نویسنده: *جیمز واتس، منبع: The Conversation/ ترجمه: شریفه عرفانی
مخالفان واژگونی مجسمه ادوارد کلستون براین باورند که این کار دشمنی با علم و هنر بوده و نشان از تلاشی برای پاککردن تاریخ دارد، اما این مجسمه داستان عجیب و غریب خود را دارد و ربطی به کلستون که از سال ۱۷۳۶-۱۷۲۱ زندگی میکرد ندارد.
این مجسمه در سال ۱۸۹۵، بیش از ۱۷۰ سال پس از مرگ وی بنا نهاده شد. شهرت کلستون در قرن نوزدهم از بریستول در جنوب غربی انگلستان تثبیت شد و به نگارش درآمد، زیرا مردان بانفوذ در شهر میخواستند در محل تندیسی پدرسالارانه از او خلق کنند.
کلستون بازرگان بردهیی بوده با مقامی رسمی در شرکت رویال آفریقا که مستقیماً وی را در به بردهگیری ۸۴هزار آفریقاییها دخیل کرده بود، ۱۹هزار تن از آنها در «گذرگاه میانی» در میان اقیانوس اطلس درگذشتند. اما نخبگان عصر ویکتوریا این را نادیده گرفتند. برای آنها، او صرف یک نیکوکار و پدرسالار بود، شخصیتی محترم.
در اواخر عصر ویکتوریا، ، مجسمههای بسیاری در سرتاسر اروپا برافراشته شد که بخشی از اقداماتی بود که مورخ اریک هابس باوم، آن را «ابداع سنت» خوانده است. آنها در پی چهرههایی بودند که تجسم فضیلتهای مشخصی باشند. در بریستول، مجسمه کلستون بخشی از تلاش اواخر عصر ویکتوریا برای به تصویر کشیدن دوبارۀ فضای مدنی پیرامون «مردان بزرگ» و «پدرسالاری مهربانانه» بود.
ستونی باعنوان «صحبت از بریستول» در روزنامه بریستول مرکری در سال ۱۸۹۵ در مورد جابجایی مداوم مجسمهها در بندرگاه اظهار نظر کرده بود. مجسمه ادموند بورکه، که سال گذشته برپا شده بود پیش از آن بهخاطر طراحی مجدد خیابان مرکزی، جابهجا شده بود. پل سنت آگوستین بهتازگی ساخته شده بود و طراحان آن میخواستند برجستگی کلستون را بیشتر جلوه دهند.
این تغییر شکل ارتباط تنگاتنگی با غرور منطقهیی داشت. کلستون، فرزندی واقعی برای بریستول، متولد و پرورشیافته در این شهر، این شهر را پایگاه کارهای خیرخواهانه خود قرار داده بود و بهنظر میرسید شایستگی ویژهیی برای مطرحشدن بهعنوان فردی ممتاز را دارا باشد.
برافراشتن مجسمه و تحسین کلستون در این دوره، همه بخشی از تلاشی مداوم برای تحت الشعاع قرار دادن نقش بریستول در تجارت برده از آن سوی اقیانوس آتلانتیک بود. همانطور که مادژ درسر (Madge Dresser) مورخ دانشگاه بریستول، نوشت، ردی از «قاچاق محمولههای انسانی» روی مجسمه وجود ندارد یا نداشته است.
کلستون بهعنوان بازرگانی دریایی ظاهر میشود. این مجسمه به دلفینی اشاره دارد که ظاهرا با بستن یک نشتی، یکی از کشتیهای او را نجات داده است. لوحه موجود بر روی تندیس اصرار دارد بگوید که این مجسمه «توسط شهروندان بریستول به عنوان یادبود یکی از باهوشترین و خردمندترین فرزندان شهرشان برپا شده است.»
روزنامه وسترن دیلی پرس با استفاده از مناسبت رونمایی، در ۱۳نوامبر ۱۸۹۵، خوانندگان خود را ترغیب به نیکوکاری کرد. این روز تولد کلستون بود وبه مناسبت سالانه «روز کلستون» تبدیل شد، مناسبتی که به مدت ششسال پس از آن یکی از تعطیلات رسمی محلی بود. برای بسیاری، این بزرگترین هدف مجسمه بود، ترغیب دیگران برای الگوگرفتن از او. در همان مقاله، مطبوعات از یک گالری هنری خواستند تا بر احترام و عزت بریستول بیفزاید.
افتخار شبههبرانگیز
ادعای ارزشمندبودن کلستون برای داشتن مجسمۀ یادبود، مبتنی بر اقدامات خیرخواهانه وی در اهدای کمک به مکاتب و کلیساها و همچنین تأسیس مکتب پسرانه و نوانخانه است. مدرسه دخترانه کلستون نیز در سال۱۸۹۱ از موقوفات کلستون تأسیس شد.
با این وجود، همانطور که سالی مورگان، عضو فرهنگستان انگلیس اظهار داشت، «مهربانیهای او در واقع بسیار ناچیز به نظر میرسند»، بهخصوص هنگامی که مشخص شد مکتب پسرانهیی که وی تأسیس کرده، عمدتاً بهمنظور تأمین ملوانان کشتیهای شخصی خود او بوده است. خیرخواهی کلستون بیاهمیت نبود، اما آنقدرها هم که ادعا میشود، وسیع نبوده است.
انجمنهای کلستون، دلفین، لنگر و سپاسگذاری، که میراث کلستون را مدیریت میکنند، در بررسی وضعیت فقرا در بریستول در دهه ۱۸۸۰، به دلیل توزیع بینظم و خودسرانه پولها، متهم به ناکارآمدی در استفاده از منابع شدند.
