مبارزه علیه خشونت/ نه مرد نه زن، انسان!
وضعیت زنان افغان به خانه تاریک و ویرانی میماند که یکتعداد گهگاهی از روی تفنن به آن سری میزنند. شماری هم زمانی که چیزی از ناچیزهای این خانه از بین برده میشود فریادی سرمیدهند که اغلب مقطعی است و سودی برای این خانه به دنبال ندارد. این روزها بار دیگر در پی آتش زدن، اسیدپاشی و کشتن تعدادی از جنسهای دوم این خطه! سخنان و تحرکهایی از مبارزه با خشونت علیه زنان بلند شده که چیزی جز تکرار مکررات نیست!
چگونه محتمل است در سرزمینی که زن انسان محسوب نمیگردد و جزیی از ملکیت مرد است و باورمندی به این مساله در فرهنگ این مردم به طور قطعی جا دارد، بتوان با ایراد خطبههای میانتهی، پروژهبازی و بعضی موقفگیریهای نمادین به این چالش رسیدگی کرد؟
در این نوشتار به ریشهیابی علل خشونت علیه زن و وضع فلاکتبار آن پرداخته نشده، بل سعی به تبیین این دارد که این خانه ویران را باید به طور بنیادی ساخت! وزن تراژیدی فرخنده و فرخندهها را مدتهای مدیدی زن و مرد افغانستان بر دوش خواهند کشید. همچنان با انجام کارهای نمادین، کار به جایی نکشید و برعکس، تقلای شبانهروزی عدهیی از فعالان خیراندیش این جامعه مورد توهین و مزمت قرار گرفت. اینک باز هم داریم به همان راه بیپایان و بیثمر ادامه میدهیم!
زن اینجا هویتی ندارد؛ زن اینجا فقط جنس ماده است که بار مسوولیتهایی را میکشد که طبیعت بر دوشاش گذاشته است. زن افغان نه خود میداند کیست و در پی چیست و نه هم مرد افغان تصور بالاتر از ماده بودن از وی دارد. افغانستان که فقط شهر نو و وزیر اکبر خان کابل نیست که چند زنی در کنار بر دوش کشیدن باری از مسوولیتهای خانهداری این جا و آنجا با تحمل شرایط به شدت اذیتکننده از لحاظ روانی شغلی دارند
اینجا کلی یک سرزمین وسیع با سی و چند میلیون نفوس است که نصفاش را همین «ضعیفه»ها تشکیل میدهند! و اینجا از همین شهر نو کابل وزارت پالیسیساز ما (وزارت امور زنان) با برگزاری محافل و نمایشگاهها با آبوتاب در مورد حل مشکلات زنان لفاظی میکند.
بعضی هم به نام احقاق حقوق زن بیهویت این کشور ١۵ سال است که پولهای هنگفتی از نهادهای خارجی و بینالملی میگیرند که در عمق افکارشان نسبت به پروژهیی که پیش میبرند نه آگاهی وجود دارد و نه هم تعهدی.
زنانی هم هستند که به گفته خودشان، بنا بر “جبر وظیفه” و ناخواسته راهی تحصن و تظاهرات برای دادخواهی میشوند که این خود عمق افتضاح مساله را نشان میدهد. نباید از پرداختن به عمق مساله استنکاف ورزید؛ برای حل این معضل نیاز به طرح و اجرای توام با تعهد کارهای درازمدت و ژرف فرهنگیست.
باید از طریق هر نهاد کارگزار در فرایند جامعهپذیری از خانواده شروع تا مهد کودک، مکتب، دانشگاه و تا مسجد و رسانهها، شبکههای اجتماعی و… به آموزش پذیرش زن بهحیث انسان پرداخت.
شوربختانه، امروزه در هیچ یک از این تربیتگاهها یا به عبارت بهتر نهادهای شخصیتساز کاری در راستای بهبود فکری و شخصیتی شهروندان این مرز و بوم صورت نمیگیرد و هر کدام با انجام حداقلی رسالت خود آن هم به شکل رقتبار آن بسنده میکنند. (منظور مشخصن مکاتب، دانشگاهها، رسانهها و نمونههایی از این دست میباشد.)
بلند بردن سطح رفاه اقتصادی، سطح تحصیلات و شعور اجتماعی زن و مرد افغانستان به طور حتم در اولویت قرار دارد. نباید فراموش کنیم که برای ایجاد مشروعیت و عملی کردن هر طرح و برنامه به پشتوانه قانونی ضرورت است که این کار تنها با وضع قانون محو خشونت علیه زنان نمیشود و مسلتزم ایجاد رویه برابری در تمامی قوانین میباشد. قوانینی که همانند سایر ساختارها فقط مردانهاند و در کنارش نهادهای مجری و ناظر به این قوانین هم کاملن مردانه مینگرند.
علاوتن، با کار جدی روی تفاسیر نادرست زنستیزانه از متون دینی، دیگر نباید گذاشت یکتعداد رفتار غیر انسانی خود با زن را توجیه دینی کنند. مسایل مثل “لویرات” که به اساس این اصل، زنی که شوهرش متوفی است باید با یکی از بستگان مرد خانواده همسر ازدواج کند، جایی در اسلام ندارد و اصلن ریشه در یهودیت دارد، ولی اغلب مردم این اصل را سرسختانه مراعات میکنند که گویا اسلام چنین گفته. موارد خیلی زیادی از این قبیل مسایل داریم که میتوان با کار بیشتر با همکاری صاحبنظران واقعی در حوزه مطالعات اسلامی در رابطه به زن، خیلی زوایای تاریک قضیه را روشن ساخت.
پولن دولابار: «هرچه مردان درباره زنان نوشتهاند باید نامطمین باشد، زیرا مردان در آن واحد هم داورند و هم طرف دعوا.» غرض از نقل این قول پولن دولابار این است که در عرصه نظریهپردازی در خصوص زن و حقوق زن هم زنان باید فعالانه سهم داشته باشند؛ پرداختن به مساله زن به طور علمی و ایجاد رشته مطالعات زنان در حال حاضر در دانشگاههای افغانستان در خور اهمیت است.
در کنار این همه و نه به تنهایی، حضور و مبارزه فعال، آگاهانه و متعهدانه زن و مرد افغانستان در چارچوب جنبشهای عدالتخواهی برای زنان، میتواند راهی به سوی وضعیت بهتر برای زنان این دیار باشد. هر زمانی که خرد و بزرگ این سرزمین، انسان بودن زن را واقعن بپذیرند، آنگاه میتوان باورمند شد که این خانه از بن آباد شده و حالا نوبت تزیین آن است.
بسيار تحليل علمي! عالي است