میراثداران نامقاوم مقاومت
سید آقاحسین سانچارکی
حوزۀ مقاومت بر جغرافیا، پایگاهها، شخصیتها و مبارزانی اطلاق میشود که بین سالهای۲۳۷۵- ۱۳۸۰در برابر هجوم سیاه و سهمگین طالبان ایستادند و علیرغم فشارهای طاقتسوز و دشوار اجازه ندادند، طالبان به پیروزی کامل دست یابند.
اگرچه ثقل مقاومت و رهبری آن در پنجشیر بود و احمدشاه مسعود، سالاری آن را بر عهده داشت، اما حوزۀ مقاومت از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور را در برمیگرفت.
در شرق، حضرت علی و شهید حاجی قدیر و قومندانان دیگر. در جنوب آخوندزادهها و خیلیهای دیگر. در شمال مارشال دوستم و احزاب جامعۀ تشیع. در شمال شرق، شهید عبدالمطلب بیگ و سید اکرام معصومی و شهید داوود داوود. در مناطق مرکزی احزاب تشیع. در غرب امیراسماعیل خان و داکتر ابراهیم غور و کسان دیگر و در جاهای مختلف کشور این جبهۀ گسترده و کلان و این مجموعههای از هم دورافتاده و بعضا نامتجانس تحت رهبری و مدیریت مسعود به هم گره خورد و در قالب مجموعهیی منسجم و یکپارچه رو در روی طالب قرار گرفت.
مسعود شخصیت کرزماتیک داشت، اطرافیان و مجاهدانش مجذوب او بودند، چنانکه بیپروا در رکابش سر میباختند. غیر ممکن بود، کسی با او همکلام شود و تحت تاثیر کلام و جاذبههای شخصیتیاش قرار نگیرد.
مسعود ویژگیهایی داشت که به او ابهت میداد و تواناییهایی داشت که او را در میان همه برجسته میساخت. برخی از این ویژگیها را میتوان برشمرد:
پاکنفس، سادهزیست، مسلمان، مؤمن و معتقد بود. نظم و دسپلین داشت. ارزش وقت را میفهمید و به آن بها میداد. به آموزش و تربیۀ نیروهای تحت امرش اهتمام میورزید. ارزش و اهمیت اطلاعات را بهخوبی درک میکرد و با شیوهها و شگردهای خاص خود توانسته بود از درون لایهها و لانههای دشمن معلومات دست اول بهدست آورد. دید جامع و ملی داشت. اهدافش بلند بود و خود را فدای وطن میخواست، نه برعکس.
تحلیل زنده، به روز، روشن و مستند از اوضاع داشت و نقاط ضعف و قوت خود و دشمنش را میشناخت. او مبدع بدیعترین جنگهای چریکی بود و دکترین جدیدی را در این خصوص ارایه کرد.
مسعود در مبارزه با دشمن پایبند زمین و جغرافی و اراضی نبود. نمیخواست تمام توان و قدرت خود را برای دفاع از یک قریه، شهرک و یا پایگاهی هدر دهد، بل با تکتیکهای ویژهیی، دشمن را پشت سرش میکشاند و بعد غافلگیرانه بر او ضربۀ کمرشکن میزد. بارها شده که شادی دشمن از فتح یک منطقه پایان نیافته که مسعود صاعقهوار بر سرش فرود آمده.
او استراتژیست ورزیدهیی بود که تکتیکهایش را هوشمندانه طراحی و اجرا میکرد. مسعود تنها یک چریک یا استراتژیست نظامی نبود، او سیاست را از هر سیاستمدار زمان خود بهتر میفهمید. واقعیتهای پیچیده و سرسخت اجتماعی کشور را درک میکرد. تاریخ افغانستان و فراز و فرود سیاست و ساختارهای سخت و ناشکن سنتهای جاری در کشور را میفهمید. بههمین خاطر تا توانست از اجماع، انسجام و همپذیری ملی و رویکردهای منعطفانه در سیاست سخن زد و حرص انحصار قدرت را خطرناک دانست.
همین ویژگیها بود که به مسعود تشخص، وقار و قدرت بخشید و از اعتماد به نفس بالا برخوردارش ساخت. او گفته بود: «اگر خاکی به اندازۀ پکولم باقی بماند به مبارزه با دشمن ادامه خواهم داد.»
مسعود در حالی با طالبان میجنگید که القاعده با تمام توان نظامی، ساز و برگ تسلیحاتی، هزاران جنگجوی خارجی و ثروت بسیارش در کنار طالبان بود.
