مقاله

آموزش مهارت حل مساله در کودکان

وقتی کلمۀ مساله و حل مشکل مطرح می‌شود ابتدا خوب است بدانیم چه چیزهایی را مساله خطاب می‌کنیم تا بعد بتوانیم به حل مساله بپردازیم.

در واقع مساله به هر موقعیت و شرایطی گفته می‌شود که اطلاعات و مهارت ما برای مواجه شدن با آن کم است. هرچند مشکلات همیشه و در هر سنی در زندگی ما هستند ولی این نیست که سرنوشت نهایی ما را تعیین می‌کند.

اینکه چطور با این مشکلات روبرو شویم و چه واکنشی نشان بدهیم است که سرنوشت را تعیین می‌کند.

اما یاد گرفتن هنر مواجهه با مسایل و مشکلات را از چه زمانی باید آموخت؟ شاید کسی نباشد که جواب این سوال را نداند! بله از کودکی. کودکی زمانی است که پایۀ دانش و شخصیت ما شکل می‌گیرد.

والدین با آموزش و تمرین، کودک را قادر می‌سازند که با کمک این مهارت، مسایل حل نشدۀ زندگی خود را که موجب استرس ذهنی و گاه جسمی‌ می‌شود، حل کند. بدین ترتیب توانایی نوآوری و خلاقیت کودک ارتقا می‌یابد. (خلاقیت یعنی توانایی حل مسایلی که فرد قبلا حل آن‌ها را نیاموخته است.)

 مثال کودکانه برای حل مساله :

کودکی را تصور کنید که هر چاشت بعد از مکتب به خانه برمی‌گردد و مادر دروازۀ خانه را برایش باز می‌کند.

اما یک روز هر چه تک‌تک می‌کند کسی دروازه را باز نمی‌کند.

پنج دقیقه منتظر می‌شود و در این مدت بارها در می‌زند اما همچنان در بسته است.

اینجاست که فرزند ما با یک مساله روبه‌رو می‌شود. یعنی در موقعیتی قرار گرفته که اطلاعات و مهارت‌هایی که دارد برای مواجه شدن با آن کافی نیست.

حدس بزنید کودکان در این شرایط چه‌کار می‌کنند؟

گریه می‌کنند!

وقتی کودک مهارت حل مساله را بلد نباشد، اولین چیزی که به ذهنش می‌رسد گریه کردن است. این موضوع در سنین بالاتر هم دیده می‌شود، البته ممکن است جلوی بقیه گریه نکند ولی در خفا گریه و یا احساس درماندگی و یاس کند.

آموزش حل مساله به کودکان عملا چه کاربردی در زندگی کودکان دارد؟

شاید خیلی وقت‌ها هنگام تماشای کودکان به این فکر کرده باشید که خوشا به حال‌شان که هیچ غمی ‌در زندگی ندارند.

اما خوب است بدانید کودکان هم با مسایل زیادی روبرو هستند.

شاید مشکلات آن‌ها از دید ما خیلی بزرگ و مهم نباشد اما برای سن و شرایط خودشان واقعا مهم و سنگین است.

مشکلات همیشه در زندگی کودکان وجود دارد، گاهی وقت‌ها به صورت مشکلات بزرگ و پیچیده هستند؛ مثل طلاق والدین، مرگ نزدیکان، جدا شدن دایمی‌ از یکی از افراد خانواده و …

 گاهی هم مشکلات کوچک و ساده هستند؛ مثل کم شدن درآمد خانواده، یاد نگرفتن یکی از درس‌های مکتب، مشکل با هم‌صنفی‌ها و ….

یکی از مهم‌ترین مشکلات کودکان در یادگرفتن مهارت حل مساله، تشخیص ندادن درست مساله است.

کاری که ابتدا در مهارت حل مساله به کودکانمان آموزش می‌دهیم این است که چطور باید مشکل را شناخت.

بعضی والدین موقعیت‌ها و مسایل را همراه راه حل به کودکان آموزش می‌دهند. مثلا اینکه اگر پشت در ماندی این کار را بکن. اگر هم‌صنفی‌ات تو را لت کرد آن کار را بکن.

این کار از آموزش ندادن بهتر است، اما روش‌های بهتر هم وجود دارد.

ما نباید یک راه حل را به فرزند خود دیکته کنیم، وقتی به کودک می‌گوییم اگر جواب سوال معلم را یاد نداشتی، این کار را بکن، ما انگار به صورت ضمنی به فزرند خود یاد می‌دهیم که برای هر مشکلی فقط یک راه حل وجود دارد و آن را فقط من بلدم.

