قدرت متن
اشاره: کتاب «درباره خوب نوشتن/on writing well» اثر ویلیام زینسر کتابی است مطرح و مفید برای آنانی که دوست دارند، خوب بنویسند. زینسر بهعنوان نویسنده، منتقد فلم، ویراستار و چهرهیی سرشناس، در این کتاب نویسندگان را به شفافنویسی و دوری از ابهامگویی تشویق کرده است.
ویلیام زینسر در سال۱۹۲۲ در نیویارک به دنیا آمد و در سن ۹۲سالگی در همان شهر درگذشت. او سالیان متمادی در دانشگاه ییل تدریس کرد.
ترجمه: دکتور حمیرا قادری/ قسمت هفتم
تا جایی که مقدور است «افعال معلوم» را در جملههای خود به کار نبرید، مگر اینکه دیگر هیچ راهی نماند و مجبور باشید از افعال مجهول استفاده کنید. درباره شفافیت و توانمندی بیان، تفاوت بین به کارگیری فعل معلوم و فعل مجهول برای نویسنده بهمثابۀ مرگ و زندگی است.
«جان او را دید» جملۀ قوی است نسبت به «او توسط جان دیده شد.» که (جان دیده شده است: مجهول فارسی) جملهیی ضعیف است. اولی کوتاه و دقیق است و هیچ شکی برای خواننده درباره اینکه چه کسی چه کرد باقی نمیگذارد. دومی ضرورتاً طولانی است و ناخوشایند و همچنان مبهم. چندبار توسط جان دیده شد، یکبار یا هر روز و یا یکبار در هفته؟ جملهیی که با ساختار مجهول پرداخته میشود، قدرت خواندن را از خواننده میرباید. کسی دقیق نمیفهمد چه کسی مرتکب کدام عملی در مقابل چه کس دیگری شده است.
از کلمۀ «مرتکب» به این علت استفاده کردم که موردعلاقۀ نویسندگانی است که معمولاً افعال مجهول و کسانی که کلمات دراز لاتین (عربی) را عوض کلمات کوتاه انگلوساکسون (دری) به کار میبرند. همین کار به زحمتشان میافزاید و جملاتشان را دشوارفهم میکند. جملات کوتاه بهتر از جملات بلند است.
از جملۀ ۷۰۱ کلمۀ دومین بیانیۀ افتتاحیۀ ابراهام لینکلن (یکی از روسای جمهور سابق امریکا) که به ذات خود یک شهکار کوتاهنویسی است صرف ۵۰۵ آن کلمات یک سیلابه و ۱۲۲ آن کلمات دوسیلابه است.
افعال مهمترین بخش ابزار نوشتاری شما هستند و جملههای شما را تحرک و جهش میدهند.
فعلهای معلوم ما را به پیش میبرند، ولی فعلهای مجهول عقب نگه میدارند. فعلهای معلوم به علت اینکه ضمیر (او)، اسم (پسر) و یا شخص (آقای اسکات) (آقای صابر) در آنها به کار رفته است ما را در تصور تحرک ایجادشده یاری میکنند.
بسیاری از فعلها در تصویر و ترنمی که در خواننده ایجاد میکنند مفاهیم خود را به وجه بهتر منتقل میکنند: درخشیدن، تابیدن، چرخیدن، التماس کردن، پاشیدن، خرامیدن، سیخ زدن، به ناز پروردن، رنجاندن. کمتر زبانی پیدا میشود که چنین گنجینهیی از کلمات متلون داشته باشد. فعلهای کسلکننده و کمتر قابلاستفاده را در جمله نگنجانید. بگذارید فعلهای معلوم جملاتتان را زنده کنند.
از افعالی که برای مفاهیم جملاتتان نیاز به ضمایم توضیحی و تشریحی دارند، استفاده نکنید. ننویسید «به مأموریت شغلی متوصل گردید»، جایی که میتوانید بگویید «شروع به کار کرد»، ننویسید «رییس شرکت از اجرای امور اداری دست کشید/ رییس فلان کمپانی از سمتش کنار رفت.» آیا استعفا کرد؟ آیا تقاعد کرد؟ آیا اخراج شد؟ در استفاده از فعالها محتاط باشید و فعلهای دقیق را به کار ببرید.
