مقاله

یک مکتب نادر

صابره حق‌شناس

نادر موسوی و گروهش در مکتب مهاجران افغان در تهران، برای مهاجران بی‌پناهی که اطفال‌شان حتا از داشتن هویت محروم‌اند و راه‌های پیش روی‌شان برای هر آینده‌یی تاریک و تیره، مسیری از روشنی باز کرده‌اند.

آنان مکتبی ساخته‌اند که فقط مکتب نیست، یک انجمن فرهنگی هم است. آن‌ها نه فقط اطفال را از کوچه‌ها برای آموزش جمع کرده‌اند؛ بل مجله‌یی ساخته‌اند که پل ارتباط فرهنگی است و زمینۀ نوشتن رویاها و تحقق رویاها را به اطفال می‌آموزند.

مهم‌ترین پناه‌گاه هر مهاجر بیچاره‌یی رویاست و نخستین سرمایه‌یی که مهاجر از دست می‌دهد رویاست. آدم بی‌رویا، خالی است، معلق است و تنها.

برای همین، باید از ابتکار نادر موسوی و همکارانش یاد و ستایش کرد که راه رویا را برای کودکان مهاجر باز کرده‌اند؛ راه رویا دیدن و بعد رسیدن به رویاها.

موسوی به شاگردان این مکتب روحیه می‌دهد که بنویسند. آن‌ها را با نویسندگان بزرگ رویاروی می‌نشاند. بعد نوشته‌های آن‌ها را چاپ می‌کند.

ادبیات کودک، اولین ریشه‌هایش از همین نوع مکاتب، در بین تمام افغانستان آب می‌خورد. به‌همین خاطر، مکتب او انجمنی جهانی است که دانش‌آموختگان مهاجر را با عشق به هم گره زده، نخبگان افغان را از هر جای جهان به مکتب پیوند زده و نخبگان ایرانی را هم حتا دلبستۀ این مکتب و کودکانش ساخته است.

برای همین، شاگردان این مکتب، امروز به‌جای این‌که ناامیدانی آوارۀ سرک‌ها، کوچه‌ها و دریاها باشند، هر کدام گوهری درخشان شده‌اند در هر گوشۀ جهان. خیلی از آن‌ها هنرمندان و نویسندگان درخشانی شده‌اند و باز دایره انجمن را گسترده‌اند.

انجمنی که ورودی دارد و خروجی نه، چون عشق را در آن تمرین می‌کنند و عشق حکایت هزار و یک شبی تمام‌نشدنی ست.

نادر موسوی با مکتب، مجله، نشر کتاب، تربیت معلم، نمایشگاه، کنفرانس و هر کار دیگری که میسر بوده، مشعل عشق و رویا را زنده نگه داشته و برای این، ستاره‌یی تاریخ‌ساز است.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا