نمیگذاریم حقوق زن موضوعی کمارزش در میز مذاکرات باشد
سانگه صدیقی، فعال سیاسی و مدنی که تحصیلات خود را در رشتۀ حقوق و علوم سیاسی در افغانستان به اتمام رسانده و در رشتۀ حقوق مالی و اقتصاد درهالند فارغالتحصیل شده است. فعالیتهای او در حوزۀ حقوق زنان بیشتر به بخش آگاهیدهی و تولید متن متمرکز است. ایشان فعلا بهعنوان مشاور حقوقی و سکرتر بخش سازمانهای بینالمللی سفارت افغانستان در لاهه فعالیت میکند.
خانم صدیقی کمی از خودتان بگویید.
من در یک خانواده از لحاظ مالی متوسط ولی با دیدگاههای روشنفکرانه به دنیا آمدم. زندگی در خانواده و افغانستان، شاید یکی از آروزهای محال من است که اگر میتوانستم زمان را به عقب برگردانم، میخواستم دوباره به همان خانواده هفتنفره ساده، صمیمی و شاد زندگی کنم. صنف دوم مکتب بودم که حکومت اسلامی مجاهدین پیروز شد و به دلیل جنگهای داخلی در کابل، صنوف ابتدایی مکتب را در خانه و کورسهای خانگی پیش بردم. بعد از روی اشغال کابل توسط طالبان به ایران مهاجر شدیم و بقیه مکتب را تا ختم لیسه در شهر تهران به پایان رسانیدم. بعد از فروپاشی حکومت طالبان دوباره در کابل بازگشت نمودیم و بعد از امتحان کانکور در رشته حقوق و علوم سیاسی وارد دانشگاه کابل شدم. فعلا در هالند زندگی میکنم و بزرگترین سرمایهام پسرم سام است که به وجودش بسیار افتخار میکنم.
سانگه جان چندی پیش در سمیناری در مورد انتظارات زنان از گفتگوهای صلح بهعنوان سخنران شرکت کرده بودی. در آنجا سعی شده بود که با طالبان هم ارتباط برقرار شود و از ایشان خواسته بودند که در بحث شرکت کنند، اما نیامدند. فکر میکنی چرا؟ اگر میآمدند چه گفتنی و سوالی از آنها داشتی؟
من فکر میکنم، طالبان متوجه هستند که زنان افغان به آن درجه از شعور سیاسی رسیدهاند که دیگر طالبان نتوانند آنها را با باورها و خوانش رادیکال دینی خود، قناعت دهند. این بزرگترین دلیل عدم رویارویی گروه طالبان با زنان افغانستان است. همچنان طالبان میدانند که نه مردم افغانستان نه جامعۀ جهانی به آنها اجازه نخواهد داد تا ظلم دهۀ نود را بالای زنان افغانستان اعمال کنند. حالا چه طالبان بخواهد چه نخواهد! موضوع حقوق زنان و مشارکت سیاسی و اجتماعی آنها از موضوعات جنجال برانگیز خواهد بود. نمیتوانند و نمیگذاریم که در میز مذاکره این موضوع یک مورد کمارزش و انعطافپذیر برای دو طرف باشد.
تا چه حد ایجاد و برگزاری چنین سمینارهایی را مفید میدانی؟ به نظرت آیا تاثیرگذاری دارند؟
مردم و تودهها تانک و تفنگ ندارند تا در میدان جنگ وارد شوند، ولی آنها سلاح بسیار قویتر دارند و آن قدرت اعتراض و قدرت جهتدهی جریانات است که در طول تاریخ سیاسی جهان باعث انقلابهای بزرگ و تحولساز چون انقلاب فرانسه و انقلاب اکتوبر روسیه شده است.
نیاز است، مردم و خصوصا جامعۀ روشنفکر و تحصیلکرده صدای خود را علیه وضعیت موجود بلند کنند تا هم طالبان و هم جامعۀ جهانی درک کنند که مردم افغانستان، مردمان آگاهی هستند و در مقابل سرنوشت خود مسوولیت میگیرند و در صورتی که باز هم با سرنوشت آنها معامله صورت گیرد، آنها سکوت نخواهند کرد و این بار برای جهانیان نشان خواهند داد که دیگر موضوع، جنگهای نیابتی و سیاستهای استعماری آنها نخواهند بود. برای همین نیاز است، سمینارها، کنفرانسها، نشستها و حتی تظاهرات خیابانی زیادی پلان شود. رسانههای چاپی افغانستان وظیفه دارند تا در مورد سیاستهای نادرست و غیرعادلانۀ بازیگران بزرگ بینالمللی مقالات متعددی را نشر کنند تا جهان تصویری درستتر و بهتری از انسان امروز افغانستان داشته باشد.
