کرزی علیه ملت
فرید معروف
در کشورهای مدرن و باثبات، قاعده سیاسی چنین است که روسایجمهور یا صدراعظمهایی که دوره خدمتشان به پایان میرسد اغلب به زندگی شخصی روی میآورند و یا اگر هم به سیاستورزی علاقهمند باشند در راستای تقویت و استحکام نظام سیاسی حاکم به تلاش و لابیگری میپردازند.
براساس قانون اساسی افغانستان، یک رییسجمهور دو دور میتواند برای پست ریاستجمهوری نامزد و در صورت پیروزی به این سمت برگزیده شود.
بهتصریح این قانون، برای بار سوم حق نامزد شدن ندارد؛ اما آقای کرزی پس از آنکه با بیشترین امتیازات رفاهی و تأمینی از هزینه دولت خانهنشین شد، از همان زمان تاکنون درگیر تلاشهایی در مغایرت کامل با پالیسی و منافع حکومت بر سر اقتدار افغانستان است.
آگاهان امور و بهخصوص آشنایان نزدیک آقای کرزی میگویند که ایشان به منابع هنگفت مالی بالغ بر صدها میلیون دالر دسترسی دارد؛ اما متن و محتوای تلاشهای سیاسی وی در سالهای اخیر بیشتر برای تضعیف حکومت وحدت ملی و تقویت مواضع سیاسی طالبان و مخالفان نظام استوار بوده است.
یکی از نمونههای بارز این تلاشها شرکت در نشستهایی است که برآیند آن با سیاست حکومت افغانستان و منافع ملی ما همخوانی نداشته و بیشتر در راستای تقویت مواضع سیاسی تفسیر میشود.
در ماههای پسین با به میان آمدن بحث آتشبس میان طالبان و حکومت افغانستان، حکومت، توافق طالبان بر آتشبس را شرط اولیه آغاز مذاکرات اعلام کرد؛ طالبان از کاهش خشونت سخن گفتند؛ اما آقای کرزی با همسو شدن با خواست طالبان، برخلاف خواست حکومت و مردم افغانستان، کاهش خشونت را برای آغاز مذاکرات بینالافغانی کافی اعلام کرد.
حمایت آقای کرزی و تیم همفکرش از کاهش خشونت، درست هنگامی اعلام میشود که هیچ تعریف روشن و مشخصی از اصطلاح کاهش خشونت وجود ندارد و هرگز کسی نمیداند کاهش خشونت را چگونه و با چه معیاری میتوان سنجید تا بتوان بااستفاده از آن برای آتشبس به توافق رسید. اصولا خود آقای کرزی هم نمیداند مراد طالبان از کاهش خشونت، قربانی شدن شهروندان افغانستان را از چند نفر به چند نفر تقلیل خواهد داد!
تلاشهای سیاسی آقای کرزی البته اگر برای تأمین سعادت و خوشبختی مردم افغانستان میبود بدونشک با استقبال روبرو شده و به آن ارج گذاشته میشد؛ ولی ازآنجا که این تلاشها از بستر عقدههای نیرومند سیاسی و منفعت شخصی وی برخاسته است، فرجام آن چیزی بیش از تمدید مصیبتهای مردم و ادامه بحران در کشور نخواهد بود.
پس از فروپاشی رژیم طالبان، مرغ بخت بر شانه آقای کرزی نشست و جایی که خوابش را نمیدید یعنی ارگ ریاستجمهوری، محل سکونتش شد و او در اوج حمایتهای بیدریغ جامعه جهانی برای یک دوره انتقالی و دو دوره انتخابی رییسجمهور افغانستان شد؛ اما در این سالهای مملو از امکانات، به غیر از بذلوبخشش قدرت و امکانات بادآورده مالی به دوستان و جماعت موردنظرش، هیچ گرهی از مشکلات افغانستان و مردمش نگشود. در عوض سالهای قدرت او، سالهای ترویج فساد اداری و دزدیهای کلان از امکانات دولتی و کمکهای جامعه جهانی بود.
کرزی توان مدیریتی و انگیزه لازم برای آبادانی افغانستان را نداشت. به همین علت فرصتهای طلایی فراوانی از دست رفت و بر میزان مصیبتهای مردم افزوده شد.
او نهتنها با طالبان نجنگید؛ بل از مسیرهای غیرمستقیم برای تقویت این گروه کمک کرد یا به تعبیر دیگر، بسیاری از رفتارها و عملکردهای وی سبب رشد و بازتولید طالبانی شد که از قدرت فروافتاده بودند و تا فرق طعم شکست را چشیده بودند.
اگر گفته شود کرزی مردی تصادفی بود که بر مسند قدرت نشست و سواد سیاسی و فکری برای مدیریت افغانستان را نداشت، چندان از واقعیت دور نخواهد بود.
پرسشی که اکنون مطرح میشود این است که «آقای کرزی در نهایت تلاشهای سیاسی خود، چه میخواهد و غایت این تلاشها چیست؟»
اگر کرزی قصد خدمت به مردم را داشت، میتوانست در دوازده سالی که فرد اول مملکت بود بااستفاده از امکانات فراوان و حمایتهای مالی و سیاسی بیدریغ جامعه جهانی، گامهای مهمی برای آبادانی کشور بردارد، اما نهتنها چنین نکرد؛ بل هیچ گام موثری برای مهار طالبان برنداشت.
قطعنظر از تمام کمکاری و سهلانگاریها در سایه حکومت وی به سرمایههای مردم در کابل بانک دستبرد زده شد؛ درحالیکه میتوانست کاری کند که این چراها و بسیاری چراهای دیگر در ذهن و ضمیر مردم نقش نبندند.
اما واقعیت این است که آقای کرزی عامل و دلیل روشن بسیاری از مصیبتها و چالشهایی است که در عصر اقتدار سیاسی او به وجود آمدند و هنوز هم از مردم افغانستان قربانی میگیرند.
بنابراین وی اگر نمیتواند برای سرنوشت مردم افغانستان مفید باشد، شایسته خواهد بود با نشستن در کنج خانه برای پایان جنگ و استقرار صلح در افغانستان دعا کند تا اینکه به اعمال و رفتاری مبادرت ورزد که میتواند سبب تحمیل مصیبتهای بیشتر بر سرنوشت مردم افغانستان باشد.