تحلیل

سفارت افغانستان در تهران و اما‌واگرهای اخیر

هادی میران

غرق‌شدن تعدادی از آوارگان افغان توسط مرزبانان جمهوری اسلامی ایران در مرزهای شرقی آن کشور و در پی آن آتش‌زدن یک واسطه حامل مهاجران افغان در شهر یزد بر اثر تیراندازی نیروهای پولیس این ولایت، سفارت افغانستان در تهران را که قبلا خبر و اثر چندانی از آن نبود در محور توجه افکار عمومی جای داد.

پس از رخداد دوم، عبدالغفور لیوال، سفیر افغانستان در تهران برای بررسی حادثه و عیادت از قربانیان آن، در رفتاری بی‌پیشینه به شهر یزد سفر کرد. عیادت وی با یکی از قربانیان این حادثه در شفاخانه آن شهر درست در وضعیتی که دست قربانی به تخت شفاخانه دستبند زده شده بود و به دنبال آن مصاحبه تلویزیونی وی با شبکه محلی آن شهر، عکس‌العمل‌های متفاوتی را در شبکه‌های اجتماعی نسبت به برخورد سفارت افغانستان و مشخصا شخص سفیر با این رخداد برانگیخت.

پس از عیادت سفیر از قربانیان حادثه در یزد، تعدادی از روی اغراض شخصی و جمعی هم به‌علت بی‌خبری از اقتضای آداب معاشرت دیپلماتیک و امکانات افغانستان، با بر زبان آوردن آنچه در دل داشتند احکام نفرت و نکوهش صادر کردند.

تردیدی نیست که این دو رخداد غم‌انگیز هرکدام به‌نوبه خود به‌شدت افکار عمومی شهروندان افغانستان را متاثر کرده است؛ اما قطع‌نظر از چون‌وچرایی و پس‌منظر آن، شایسته خواهد بود بفهمیم و بدانیم که سفارت افغانستان در تهران در مواجه با چنین رخدادهایی چه اقدامی را می‌تواند اتخاذ و چه خدماتی را به شهروندان خود ارایه کند تا حساسیت‌ کشور میزبان نیز در نظر گرفته شده و عدول از قرارداد و تشریفات دیپلماتیک تعبیر نشود.

سفارت افغانستان در تهران مثل سایر نمایندگی‌های افغانستان در کشورهای دیگر، یک بنگاه دیپلماتیک است که جغرافیای کاری و اخلاق رفتاری آن در چوکات قراردادهای دیپلماتیکی میان دو کشور و در روشنایی حقوق پذیرفته‌شده بین‌المللی تعریف و تدوین شده است؛ اما ازآنجا که جمعیت قابل‌توجهی از هم‌میهنان ما به‌صورت قانونی و غیرقانونی در آن کشور زندگی می‌کنند و تعداد قابل‌توجهی از آنان نیز در مراکز تحصیلی و آموزشی آن کشور مشغول آموزش و تحصیل هستند، قلمرو کاری سفارت افغانستان در تهران را افزون بر ارایه خدمات کنسولی، با دردسرهای مهاجرتی و آموزشی نیز گره زده است و از همین‌رو انتظار می‌رود بخشی از مشکلات مهاجران افغانستان در آن کشور نیز توسط سفارت افغانستان حل‌وفصل شود.

در حال حاضر ۱۹هزار دانشجوی افغان در دانشگاه‌ها، ۴۷۸هزار تن دانش‌آموز در مکتب‌های دولتی و همچنین ۷۵۰۰دانش‌آموز در مکتب‌های غیردولتی ایران و مکتب‌های خودگردان مهاجران افغان مشغول آموزش هستند.

این ارقام می‌تواند بیان یک واقعیت بسیار برجسته باشد که برخورد با آن مستلزم درک حساسیت‌های فراوان و ظرافت‌های دیپلماتیک است. قطع‌نظر از آمار سایر افغان‌هایی که در ایران زندگی می‌کنند، وجود این تعداد در مکتب‌ها و دانشگاه‌های ایران بدون‌شک با مشکلات متعدد همراه خواهد بود که حل همه آن‌ها از ظرفیت سفارت افغانستان خارج است.

این انتظار درباره برخی مشکلات آن‌ها در موارد و شرایط مشخص می‌تواند به‌جا باشد؛ اما در وضعیتی که بیش از یک‌میلیون افغان در شرایط مختلف در آن کشور زندگی می‌کنند و از رخدادهای جرمی گرفته تا سایر رخدادهای حقوقی که شامل حال آن‌ها می‌شود، سفارت افغانستان حتی در بهترین حالت هم نمی‌تواند پاسخ‌گوی آن باشد.