چند سالی است که از کشور بیرون رفتهیی، در این مدت چقدر با فضای افغانستان در ارتباط بودهیی؟ به نظرت جو برای زنان تغییری کرده؟
من بیش از ده سال میشود که از افغانستان به شکل فزیکی مهاجرت کردهام، ولی ذهن و روح من هنوز هم آنجا است. من ۶ سال اول مهاجرت را مصروف یادگیری زبان و آموزش اکادمیک در کشور جدید بودم که به دلایل مختلف مجبور به مهاجرت به آن شدم. بعد از آن دوباره متوجه دغدغۀ اصلی فکریام شدم که وضعیت مردم افغانستان است.
به دلیل دوری از وطن، فکر کردم بهترین کاری که میتوانم برای مردم انجام دهم آگاهیدهی است. شروع به فعالیت با نهادهای مختلف در داخل و خارج نمودم که بیشتر روی موضوعات حوزۀ زنان متمرکز بودند. کارهایم بیشتر متمرکز به تولید متن در حوزۀ حقوق زنان، دایر نمودن و یا سهم گرفتن در سمینارهای مختلف برای ارتقای ظرفیت زنان و یا هم گردهماییهای اعتراضی بوده که فکر میکنم با حجم و نوع مشکلاتی که زنان ما با آنها روبرو بوده، تمام این فعالیتها بسیار ناچیز است.
هرچند زنان افغانستان، در این دو دهه در حوزههای مختلف، دستآوردهای بیشمار دارند که واقعا بر اثر قهرمانی و تلاش خود زنان حاصل شده، اما قلب و فکر من با زنان روستایی و قریهنشین است که هنوز از حقوق اولیۀ انسانی و شهروندی خود محروم هستند و بهعنوان انسانهای درجۀ دوم با آنها رفتار میشود. زمانی که زندگی این قشر بزرگ جامعه افغانستان تغییر کند ما میتوانیم بگویم که وضعیت زنان در کل تغییر کرده است.
آیا قصد بازگشت داری و اگر داری فکر میکنی با وضعیت فعلی در کشور چه شرایطی خواهی داشت؟
هر انسانی در زندگی خود اهدافی دارد که به زندگی او معنا میدهد. من نیز در زندگی خود احساس میکنم، رسالتی دارم و آن خدمت به زنان کشورم است. همانطور که پیشتر هم ذکر کردم، تغییر در زندگی زن روستایی افغانستان برای من یک هدف است و بسیار علاقه دارم به روستاهای مختلف در گوشه گوشۀ کشور سفر کنم و برای زنان بگویم که آنها قرنهاست که زیر ستم و ظلم مردسالاری و افراط گرایی دینی قرار دارند، زمان آن رسیده تا علیه وضعیت موجود قیام کنند و بسیار تمایل دارم تا در یک انقلاب جنسیتی بنفش، دیگر زن افغان ماشین تولید مثل برای ساختار مردسالار نباشد، حق حضور در جامعه، حق تحصیل، حق کار، حق انتخاب شریک زندگی را دارا بوده و در یک اجتماع با ارزشهای انسانی، عدالت و برابری زندگی کنند. این دلیل برگشت من به افغانستان خواهد بود. گرچه دیدگاههای من برای جامعۀ مردسالار افغانستان خطر بزرگ است و مسلما در شرایط مناسبی قرار نخواهم گرفت، ولی من یک شعار دارم که در صفحۀ ورودی آدرسهای رسانههای اجتماعیام هم نوشتم. «برای رسیدن به هدفم، مرگ کمترین بهاست.»
گفتی بهعنوان مشاور حقوقی سفارت کار کردهیی. به نظرت بزرگترین مسایل و مشکلات هموطنان ما در هالند چیست؟ اگر خاطرۀ جالبی از کارت در سفارت داری برای ما بگو.
کار در سفارت افغانستان برای من یک پلتفورم بسیار خوب و عملی برای نشان دادن یک چهرۀ امروزی و واقعبینانه از زنان افغانستان به جامعۀ جهانی و خصوصا جامعه دپیلوماتیک حاضر در لاهه ( پایتخت اداری هالند) بوده و است. این به من انگیزه و انرژی میدهد که در یک نهاد دولتی افغانستان سهم اجرایی داشته باشم که مسلما این نقش را خارج از ساختارهای دولتی کمتر میتوان داشت.
خاطرۀ جالب و در عین حال غمانگیز من از کار با سفارت این بود که روزی در یکی از جلسات یکی از سازمانهای بینالمللی اشتراک داشتم و زمانی که از تالار کنفرانس بیرون میشدم، یکی از دپیلوماتهای کشور مکزیک جلوی من را گرفت و گفت «آیا تو واقعا از افغانستان هستی یا برای سفارت افغانستان کار میکنی؟» برای من بسیار جالب بود که چرا این آدم به ملیت من اینقدر کنجکاو شده، جواب دادم که از افغانستان هستم و میخواهم بدانم که چطور چنین سوالی را مطرح کردید. جواب او واقعا دردناک بود. گفت من هرگز تصور نمیکردم که زنان افغانستان جرات حضور و سخنرانی در چنین جمعی را داشته باشند و در تصور من زنان افغان فقط پنهان شده در پشت برقع بودند. این خاطره باعث شد من در کارم تعهد و تلاش بیشتری داشته باشم و بتوانم تا امروز نشان دهم زن افغانستان آن موجودی نیست که شما برای جهتدهی اذهان عامه در رسانهها تبلیغ میکنید تا حضورتان را در افغانستان و کشورهای مثل افغانستان برای ملت خود توجیه کنید.
در جواب بخش دوم سوال باید گفت که افغانهای مهاجر در هالند بزرگترین دردشان دوری از وطن و جنگ و جنایات گروهای تروریستی در خانۀ اصلیشان است که من آن را در چهره و روان هر کدام آنها میخوانم.
این روزها بیشترین دغدغۀ فکریات چه است؟
امنیت زندگی مردم کشورم و متن معاهدۀ احتمالی صلح که فکر میکنم برای هر انسانی که به نوعی به آن جغرافیا وابستگی دارد، مهم و اساسی است. دغدغۀ من معاملۀ دوبارۀ سرنوشت زن، مرد و طفل آن دیار است که امروز به سوی فردای گنگ و نامعلومی چشم دوختهاند، دغدغۀ من حفظ نظام جمهوری و ساختار کنونی است که نباید به هیچ وجه به امارت طالبانی تغییر نماید.
فکر میکنی بیشترین مانع برای تغییر و رشد زنان افغانستان چیست؟
بزرگترین مانع برای رشد زنان کشورم، عدم امنیت جانی و در کنار آن ارزشها، هنجارها و عرفهای عقبمانده در جامعه، افراطیت دینی و ساختار مردسالار است که این موانع هر کدام مانند کوهی جلوی رشد زنان را گرفته است.
شاید بعضی فکر کنند که رشته حقوق رشتهیی خشک است و با روحیات یک زن مطابقت ندارد. خودت چه فکر میکنی؟ به کارت علاقمند هستی؟
من فکر میکنم که یک دانشجو و دانشآموختۀ حقوق تولد شدهام و هر بار که فکر میکنم، اگر این رشته نبود به کدام جهت میرفتم، واقعا جوابی پیدا نمیکنم. دلیلاش هم شاید این است که برای فردی مثل من که همیشه علاقه به مبارزه با نابرابری دارد، این رشتۀ تحصیلی بهترین رهنمود برای جستجو منبع نابرابریها است.
چه کسانی را در زندگی الگو قرار دادی؟
در جواب قسمت دوم، باید بگویم که در زندگی من و رشد افکار من آثار زنانی چون رزا لوکزامبورک، سمین دوبوار، المپ دوگوش و الکساندر کولونتای نقش بسیار مهمی داشته و به نوعی زندگیام را جهت داده است.
با تشکر از این که وقتت را در اختیار ما قرار دادب، به عنوان سوال آخر و اینکه کمی از سوالات جدی فاصله بگیریم، برای ما بگو روزهایت را چگونه میگذرانی؟ چه تفریحاتی داری؟
روزهایم با کار شروع و با کار ختم میشود، بهعنوان مادری که شغل تمام وقت بیرون از خانه، مسوولیت پرورش فرزندم و رسالت کار اجتماعی و مدنی دارم، وقت زیادی برای تفریح باقی نمیماند، ولی برای خواندن کتاب و ورزش تا حد امکان تلاش میکنم، وقت مساعد سازم و اگر وقت بیشتری پیدا کنم علاقه دارم سفر کنم و با فامیل و دوستانم وقت بیشتری را سپری کنم.