گروههای فشاری که سهم “حزبی” میخواهند!
حزب جمعیت اسلامی، حزب اسلامی به رهبری عبدالهادی ارغندیوال، حزب جنبش ملی، محور مردم افغانستان، حزب وحدت اسلامی، حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان، حزب افغان ملت و حزب اقتدار ملی افغانستان، خواستار تعدیل قانون انتخابات و درنظر گرفتن سهم بیشتر برای احزاب شدهاند. بر اساس اعلامیه آنان، با تعدیل قانون انتخابات، زمینهها برای بیشترشدن نقش احزاب و جریانهای سیاسی در انتخابات آیندۀ مجلس نمایندگان و شوراهای ولسوالیها، فراهم میگردد.
این موضعگیری بهلحاظ منطق سیاسی، یک عمل درست سیاسی است و در چهارچوب صلاحیت و مسوولیتهای حزبی میگنجد، ولی آنچه در این میان باقی میماند این است که آیا این احزاب که نام حزب دارند اما تعریف حزب نه، شرایط لازم را دارا استند؟
بحث تحزب و حزبگرایی با آنکه چیزی در حدود نیم قرن در افغانستان وجود داشته، ولی آنطور که حزبگرایی و فلسفه وجودی حزب، در غرب و حتا کشورهای منطقهیی پیشگام در حوزه سیاست تجربه شده، در کشور ما هرگز تجربه نشده است.
آنچه را ما از حزب سیاسی درک میکنیم بهمراتب بیمایهتر و متفاوت از اصل بحث تحزب در جهان پیشرفته بوده است.
مفهوم حزب بهخصوص در دهههای اخیر، به مجموعههای سیاسی-نظامییی ختم میشود که نمایندگی از یک قوم، ایدیالوژی سیاسی-مذهبی، یک زبان و یا جغرافیایی خاص دارد و فعالیتهایشان نیز پیوسته نظامی بوده است تا سیاسی.
یعنی در زمان جهاد و بعد از آن در زمان جنگهای داخلی گروههای نظامی درگیر در مسایل نظامی افغانستان با پیشوند حزب وارد قضایای نظامی و جنگی شدند. چیزیکه به شدت مخالف روحیه فعالیتهای سیاسی حزبی یا همان تحزب است.
در حال حاضر، مردم احزاب سیاسی را مجموعههای قومی میدانند که هرکدام به نمایندگی از قوم و قبیله خود از هیچ گونه عمل غیردموکراتیک فروگذاشت نمیکنند.
تنظیمهای جهادی مصداق واقعی این مدعا هستند. تشکلات به اصطلاح حزبی متعدد شیعی و سنی در اوایل جهاد که تا کنون نیز برخی از آنان فعال هستند، بیش از اینکه یک مجموعه سیاسی افغانستانشمول بوده باشند، منحصر به جغرافیای مشخص، قوم خاص، مذهب خاص و حتا افراد خاص بودهاند.
پس از سال 2001 که اوضاع سیاسی در کشور بهبود یافت و گروههای جهادی تلاش کردند که خود را با شرایط نوین سیاسی آرایش دهند، دهها حزب خورد و کوچک دیگر نیز ثبت و راجستر شدند.
افغانستان تنها کشوری است که حدود یکصد حزب سیاسی دارد که برخی جواز فعالیت دارند و برخی هم بدون جواز پیشوند حزب را بر خود گذاشتهاند. اما از این میان چند گروه/حزب معین و مشخص جهادی در معادلات سیاسی کشور همواره دخیل بودهاند.
اما با همه تعدیلها و آرایشهایی که این “احزاب” در یکونیم دهه اخیر به میان آوردهاند، بازهم شرایط لازم احزاب سیاسی را ندارند:
– این “احزاب” اکثرن تکقومی و سمتی هستند. بهندرت میتوان هواداران احزابی را که در جنوب افغانستان فعال هستند ر در شمال یا در مرکز کشور پیدا کرد یا دستکم دفتری از این احزاب وجود داشته باشد و برعکس. یعنی هنوز بحث تحزب دچار مشکلات قومی، لسانی و مذهبی است.
– کمتر اتفاق افتاده که بحث رهبری در این “احزاب” براساس انتخابات و میکانیزمهای دموکراتیک صورت گرفته باشد. بحث رهبری در این احزاب بیشتر یک بحث خانوادگی بوده یا مربوط به کسانی بوده که تمویل مالی آن را به عهده داشتهاند.
– منابع مالی اینها هرگز روشن نبوده است. در حالیکه منابع مالی احزاب باید شفاف باشد و نباید ربط به منابع بیرونی داشته باشد. احزاب سیاسی معمول در جهان امروزی بر اساس یارانهها و حقالعضویتهایی که از اعضای خود و دولت دریافت میکنند، مصارف مالی خود را مدیریت میکنند. اما در افغانستان بحث حقالعضویت که هرگز وجود نداشته و دولت هم هیچ یارانهیی برای احزاب ندارد. پس مصارف گزافی که این احزاب دارند، از کجا تمویل میشوند؟
– این “احزاب” هنوز هم هوای نظامیگری دارند. تنظیمهایی که عامل ویرانی ممکلت و نابودی تمام تاسیسات ملی ما هستند، تا کنون به طور کامل خلع سلاح نشده و شاخههای نظامی آنان گاهی قدرت اصلی این به اصطلاح احزاب را به نمایش میگذارند.
– جنایات جنگی، بحث دیگری است که اکثر این “گروهها”ی سیاسی با آن مواجهاند. در جنگهای داخلی دههاهزار انسان بیگناه به قتل رسیده، صدها هزار معلول شده و میلیونها افغان آواره شدهاند. چه کسی یا کدام تنظیم سیاسی آمده پاسخی شفاف در برابر این همه جنایت داده است. در حالیکه بگروند نظامی اکثر این احزاب چون آفتاب روشن است. حتا مشخص است که کدام حزب چه جنایت بشری را در جنگهای داخلی مرتکب شده است.
– و بحث آخر، این احزاب هیچ برنامه مشخص و جامع سیاسی برای آینده فعالیتهای سیاسی خود ندارند. آنچه تمام هدف فعالیتهای این “احزاب” را شکل میدهد، اشتراک در قدرت و رسیدن به پول و داراییهای بیحساب و منافع شخصی رهبران آن است.
با این همه تا زمانیکه احزاب سیاسی رنگ و شکل حزب سیاسی به مفهوم واقعی آن را نداشته باشند، حق هرگونه دخالت سیاسی بهخصوص در مسایل کلان ملی را هم نباید داشته باشند. پیش از هر چیزی باید این احزاب مثل یک حزب سیاسی واقعی با کادر جامع و ملی وارد معالادت و قضایای سیاسی گردند.
احزاب سیاسی با اشتراک در روندهای سیاسی و انتخابات همیشه در پی رسیدن به قدرت هستند و متناسب با آرایی که کسب میکنند در قدرت شریک میشوند، ولی تنظیمهای سیاسی ما به گروههای فشاری میمانند که همیشه بهدنبال سهمیههای مالی و امتیازهایی به نام “حزب” هستند که در نهایت به چند نفر ختم میشود.
در غیر آن، بهتر است مردم را بهحال خود گذاریم تا دستکم هرکس برای خودش تصمیم بگیرد نه برای چوکی و قدرتی که فقط نصیب افراد معدودی میشود و هیچ سهمی از قدرت و سیاست به مردم نمیرسد.