البته از این واقعیت نباید غافل بود که اعتبار و اثرگذاری سیاست خارجی یک کشور در مناسبات دیپلماتیک با سایر کشورها، متاثر از ثبات داخلی، ظرفیت اقتصادی، فرهنگی و اهمیت استراتژیک آن کشور در تعاملات بین‌المللی است که در فقدان این ویژگی‌ها جایگاه و پایگاه آن کشور در تعاملات سیاسی و دیپلماتیکی با اماواگرهای فراوان مواجه می‌شود.

وضعیت داخلی و آشفتگی‌های سیاسی افغانستان بر ظرفیت دیپلماتیکی آن نیز سایه افکنده است. از همین‌رو حتی ساده‌ترین قرارداد و تشریفات دیپلماتیکی هرگاه با پشتوانه ثبات داخلی حمایت نشود، از نقض عمدی و غیرعمدی مصون نخواهد بود.

 بنابراین باتوجه به این واقعیت، آنچه را آقای لیوال در تهران برای بررسی و پیگیری رخداد غم‌انگیز آتش گرفتن واسطه حامل آوارگان افغان در شهر یزد انجام داد و خود شخصا به دیدار قربانیان و محل حادثه رفت، یک رفتار تحسین‌برانگیز به‌شمار می‌رود.

سفیر افغانستان در تهران مامور وزارت خارجه افغانستان است و مسوولیت دارد در چوکات قراردادهای تعریف‌شده و تشریفات دیپلماتیک فی‌مابین، زمینه‌های هرچه بیشتر مناسبات نیک میان دو کشور را فراهم و در دادوستدهای تجارتی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی اقدامات لازم و متناسب با منافع ملی افغانستان را به انجام برساند.

از این رو، این سفارت مرکز خدمات آتش‌نشانی یا اطفاییه نیست که در صورت بروز آتش‌سوزی مهاجران برای خاموش کردن آن اقدام کند و یا در صورت اتفاق یک رخداد ناگوار نسبت به شهروندان افغانستان مقیم آن کشور زبان به دشنام بگشاید. به‌عبارت‌دیگر یک سفیر در کشور مقیم در مواجه با حوادث غیرمترقبه نمی‌تواند خارج از چوکات تعریف‌شده دیپلماتیک و هدایت مرکز به اقدامات دلخواه مبادرت ورزد.

سفارت افغانستان در تهران پس از استقرار حکومت مجاهدین در کابل، قبل از این‌که یک نمایندگی دیپلماتیک به نظر برسد و با اخلاق و رفتار دیپلماتیک مزیّن باشد، بیشتر به یک بنگاه معاملاتی شباهت داشت که از شخص سفیر گرفته تا نگهبان دروازه آن، به معاملات شخصی اشتغال داشته و خدمات بی‌اعتبار آن برای نیازمندان نیز خارج از دایره دیپلماتیک ارایه می‌شد و از همین‌رو اعتبار سفارت بااعتبار یک بنگاه معاملاتی تفاوت چندانی نداشت.

کارمندان دیپلماتیک سفارت اغلب کم‌سواد، بی‌خبر از اقتضای معاشرت دیپلماتیک و ناآشنا با ظرفیت کشور مقیم و بیگانه با نسبت‌های منافع ملی افغانستان در کشور بودند و انرژی و اعتبار دیپلماتیکی آن‌ها در دادوستدهای شخصی به مصرف می‌رسید. بر اساس گزارش‌ها با رفتن آقای لیوال مسیر کاری این سفارت تغییر کرد و هویت بنگاه معاملاتی آن در حال تبدیل شدن به اعتبار دیپلماتیک است و دست‌کم دست قاچاق‌بران از آن کوتاه شده است.

پس از استقرار آقای لیوال به‌عنوان سفیر، افزون بر این‌که حیثیت دیپلماتیک این سفارت در حال اعاده‌شدن است، برای نخستین‌بار رابطه آن سفارت با نخبگان مهاجر افغان مقیم ایران نیز برقرار شده است و ضمن شناسایی ظرفیت آن‌ها، سعی بر این شده تا خدمات سفارت به‌دوراز بروکراسی و با چشم‌انداز ملی و فارغ از گرایش قومی ارایه شود.

افزون بر این‌، ابتکارات متعدد دیپلماتیک برای ایجاد روابط ثمربخش و حس‌نیت بیشتر میان دو کشور توسط سفیر جدید به نمایش گذاشته شده است که به‌عنوان نمونه از دیدار سفیر با مراجع مذهبی ایران می‌توان نام برد که در نوع خود بی‌پیشینه است. مراجع مذهبی در ایران و به‌خصوص مراجع مذهبی همسو با سیاست‌های دولت، منابع قدرتمند و تاثیرگذار در سمت‌وسودهی سیاست‌های دولت و حوادث و رخدادهای سیاسی در داخل و خارج از کشورند که ارایه تصویر خوب از افغانستان به آن‌ها کم‌ازکم می‌تواند در بعد داخلی در نحوه نگرش و رفتار غالب در ایران نسبت به مهاجران افغان اثرات مثبت برجا گذارد و در بعد خارجی نیز بر چشم‌انداز ایران نسبت افغانستان اثر داشته باشد.

هرچند سفارت افغانستان در تهران هنوز هم تا یک نمایندگی سیاسی دارای اعتبار و ظرفیت عملی دیپلماتیک فاصله دارد؛ اما حضور آقای لیوال به‌عنوان سفیر کشور و تلاش‌های پیگیر وی در راستای بازگشت حیثیت و اعتبار دیپلماتیک به این سفارت، روزنه‌های روشنی از امیدواری نسبت به ظرفیت‌سازی و تغییر ساختاری در این سفارت را به وجود آورده است.

اغراض پخش‌شده نسبت به آقای لیوال در فضای مجازی، بیشتر از همین چشم‌انداز قابل تفسیر است که تلاش‌های بی‌دریغ او برای بازگرداندن حیثیت دیپلماتیک به این سفارت و قطع درآمدهای مافیایی از این آدرس، سبب ابراز خشم و کینه‌ورزی نسبت به وی شده است.

جمهوری اسلامی ایران یکی از کشورهای قدرتمند منطقه است که ثبات داخلی، تولیدات صنعتی، مشترکات تاریخی و فرهنگی آن با افغانستان و اشراف قابل‌توجه آن بر تعاملات سیاسی منطقه، اهمیت ویژه‌یی به آن بخشیده است. از همین‌رو سفیر افغانستان در آن کشور الزاما باید کسی باشد که ضمن وقوف بر تمام این موضوعات، از دانش، مهارت، ابتکار و شجاعت لازم برای تشخیص و تامین منافع افغانستان برخوردار بوده و بااستفاده از تمام مجاری و هنرهای دیپلماتیک به آن مبادرت ورزد.

نوشته‌های مشابه

یک دیدگاه

  1. با سلام و عرض ادب :
    آقای میران به صورت معقول به قضیه پرداخته که بدون شک به زوایای مختلف و ابعاد کاری سفارت اشاره داشته است که در محل خودش قابل تحسین است. و آن چه را که آقای میران از کارکرد های آقای لیوال تعریف کرده است، اگر واقعیت باشد مایه امیدواری و خوشنودی است. و برای آقای لیوال توفیق می خواهم ، زیرا هر اقدام خردمندانه آقای لیوال باعث افزایش عزت و اعتبار کشور ما در نزد بیگانگان می شود.
    و اما یکی از کسانی که در فضای مجازی به آقای لیوال انتقاد کرده است، من بودم. من به شیوه کار و روش مدیریتی آقای لیوال در مناسبات دیپلوماتیک حرفی نه زده ام، بلکه من به اندیشه آقای لیوال حمله کردم. چیزی که باعث تداوم بدبختی و آوارگی و دربدری بیشتر هم میهنان ما شده است. آقای لیوال از چهره های متعصب و قومگرای است که آفتاب را با دو انگشت پنهان می کند. حاکمیت چنین اندیشه ها و لیوال ها در کشور است که مانع عمده تشکیل دولت مدنی در کشور شده و معلوم است که حکومت های قومی بیش ازین نه می تواند ارمغانی برای شهروندان کشور به بار بیاورد. که شماری در دریا غرق شوند و شماری در رودخانه پرتاب شوند و شماری هم در خودرو آتش زده شوند.
    ای کاش آقای لیوال تلاش خود را در راستای ملت سازی به خرج می داد تا مشکلات کشور فروکش می کرد. و شهروندان مظلوم محروم کشور نگون بخت ما مجبور نه می شدند که تا به خاطر به دست آوردن لقمه نانی چنین سرنوشت دردناکی را متحمل می شدندو آن گاه آقای لیوال هم به عیادت شان برود. مشکل عمده مردم ما در ارگ و تفکر حاکم بر آن است که مولد چنین فجایع است. و شاید فجایع دهنه ذوالفقار و شهر یزد آخرین آن نباشد.

دکمه بازگشت به بالا