این باعث وابستگی کودک به ما می‌شود. بهتر است به شیوۀ پرسش و پاسخ کودک را در روش‌های یافتن حل مساله شریک کرد. مثلا:

ستاره جان، اگر رانندۀ حمله از پیش خانه تیر شد و فراموش کرد تو را پیاده کند چه کارهایی می‌توانی انجام بدهی؟

ممکن است فرزندمان چند راه اشتباه را هم بگوید و ما می‌توانیم او را راهنمایی کنیم تا بهترین راه را پیدا کند.

مزایای کمک والدین در آموزش حل مساله به کودکان

 به خودش اعتماد پیدا می‌کند که می‌تواند مسایلش را حل کند.

ذهنش باز و خلاق می‌شود.

باعث تقویت استقلال کودک می‌شود.

مراحل آموزش حل مساله به کودکان :

گام اول: تعریف دقیق مساله/ مشکل

مانع بزرگی که اجازه نمی‌دهد، مشکل را بدانیم هیجانات و احساسات است.

وقتی خیلی هیجانی، مضطرب و افسرده می‌شویم، خشمگین می‌شویم. فراموش می‌کنیم، مشکل اصلی چیست.

در این مرحله معلمان، والدین و روان‌شناسان با پرسیدن اینکه می‌دانم الان عصبی هستی اما مشکلت چیست؟ می‌توانند به کودک اطمینان بدهند که او را درک می‌کنند و در عین حال به دنبال حل مشکل هستند.

 کودک نیز متوجه می‌شود حال بد او به‌خاطر یک مشکل است، بعد از بارها تمرین؛ نوع مشکل را نیز می‌فهمد و می‌تواند از هیجانات کمی ‌فاصله بگیرد.

اگر فرزند ما متوجه مشکل نشود و در نتیجه نتواند آن را حل کند به دنبال خشم بعد از ناکامی ‌به سراغ راحت‌ترین راه‌ها می‌رود.

گام دوم: پیدا کردن راه حل

در این مرحله کودک از مرحلۀ هیجان‌زدگی گذشته و می‌داند با چه مساله‌یی روبه‌رو است و در حال تلاش برای یافتن راه حل است.

 نکته مهم این جاست که در این مرحله عجله و اصرار نکنیم که راه حل حتما درست و سریع و عالی باشند.

مثلا اگر کودک راه حل انجام ندادن کارخانگی را نرفتن به مکتب بداند، اینجا والدین نباید سریع با او مخالفت کنند.

بگذارید کودک هر چه که به ذهنش می‌رسد برای حل مساله بگوید؛ چون مرحله مهمی ‌برای پرورش خلاقیت کودکان است و قصد نداریم جلوی خلاقیتش را بگیریم. بعد می‌توانیم خودمان هم چند راه حل پیشنهاد کنیم و به راه‌های حل کودک اضافه کنیم.

گام سوم: بررسی پیشنهادها و عواقب تصمیم

گاهی کودک بی‌توجه به پیشنهادهای دیگر فقط روی یک راه حل که برای خودش آسان است، اصرار می‌کند.

مثلا: راه حل مواجه نشدن با هم‌صنفی که به کودک زور می‌گوید را نرفتن به مکتب می‌داند.

اگر فرزند ما فقط به سمت راه حل آسان‌تر می‌رود باید او را با عواقب تصمیمش آشنا کرد. بهترین روش برای اینکار بازی است:

بیا یک بازی انجام دهیم.

مثلا من چون کاری که معلم خواسته انجام نداده‌ام، نمی‌خواهم به مکتب بروم. تو به من بگو «اگر نروم… چه اتفاقی می‌افتد؟» خودم جوابش رو نمی‌دانم.

بگذارید کودک خودش جواب دهد.

کودک حدس می‌زند که از درس عقب می‌افتد، معلم در روز بعد او را بازخواست می‌کند و …

بعد از او می‌پرسیم آیا این راه حل خوبی بود؟

همین‌طور بازی را ادامه می‌دهیم تا کودک متوجه راه حل درست شود.

معمولا کودکان در این موارد زود متوجه کار درست می‌شوند و زیاد والدین را دچار دردسر نمی‌کنند.

با تخنیک «اگر….آن وقت …» کودک راه حل را بررسی و سود و ضررها را محاسبه می‌کند، سپس راه حلی که سود بیش‌تر و ضرر کم‌تر دارد را می‌پذیرد.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا