حوا بیگناه بود!
نویسنده:سامعه اشراق درویش
زمانی که حوّا و آدم از بهشت رانده شدند؛ همه مصیبتها بر سر زن فرود آمد. زن مستحق بزرگترین تاوان بود، به خاطر اینکه انگوری از بهشت خورده بود. دین به وجود آمد، مذاهب شکل گرفتند، روحانیون قدرت یافتند و انسانهای زیادی به سبب دین، مذهب و اعتقادات؛ حوّا را مقصر بزرگترین رویداد تاریخی «اخراج از بهشت» دانستند؛ هیچکس نگفت که اینجا شیطان بر آدم مستولی شد، هیچکس نگفت که در بهشت چرا میوۀ ممنوعه را برای یک آزمایش گذاشتهاند؟ همچنان زن تاوان تاریخی میلیونها سال را بر دوش کشید تا آدم همچنان آدم بماند.
زنان در تاریخ خود چون حوّا بیهویت ماندند، خلقتشان را دین از بطن چپ مرد عنوان کرد؛ زنان در نمودار تاریخ ملکیت بودند، در مسیحیت در یهودیت، در اسلام و سایر ادیان زنان همواره بهعنوان موجوداتی بیارزش به حساب میآمدند، آنها گاهی جزیی از غنائم جنگی به شمار میرفتند و گاهی بهعنوان سوگلیها و ملکهها و یا کنیزان دربار پادشاهان محبوس میشدند.
در مشرق زمین قوانین پر ماجرایی برای زنان ترسیم میکردند و در غرب تا دهها سال پیش زنان حتی حق رای نداشتند و در سالیانی، تبعیض زن و مرد آنقدر فراتر رفت که اربابی در کارخانه خود، زنان را به جرم خواست حق طبیعی خود و ازدیاد حقوق و معاش برای ساعات کاری بیشتر به آتش کشید و سوزاند، زنان کارگر سوخته شدند و خاکسترهایشان باعث قیام عمومی زنان در سطح جهان گردید و این گونه بود که روز هشت مارچ روز همبستگی زنان جهان ایجاد شد.
در همین غرب، در عهد حاکمیت کلیسا زنان را عوامل فتنه میدانستند. هیپایتا زنی ریاضیدان و فیلسوف در یونان را کشتند و چه زنان قهرمانی چون ژاندارک که به جرم قهرمان بودن در فرانسه و به اتهام کفر در مقابل کلیسا زنده زنده سوزانده شد. کلیسا در پوشش روایتهای دینی از اسقفهای اعظم، سالها زنان را به بردگی گرفتند و چه صحنههای رنجآوری نبود که زنان آن را با تمام وجود تجربه کردند.
از سوی دیگر در اسلام، محمد از پول زنی به نام خدیجه، اسلام را رونق میدهد، گسترش مییابد و فتوحات بسیاری میشود اما محمد پیامبر میشود و خدیجه زنِ پیامبر. اینجاست که ادبیات نابرابری جنسیتی وارد تمام متون واردشده بر زنان میشود.
در دین اسلام، قانون وقتی ساخته میشود شاهد بودن برای زن و مرد تفاوت دارد، یک شهادت مرد برابر است با شهادت دو زن. اینجا زن را در میان عبارات خشک دینی نیم میکنند، بیارزشش مینمایند. اینجاست که زنان مفاهیم انسانی خود را کمتر در میان متون دینی میبینند.
در جای دیگری از دین برای ارث قانون میسازند. باز هم مرد یک سهم کامل ارث را میبرد و زن نیم سهم را. اینجا سخن از یک تبعیض آشکار است، مرزهای خارداری که میان زنان و مردان کشیده شده است، حتی قوانین با خطوط مردانه وارد دین و مذهب شدهاند.
زمانی که مردان برای خود چهار زن را اختیار میکنند؛ اسمش را به راحتی حق شرعی یک مرد میدانند، چه بسیار هستند امیران و پادشاهانی که برای خود حرمسرایی متشکل از صدها و یا حتی هزاران زن دارند و حتی با نام دین و با تمام غیرتهای فورانشده دست به یک کشتار ارزشی میزنند. اینجا باید زنان ناموس شوند. ناموس آدمهای دیگری به نام مرد و این مرد میلیونها سال است که حمایت یک دین را حس میکند.
ما زنان، خدایی با هرمنوتیک مردانه داریم. ۱۲۴هزار پیامبری داریم که همه آنها مردان هستند. ما بردگان تاریخی هستیم که در درازنای تاریخ بشر با روایتهای مختلف از دین، به اسارت و کنیزی درآمدیم. اینجا برای عبور از یک دین مردانه لازم است تا دینی به نام زن بسازیم تا شاید اندکی پس از میلیونها سال آزادانه بگوییم حوّا بیگناه بود.