کهکشان نورانی
نادر احمدی
به جانباختگان واقعۀ دانشگاه کابل
سوگند به انگشتان تو
و لبخندی که از آنان میتراود
و «چرخ نیلوفری» را تسخیر میکند
در میان شمشادها
از گامهای جوان ترانۀ خوشی جاریست
هنگامی که ماه
آن دوگانۀ بادام
از پنجره پیداست
و جهان در تسخیر او
هرچند شبانگاهان
در سیاهچادرها همهمهیی برپاست
و با دم رقاصک خویش
عشوه میفروشد
صدای سگی که پلک آرام گیاه را غارت کرده است
در غاری وهمانگیز
دست هولناک مرگ مشغول بافتن ظلمات است
از میان رگهای ورمکرده
از آن سیاهچادرها
تنی در حصاری از بمب و خنجر
بیرون میزند
سوگند به کهکشان راه شیری
که نور را از انگشتان شما به عاریت میگیرد
و در صحن دانشکده و دانشگاه رنگینکمان میبافد از شمشادهای جوان
آنگاه
مردی پشگل در دهان
خود را منفجر میکند
آنکه میخواهد راه خورشید را با دو انگشت سد کند
آی مردم!
بیایید
نعش رنگینکمان ما را نظاره کنید
و آه آتشناک قلبم را
اینجا که «بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد»
بیایید!
به تماشای باغ با ذکاوت ما
و گلهای نورسته را بو کنید
این شمشادها شفابخشند
و سرب تلخ ظلمات را از رگان شما میزدایند
ای آوای شهدیافتۀ کبوترها!
کمرم زیر رطل گران غم خم شده است
گاه میخواهم با همه بیگانه شوم
و با برنو جلایافتهام به کوه بزنم
و بر اشقیاترینها ارابۀ خورشید را بتازانم
سوگند به انگشتان تو
که نورانیترین سمت کهکشان است
ستارهها با دامن گلدوزیشده از آن فرود میآیند
و عطر گیاه با آنان فراوان
ای گلبوتۀ بامیانی!
ای پیراهن ایشیل
پناهگاه گلولهها و آهوها!
لبخندت حسنیوسف دارد
و چون آفتاب بر همه یکسان میتابد ۱۱/۱۱/۲۰۲۰