مسعود چه در اوج پیروزی و چه در شکست و ناکامی عزت خود را نباخت، نه از پیروزیها غره شد و نه از شکستها سرخورده، او مسوولیتهای بزرگتری برای خود قایل بود.
با توجه به آنچه فشرده آوردیم، میتوان نتیجه گرفت که اوج درخشش عزتمندانۀ مقاومت و بازیگران این حوزه در همان زمان مقاومت بود. حتی روزهایی که مسعود تنها با چند مجاهدش در دامن درهها و یا کوهپایهها مقاومت میکرد از عزت افتخارآفرین برخوردار بود، چشم دنیا به سوی او بود و انتظار میکشید، چه وقت مسعود با یک جهش برقآسا تحول دیگر در میدان جنگ بیافریند.
اما در بیست سال گذشته، حوزۀ مقاومت به تدریج رو به افول رفت. یاران نزدیک مسعود که باید بیرقدار راه او و تداومبخش میراث فکری و معنوی او میبودند با ارزشهای اخلاقی و فکری او فاصله گرفتند، مجذوب پست و مقام و ثروت شدند. به تجمل و مالاندوزی روی آوردند، از مردم جز به هنگام نیاز فاصله گرفتند. به زد و بندهای بیحاصل سیاسی پرداختند. گاه بر سر تصاحب یک چوکی به گونۀ نفرتبار با هم رقابت کردند، بارها باهم دوست و باز دشمن شدند.
بهجای بازسازی فکر و اندیشه و رویکردهای مدنی، همچنان در فضای جنگی باقی ماندند و برای بیان خواستهها و ما فیالضمیر خود از ادبیات کوچهبازاری و پرخاشگرانه استفاده کردند. به جای ارایۀ طرح و برنامه برای بهبود اوضاع کشور و نقد علمی و کارشناسانۀ سیاستهای جاری و یا عملکرد سیاست موجود به طرح مطالبات شخصی پرداختند. گاه زرق و برق زندگی و داراییهای بادآوردۀ خود را به رخ مردم گرسنه کشیدند، نور دیدگان خود را بالاتر از سابقهداران ریشسفید جهاد و کهنه سربازان سنگرهای مقاومت نشاندند.
با این رویگردانی از ارزشهای جهاد، با این پشت کردن به آرمانهای مسعود، با این تجملگرایی، اسرافکاری، مالاندوزی، رقابت و همچشمی با یکدیگر، با این پرخاشگری، ادبیات جنگی، دندان به هم نشان دادن، رگهای گردنکلفت کردن، آیا بازهم میتوان از میراث مقاومت و ارزشهای خلوص و ایثار و سادهزیستی و معنویت دم زد؟ عزت مقاومت با این رویکردها آیا حفظ میشود؟
وقتی ما به صورت مکرر شعار مقاومت سر میدهیم و از بستر مقاومت سخن میزنیم، باید مثل ارزشها و فرهنگ مقاومت باشیم. مقاومت یک مکتب بود که درس هماهنگی و وحدت میان تمام بخشهای کشور را آموخت، ایثار و فداکاری را به نمایش گذاشت، سختیها و دشواریهای جنگ و مقابله با تعرضات گسترده و پیاپی دشمن را تحملپذیر ساخت، به حرص و آز هیچکسی مجال بروز نداد. با کمبودها و کاستیها صبورانه برخورد کرد. قناعت، شهامت، غیرت، جوانمردی و وطندوستی را به اوج رسانید. مردانی از همین خاک و فرزندان دلیری از همین سرزمین در برابر کسانی جنگیدند که اکنون بزرگترین قدرت جهانی با همپیمانان نظامیاش از مقابله با آنها عاجز ماندهاند.
بسیاری از چهرهها و فیگورهایی که پیرامون مسعود بودند و تصور میشد بار امانت او را بر زمین نخواهند گذاشت، متاسفانه اکنون از پیمایش راه او بازماندهاند. نسل آرمانخواه امروز از این بزرگان خسته و دلزدهاند و در جستجوی کسیاند، همانند مسعود که مدیریت قوی، فکری باز، اندیشۀ خلاق، ذهنی پویا داشته، شجاع و نترس و ناتسلیم از ارزشهای جهاد و مقاومت و دستآوردهای مدنی مردم دفاع کند.
مردی که سیاستمداری کند نه سیاستبازی! و پاسخی به نسل فردا داشته باشد چنان که قدسی سروده است:
چسان جواب دهم نسلهای فردا را
به قله گر نرسانم لوای برپا را
به رادمردی و مردانگی برون فگنید
زعرصۀ معرکهگیران زشت و رسوا را