اگر میخواهید ببینید افعال معلوم چطور سرزندگی به واژههای نوشتاری شما میدهند، به «همینگوی»، «ثوربر» و یا «ثرو» نگاه نکنید، من بایبل کینگ جمیز و ویلیام شکسپیر را ترجیح میدهم.
قیدها
بیشتر قیدها غیرضروری هستند. با استفاده از آنها جمله خود را دچار زیادهگویی و خواننده را ناراحت میکنید وقتی که با فعلتان که معنی آن دقیق و کامل است قیدی را همراه کنید که دوباره همان معنی را در خود دارد. نگویید: «رادیو با صدای بلندی جار میزند.» زیرا جارزدن نمیتواند به مفهوم غیر از صدای بلند باشد.
نگویید: «دندانهایش را محکم به هم فشرد.» چون طریقه دیگری برای فشردن دندانها موجود نیست. فعلهای قوی پیوسته با تکرار قیدهایی با معانی مکرر ضعیف میشوند و همچنین صفتها و دیگر قواعد دستوری مانند «بهآسانی سهلانگارانه»، «سادگی بیتجمل»، «متعجب حیرانکننده» هم از این قاعده مستثنی نیستند. زیبایی متعجب در این است که معنی تعجب کامل در خود واژه شامل است. مفهوم اینکه کسی قسماً متعجب شده باشد غیرقابلتصور است. اگر یک عمل چنان آسان باشد که سهل دیده شود، پس سهل بنویسید. ترکیب سادگی بیتجمل چه مفهومی را افاده میکند؟ ممکن خلوتگاه راهب تارک دنیا که تمامش از قالین فرش باشد.
قیدها را به کار نبرید مگر آنکه ضروریترین مفاهیم را افاده کنند. وقت ما را به اطلاع خبری که «تبسم سرشار و گسترده بر چهرۀ ورزشکار برنده نمایان بود» ضایع نکنید. قیدهای این جمله چیزی بر مفهوم نمیافزاید.
حالا که در این بحث هستیم، بیایید از کاربرد قیدهایی چون «قاطعانه» و تمام ملحقات و مشتقات لغزان و بیثبات آن دست برداریم. هر روز در اخبار میخوانم که برخی حالات و وضعیتها قاطعانه بهترند و برخی دیگر آنها بدتر، ولی هرگز نفهمیدم که این ویراستارهای «بهتر شده» چه طور «بهبودیافته» شدهاند. همانطور که نمیدانم چطور یک کار بزرگ همچنان میتواند باعظمت باشد یا اینکه یک «حقیقت انکارناپذیر» چطور یک «واقعیت مسَلَم» شده است یا طوری که گزارشگر دقیقنویسی نوشته است «او بدون هیچ اعتراضی بهترین بازیگر بحثبرانگیز تیم میتروپال است.»
معلوم نیست که آقای رید سمیث گزارشگر، آرزومند رسیدن به مقام بلند است که این متن را نوشته منظورش چه بوده است: آیا این ورزشکار بدون شک بهترین ورزشکار تیم میتروپال است یا اینکه بهترین بودن او بحثبرانگیز است. اعتراف میکنم که نمیدانم؛ ولی تا جایی که متن میرساند، تفاوت میان این دو موقف دارای ارزش مساوی است؛ یعنی سرگردانم بین بهترین بازیکن بودن این آقا و بحثبرانگیز بودن بهترین بودنش.
صفتها/ صفات
خیلی از صفتها مانند قیدها در جملات بیلزوماند و توسط نویسندهها در جملات پخش میشوند که لحظهیی مکث کنند تا ببینند که درواقع معنی همین صفت در اسم موصوفش نهفته است.
چنین نثرها با دامهای رسوبات صخرهیی یا جال عنکبوت آغشتهاند جایی که رنگی را به کار میبرند که توصیفش در همان اسم به وضاحت کامل نمایان است: گل بنفشۀ بنفشی رنگ، زردآلوی زرد.
اگر میخواهید گل بنفشه را توصیف کنید، صفتی را به کار ببرید که مورد داشته باشد. مثلاً گل بنفشه روشن، زردآلوی گلابس کمرنگ. اگر شما در منطقهیی از کشور هستید که در آن گل بنفشۀ آبی میروید، از همان صفت آبی استفاده کنید. در چنین موارد صفتها کاری میکنند که اسمها از شرح آن عاجزند.
اغلب نویسندهها بهصورت ناخودآگاه صفات را مانند تخم بذری فراوان و بیپروا در کشتزار متن میپاشند تا به سرسبزی و زیبایی نثر خویش افزوده باشند و جملات خود را با استعمال صفت و موصوف چون سرو بلند، چوچۀ پشک بازیگوش، جهیل آرام و کارآگاههای زبده بلند و بلندتر میکنند. استفاده از صفات عادتی است، باید از شر این عادت رها شویم. هر درخت بلوط نباید زخ داشته باشد؛ صفاتی که تنها برای زینتآرایی به کار برده میشوند برای خودنمایی نویسنده است؛ اما بار گرانی است بر دوش خواننده.
بازهم باید یک قاعدۀ ساده را رعایت کرد: از صفتها فقط وقتی استفاده کنید که مفهوم و معنی را به جمله افزوده بتواند.
«او به آسمان خاکستری و ابرهای سیاه نگاه کرد و تصمیم گرفت به سمت بندر برگردد.» اینجا سیاهی آسمان و ابرها دلیلی است برای تصمیم برگشت به بندر. اگر مهم است که به خواننده خود بگویید که خانه یکنواخت و کسلکننده است و دختر زیباست. میتوانید از این صفات استفاده کنید، چرا نه. اینها قدرت خودشان را دارند؛ زیرا شما یاد گرفتهاید که صفات را کم استفاده کنید.
کاربرد قید مقدار
کلماتی را مانند «یک کمی، یک ذره، یک نحوی، یک نوعی، تقریباً، خیلی، زیاد، خیلی زیاد، به یک طوری و دهها تای دیگر» که احساس و فکر و دید شما را در نسبیت اندازه میکنند دور بیندازید. این واژهها سبک نوشته شما را آبگین و قدرت تفهیم و قناعت دادن شما را ضعیف میکند.
نگویید که کمی گیج هستم، به نوعی خسته هستم، کمی افسرده هستم و یا یک اندازهیی آزردهام، در عوض گیج باشید، خسته باشید، افسرده باشید، آزرده باشید؛ یعنی نثرتان را با این قیدهای مقدار محدود/ زمینگیر نکنید. نوشتههای خوب معمولاً کمحجم و مطمئن هستند.
نگویید من خیلی خوشحال نبودم چون هوتل بسیار گران بود. بگویید: من خوشحال نبودم چون هوتل گران بود. نگویید من مقداری خوششانس بودم. آن دیگر چه خوششانسی است!
توضیح ندهید که واقعه به نحوی جلبتوجه میکرد؛ اما خیلی فوقالعاده بود. واژههایی مانند جلبتوجهکننده و فوقالعاده ضرورتاً نیاز به تخمین زدن ندارند. واژه خیلی برای تاکید خوب است، ولی بیشتر بر اضافهگویی متن میافزاید. لازم است بگویم او یک فرد خیلی مرتب است؛ زیرا یک فرد یا مرتب است و یا نیست.
قاطعیت بیان و تبارز صلاحیت در نوشتن متن نکته بسیار مهم است. کاربرد بیلزوم قیدهای مقدار ذرهذره از اعتماد خواننده به متن میکاهد. خواننده نویسندهیی را میخواهد که به خود و به آنچه میگوید ایمان داشته باشد. اعتماد خواننده را از بین نبرید. اندازهیی باجرئت نباشید؛ بلکه کاملاً باجرئت باشید.