه در تاریخ و مسایل اجتماعی را به شکل جدی آغاز کرد و خیلی زود به عنوان یکی از چهرههای مطرح در رشته تاریخ افغانستان شناخته شد.
موصوف همزمان با فعالیت سیاسی، به کارهای فرهنگی و ادبی نیز روی آورد و طبق گفتۀ اکثر صاحبنظران، میر غلاممحمد غبار یکی از مؤسسان انجمن ادبی کابل نیز بود که به کمک وی این انجمن توانست نشریات و کتابهایی را در حوزه تاریخ و فرهنگ افغانستان منتشر کند.
در دوران پادشاهی نادر خان در سال ۱۳۱۱ خورشیدی و در حالیکه هنوز بیش از یک سال از تأسیس انجمن ادبی کابل سپری نشده بود، غبار و تعدادی از یاران او به دلیل فعالیتهای سیاسی توسط حکومت دستگیر و زندانی شدند. غبار در سالهای حکومت نادرشاه و همچنین در دوران پادشاهی محمدظاهر، سالهای زیادی از عمر خود را به دلیل فعالیت علیه خاندان شاهی در زندان و تبعید به سر بُرد.
میر غلاممحمد غبار در سال ۱۳۵۶ خورشیدی که مصادف با سال آخر عمر حکومت سردار داوود در افغانستان بود، به بیماری زخم معده مبتلا شد و برای معالجه به شهر برلین آلمان رفت و سرانجام در ۱۶ ماه دلو سال ۱۳۵۶خورشیدی در همان شهر درگذشت و پیکرش به کابل منتقل و در این شهر به خاک سُپرده شد.
کتاب افغانستان در مسیر تاریخ که از مهمترین کتابهای تاریخی افغانستان به شمار میرود، یکی از تألیفات مطرح این نویسنده بزرگ است. جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ که از مطرحترین آثار غبار است در سال ۱۳۴۶ خورشیدی در دوران حکومت ظاهرشاه به چاپ رسید، ولی حکومت شاهی از انتشار کتاب جلوگیری کرد و تمام نسخههای کتاب را توقیف نمود. پس از سقوط حکومت داوود خان، انتشار این کتاب آزاد شد و تا امروز این کتاب در افغانستان و برخی از کشورهای دیگر بارها تجدید چاپ شد. میر غلاممحمد غبار؛ تاریخنویس میهنپرست و شخصیت مبارز وطن، رنجها و قید و بند زیادی را متقبل شد تا این اثر جاودانه را به نسلهای بعدی واگذار نماید.
غبار همواره تلاش میکرد که در نوشتههای اجتماعی خود، روح انتقادی را بدمد و با دیدۀ تیزبین در آثار تاریخیاش، یافتههای خود را با تحلیل حوادث تاریخی بیامیزد.
روح آن انسان بزرگ و آزاده شاد باشد. متفاوت زیستن هنر بزرگی است. خوشا به حال کسانیکه ظرفیت و جسارت انتخاب نوع زندگانیشان را دارند. وقتی اندیشهگری رخت میبندد جای او برای همیشه خالی میماند.
پوهنمل روحافـزا امین؛ استاد تاریخ دانشگاه کابل
یک دیدگاه