این شکل از خیرخواهی پدرسالارانه همچنین هر روز بیش از پیش برای رویارویی با مساله روزافزون فقیرنشینی شهری نامناسب به نظر میرسید. موج اعتصابات در بریستول در سالهای ۹۰- ۱۸۸۹ و افزایش تحریکات سوسیالیستی برای مداخله شهرداری در شرایط زندگی، باعث شد بهنظر برسد اشرافیت و اقدامات خیرخواهانه به شکل مستقل راه حلی ناکافی است.
تحقیقات دهه ۱۸۸۰ قبلا روشن کرده بود که این کارهای خیرخواهانه برای کمک به جمعیت روبهافزایش و ناآرام کافی نیست. احداث مجسمه کلستون را میتوان تلاشی برای تأکید دوباره پدرسالاری در مواجهه با اضطراب ناشی از ناآرامی در طبقه کارگر دانست.
این تفکرکه ساختن مجسمه در سال۱۸۹۵ بخشی از حمایت مردمی از اقدامات خیرخواهانه وی بود، همانطور که مدافعان مجسمه ادعا میکنند، چندان قابل پشتیبانی نیست. همواره جدلهایی برای بهدست آوردن ۱۰۰۰پوندی که برای ساخت مجسمه لازم بود وجود داشت. برخی از این بودجه پس از درخواستهای مکرر از انجمنهای مختلف کلستون در بریستول بهدست آمد، اما مبلغ نهایی فقط پس از رونمایی از مجسمه جمعآوری شد.
ممکن است که این مجسمه، همراه با مجسمه بورکه ( Burke) که سال قبل ساخته شده بود و وقف پنجره کلیسای جامع در سال ۱۸۹۰ به کلستون، سخاوت اهداکنندگان را افزایش داده باشد. طرفدار اصلی مجسمه و عضو انجمن لنگر، جی ارواسمیت، سرانجام هزینه باقیمانده را پرداخت کرد.
برای برخی در قرن۱۹، کلستون نماینده ارجنهادن به ثروت عظیم و نابرابری، پدرسالاری بهعنوان سنگر در برابر سوسیالیسم و اقدامات خیرخواهانه شخصی بود. بردهداری که ثروت وی از آن اندوخته شد، در ابهام نگه داشته شده بود تا روایت خاصی از تاریخ بریستول قابل ارایه باشد. سرنگونی و غرقشدن مجسمه، اثباتی بر خوانش جدیدی از تاریخ است.
پینوشت:
*دکتور محقق در زمینه تاریخ، دانشگاه بریستول
لینک اصلی را میتوانید اینجا ببینید:
با سلام و عرض ادب :
این تصویر نمایانگر یک واقعیت تلخ جامعه امریکا است. تقارن تاریخی این اتفاق، شاعرانه است. مجسمه فرد بدنامی که دلال بَرده بوده و در وسط شهری نصب شده که خیابانهایش بر پایه ثروت ناشی از این دلالی ساخته شده، حالا مانند همان بردهها به آب افتاده است. حالا کولستون در بستر همان بندری خوابیده که کشتیهای انتقال بردهها در آن پهلو میگرفت. بسیاری از این بردهها، پسران جوانی بودند که بهعنوان خدمتکار خارجی و به شکل کالا خرید و فروش میشدند. آن ها را در روزنامههای قرن هجدهم بریستول آگهی میکردند. که در ازای بازگرداندن بردههای فراریشان جایزه میدهند.
کسانی که شاهد افتادن مجسمه کولستون بودند، از نژادهای متفاوتی بودند، اما سیاهپوستهایی که در آن جا حاضر شده بودند، میدانستند که این فرد اجداد آن ها را روزی برای بردگی به این شهر آورده بود. وقتی تنه مجسمه از پایه آن جدا شد، به نظر کوچکتر میرسید؛ چه به لحاظ اندازه و چه به لحاظ قدرتمندی. در همین هنگام یکی از معترضان ژست عجیب و جالبی گرفت. او زانوی خود را بر گلوی مجسمه کولستون گذاشت و همه را به یاد حادثهای انداخت که حالا باعث سرنگونی این مجسمه شده بود.
این واقعیت تلخی است که مردی که ٢٩٩سال پیش مرده است و حالا تصویرش روی صفحه اول اکثر روزنامههای بریتانیاست، نشان میدهد که شهر بریستول با تاریخ خود کنار نیامده است.
در سال ٢٠١٩ بسیاری تلاش کردند تا با آرامش این مجسمه را از آن جا بردارند. نامهای امضا شد تا دستکم نوشتهای را که در پایه مجسمه نصب شده است، تغییر دهند تا از بار جنایات او کم نشود. این اتفاق اما هیچ گاه روی نداد.
حال ازین حادثه درمی یابیم که نماد های کاذب و دروغین روزی فرو افتادنی است و طلسم های ننگ روزی شکستنی است. در کشور ما نیز روزی طلسم های مقدس که برای بعضی افراد ساخته و بافته اند، شکستنی است. و برای شاهان ستمگر و امیران جفاکیش واژه های مقدس و با وجاهت را یدک می کشند . اما نه می دانند که توفان سهمگین عدالت خواهی روزی دامنگیر کسانی خواهد شد که کیش قومیت را بر ارزش های والای انسانی و اسلامی اولویت می دهند. و مانع تشکیل دولت مدنی درین کشور بد بخت می گردند. تا به جای یک مشت افراد قلیل منفعت طلب، همه شهروندان کشور نفس راحت بکشند و به نان و نوایی برسند.