ما نباید به عقبگرد حتی فکر کنیم
«نقیبه» یکی از جوانترین و برازندهترین شخصیتهای زن در رسانههای امروزی کشور است. اسم مادرش زهراست و پدرش مشهور به جمالالدین. دختری که در کارهای رسانهیی و خبرنگاری خود با نگاهی متفاوت و انتخاب سوژههای ناب، فعالیتهای قابلتأمل و تفکر انجام داده است. وی دانشپژوه دانشکده زبان و ادبیات پوهنتون هرات است.
«ساقیخانههای زنانه در هرات»، «پوشش تحمیلی چادر برقعها»، «تعدد ازدواج مردها با دیدگاه مذهبی»، «دختربچه آیسکریمفروش» و «اختلاس در شهرک معلمین هرات» از مهمترین گزارشهای او است.
تحقیق «ساقیخانههای زنانه در هرات»، در سال ۱۳۹۶ جزء ده فعالیت برتر رسانهیی – که از سوی مرکز رسانههای افغانستان برگزار شده بود- قرار گرفت. همچنین گزارش «شرم از شکایت درباره رد شدن عمل جنسی»، جایزۀ بهترین گزارش را در رقابت صلاحالدین سلجوقی، از آن خود کرد.
وی توسط سازمان «خط نو» بهعنوان یکی از پنج زن برتر سال (۲۰۱۶) معرفی شد و در اواخر سالی که گذشت جایزه «لاله حقوق بشر هالند» بر کف دستودلش خانه کرد. نقیبه افزون بر گزارشگری و کار رسانهیی، مطالعه میکند. او تلاش میکند از تکنیکهای مرتبط به رسانه و حتی سینما آگاهی لازم کسب کند تا بهتر و مؤثرتر از دیروز، به آنچه عشق میورزد نزدیک شود؛ عشقش به تصویر کشیدن واقعیتهایی است که کسی را یارای بیان آن نیست. اینک همپای و همپیالۀ همکار ما «صابره چیغباف» شوید در گفتگوی بکر با بانوی نازنین، نقیبه بارکزی.
«نقیبه» را با چه خصوصیاتی تعریف میکنی؟
«نقیبه» دختری است که تلاش برای دست یافتن به خواستههایش را دوست دارد؛ حتی تلاشی که در آن نرسیدن به مقصد باشد را نیز میپسندد. او عاشق موضوعات جدی و جنجالی است و حل این موضوعات در او اعتمادبهنفس خوبی ایجاد کرده است. او در دوران طالبان در شهر هرات سبز کرد و آنگاه که باید زیر برقع مادرش پناه میگرفت و چادرنماز گلدار دخترانهاش را محکم به دورش پیچانده در گوشهیی مینشست؛ کتابها را در درونپوش قرآن جا میداد و از خانههای مردم برای یادگیری رمانها سر برمیآورد.
نقیبه دوست داشت همه بچههای منطقهاش را در مسابقههای بادبادکبازی ببرد. او میخواست تمام شهر هرات را همانند پسران همسن و دورانش با بایسکل دور بزند؛ درحالیکه او کودکیهایش را جا گذاشت تا بتواند چهرههایی از کودکان امروز را برای مردم به تصویر بکشاند؛ کودکانی که مبادا کودکانههایشان را در گذشتهها جا گذارند.
نقیبه! سرگرمی دلخواه دوران کودکیات کدام بود؟
توشلهبازی، بایسکلرانی و کاغذپران
و حالا؟
بودن با خانواده و مطالعه
چرا رسانه؟ درحالیکه رشته تحصیلیات ادبیات بود!
رسانه یا گزارشگری انتخاب خودم بود و ادبیات انتخاب پدرم. ادبیات رشته دلخواه پدرم و تنها شرط ادامه تحصیلم در دانشگاه هم ادامه همین رشته بود. من برای رسیدن به هدفم که همانا، کار و تخصص رسانهیی بود باید شرط را میپذیرفتم. ازآنجاکه ارتباط میان ادبیات و ژورنالیزم قابلانکار نیست، توانستم از ادبیات استفاده مفید و مزید را در کارهای رسانهیی ببرم؛ در این مورد از پدرم سپاسگزارم.
با کدامین مخالفتها و چگونه مبارزه کردی؟
مخالفتها از خانواده آغاز تا فامیلهای دور و نزدیک و حتی کسانی که مرا نمیشناختند وجود داشت. در مدتزمان کم با توانایی و برکت حرف و سخن، توانستم با آرامی و بدون کدام رفتار احساسی رضایتشان را به دست آورم.
من پیش از اینکه دختر آنها یا مربوط به فامیلم میبودم، برای خودم شخصیتی در اجتماع داشتم. هر اتفاق در زندگیم، اولتر از همه، خودم را تحت تأثیر قرار میداد.
من به پدرم قول داده بودم که با تمام تلاش و سعی خودم را بشناسم و باعث شکست اعتمادشان نشوم. تقریباً مدت دو ماه درباره اینکه چگونه سر صحبت را با پدرم باز کنم فکر میکردم و چاره میسنجیدم تا وی را راضی کنم.
خوشبختانه پدرم به علت مسافرتهای زیاد، آدم نرمخویی است که میشود نشست و همراهش حرف زد. وقتی با پدرم در این مورد صحبت کردم برعکس توقعی که داشتم، با من خیلی بهآرامی برخورد کرد و خواست تا در موردش فکر کند که اولین بار در پهلوی درسهای دانشگاه به حیث کارآموز در رادیو ملی هرات آغاز به کار کردم.
با شرایط سختی که هرات چندسال قبل داشت، وقتی مردم با چادرنماز و دوربین مرا در بیرون میدیدند برایشان حکم یک اعجوبه را داشتم و به من متعجبانه مینگریستند! کار در رادیو ملی هرات آغاز جدید و مبارزه کوچک بود که توانستم به کمک آن آمادگی برداشتن قدم بزرگتر را بگیرم.
از مبارزه چه آموختی؟
اعتبار به خودم.
اعتبار به خودت؟
بلی. لبخندی که بعد از هر نتیجه دلخواه بر لبانم مینشست و باعث افزون اعتمادبهنفسم میشد برای اقدام بعدی.
قدرت یا همان برکت حرف زدن که توانستهیی با آن خانواده، خود و اجتماع را راضی کنی، چگونه آموختی؟!
والدینم اثرگذارترین کسانی بودند که همیشه مشکلاتشان را باهم و در درون فامیل، با به پای حرفهای یکدیگر نشستن و گوش دادن به همدیگر حل میکردند.
وقتی دو ماه تمام فکر میکردم که با پدرم سر صحبت را باز کنم؛ منظور از چگونگی صحبت بود و انتخاب استفاده جملهها و حرفهای تأثیرگذارتر. دلیل دیگر آن، مطالعه رمانها، مجلات و کتابهایی بود که از کودکی عادت داشتم بخوانم و مطالعه کنم.
در دوران طالبان، وقتی اجازه رفتن به مکتب را نداشتیم و بهجز قرآن نمیتوانستیم کتابهای دیگر بخوانیم؛ من کتابهایم را در درون پوش قرآن میگذاشتم و بعد به کورس خانگی میرفتم تا خواندن آنها را یاد بگیرم.
دلیل دیگری که خیلی تأثیر در زندگی من داشت سفر در ایران بود؛ آنجا همه دخترخانمها به مکتب میرفتند و آزادانه انتخاب میکردند. ادبیات گفتاری و سخن گفتن در آنجا نسبتاً بهتر بود. من با شناخت خوبی که از اطرافم داشتم میتوانستم علتها را شناسایی کنم و جویای راهحل شوم.
بیشتر کدام کتابها را مطالعه میکنی، آیا نویسندههای خاصی را در نظر داری؟
برای من مهم نیست چه کسی مینویسد. مهم این است که چه چیزی مینویسد. هر نویسنده حتماً در ذهن چیزی دارد که شروع به نوشتن میکند. همینکه کسی اثری از خود بر جای میگذارد، دلیل بر فهم و پشتکارش است. من افزون بر مجلات، رمانها و … کتابهای مربوط به رسانهها، خبرنگاری و سینما را نیز مطالعه میکنم.
از میان گزارشها تا بیان آنها، چه نوع را بیشتر میپسندی و دوست داری؟
چیزی را که بیشتر میپسندم هدف، محتوا و اعتبار کار است. چه تهیه نوشتاری باشد و یا تصویری؛ ولی شخصاً دوست دارم در بخش نوشتاری و تهیه آن فعالیت کنم؛ زیرا وادار به فکر بیشتر میشوم و بیشتر به درون خودم پی میبرم. باید برای یک نوشته و کار خوب، زیادتر مطالعه داشته باشم و بیشتر تحقیق کنم. در نوشتن میتوانم با شخصیتهایم راحتتر حرف بزنم و آنها میتوانند بدون هیچ دغدغهیی با من هرآنچه را خواسته باشند در میان بگذارند درحالیکه شاید در گزارشهای تصویری به آن اندازه راحت نباشند.
احساس میکنم مخاطبهای گزارشهایی که من خلق میکنم خوانندههای درونگرا و بردبار باشند که شنوندههای خوب برای خواندن دردها و مشکلات مردم هستند.
چه کارهایی انجام دادهیی که فکر میکنی بر اجتماع و مردم تأثیر گذاشته است؟
من بهعنوان یک خبرنگار در جامعه فعالیت کردهام. سخت است قضاوت کنم که کدام کارم مؤثرتر بوده یا اصلاً مؤثر بوده یا نه؟ همواره سعی کردم وظیفهام را بهشکل درست انجام دهم، اما دو گزارشم که برای خودم بیشتر از همه کارهایم باارزش است یکی پرده برداشتن از کشته شدن نزدیک به ۳۵۰ تن از مردم عادی در ۳ سال توسط یکی از شرکتهای ترانسپورت زمینی در شاهراه هرات-کابل بود و دیگری پرده برداشتن از محرومیت عاطفی و جنسی زنان شوهرداری که شوهرانشان با استفاده از نام اسلام بیش از یک زن دارند.
از گزارشهای خودت بیشتر تحت تأثیر کدام یک قرار گرفتهیی؟
راستش به هر یک از آنها اگر مروری کنم حالم دگرگون میشود. هرکدام از آنها دلیلی بود که مرا بهسوی تلاش بیشتر سوق میداد. گزارش «دختربچه آیسکریمفروش» دختر خردسالی که با فروش آیسکریم مخارج خانوادهاش را مهیا میکرد و مسوولیت یک خانواده را به عهده داشت. آنها در شرایط سختی زندگی میکردند که این گزارش باعث کمکهای اقتصادی به آنان نیز شد. این گزارش مرا متأثر کرد.
اکثر گزارشهایت درباره زنان است. فمنیزم را در اینجا چه معنا میکنی؟
من به انسانیت باورمندم و زن و مرد را دو بال لازم و ملزوم یکدیگر میدانم؛ برای هرکدام که بتوانم مینویسم، هرکدام که دستم برسد.
فکر میکنی دختران هرات وضعیت مشابه نقیبه را دارند؟
نهتنها دختران هرات که دختران همۀ ولایتها وضعیت مشابه دارند و من شاید از خوشبختهایشان باشم که فرصت بودن در اجتماع را دارم. استعداد خیلی از نقیبهها در طفولیت و نوجوانی محکوم به سکوت میشود.
نمیخواهم منفی ببینم؛ اما متاسفانه وضعیت زنان و دختران در کل خوب نیست و آیندهشان هم نگرانکننده است؛ زیرا بسیاری تاکنون از حق تعلیم، تحصیل، انتخاب و تصمیمگیری محروم هستند و عدم پشتیبانی از زنان و دختران توسط اعضای خانواده و مردم محیطشان همواره آنان را وابسته و مجبور میگذارد!
اما نباید چشم پوشید که مبارزه زنان و دختران هرات تا حدی مفید بوده است و حضور فعال و مؤثرشان در عرصههای مختلف در سطح شهر و برخی ولسوالیهای آن میتواند این ادعا را ثابت کند. من دخترانی را میشناسم که از ولسوالیهای هرات برخاستند و برای آرزوهایشان جنگیدند و امروز یا دکتورند یا تاجر.
دیدگاه نقیبه از افغانستان امروز و همچنین افغانستان آینده چیست؟
افغانستان امروز از نگاه اجتماعی از رشد نسبی خوبی برخوردار است؛ اما شکنندگی سیاسی اقتصادی بهطور آشکار دیده میشود. این چالش تا زمانی دوام خواهد داشت که افراد رده اول (کسانی که خود را رهبران، سیاستمداران و تصمیمگیرندگان مردم و کشور میدانند) منافع خود بر منافع ملی را ترجیح دهند و کلیشههای قومی، مذهبی، منطقهیی و زبانی را اساس کارشان قرار دهند.
چالش دیگری که امروز و آینده افغانستان را نگرانکننده جلوه میدهد، موجودیت حس بیگانگی با وطن در بسیاری از مردم است که نتیجه جنگهای روانی و جنگهای چنددهه افغانستان است. برای داشتن افغانستان مترقی و آرام نیاز به رشد حس وطندوستی در نسل امروزی و نسل آینده است.
با توجه به نگرانیهای امروز مردم، فکر میکنی افغانستان پیش میرود یا عقبگرد خواهد داشت!
درصورتیکه حس وطندوستی در مردم تقویت شود و رهبران منافع ملی را بر منافع خود و کشورهای منطقه – که تلاش برای داشتن نفوذ و تأمین منافع خود در اینجا هستند – ترجیح دهند، آینده روشن خواهد داشت. ما حتی نباید به عقبگرد فکر کنیم.
نقش صلح در ترمیم دردهای کودکان یا شخصیتهای داخل گزارشهایت چگونه است؟
تمام نوشتههایم داد از نیاز به صلح میزنند و صلح تمام آن چیزی است که من و شخصیتهایم، کودکانه و سرگردان به دنبال آنیم!
دوست داری در اخیر با شعری ما را بدرقه کنی؟
ای رفته ز دل
رفته ز بر
رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانکه جز تلخی اندوه
در خاطر، از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل
راست بگو، بهر چه امشب
با خاطرهها آمدهیی باز به سویم؟
گر آمدهیی از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم او مرده و من سایه اویم …
«سیمین بهبهانی»
گفتگو/ #بانوان برازنده (۱)
گفتگوی قشنگی بود.