تحلیل

رویای وستفالیای افغانی!

رییس‌جمهور غنی در سفر به ننگرهار  روز یک‌شنبه 10 سرطان سنگ تهداب کمپلکس شفاخانه 1000 بستر زون شرق کشور را گذاشت.

این شفاخانه که در محدودۀ 200جریب زمین اعمار می‌شود، یکی از عصری‌ترین شفاخانه‌های کشور خواهد بود که بخش‌های مختلف معالجه و طبابت در آن مدنظر گرفته شده‌ است.

به این مناسبت رییس‌جمهور در قصر شاهی شهر جلال‌آباد به ایراد سخن نیز پرداخت. امنیت، صلح، انکشاف، سرمایه‌گذاری، توسعه معارف، انتقال نسلی مدیریت و توجه ویژه به نیروی جوان کشور از محورهای اساسی صحبت‌های او بود.

آگاهان زراعت، صحت و آموزش را سه اصل اساسی توسعه پایدار تعریف می‌کنند و بدون هریک از این سه شاخص، توسعه را غیر ممکن می‌دانند.

در یک‌ونیم دهه اخیر، کارهایی در این سه حوزه انجام شده، ولی به لحاظ کیفی و به لحاظ کمی، چندان کافی به نظر نمی‌رسند. شاید بتوان به لحاظ کمی پیشرفت مناسبی را قایل شد، ولی در بخش کیفی به هیچ وجه باهم موازی نبوده است.

به همه معلوم است که هزینه‌های هنگفتی در هر یک از این حوزه‌ها به مصرف رسیده است، اما به دلیل فساد سازمان‌یافته گسترده، نبود مدیریت محاسب سیاسی و مسوولیت‌ناپذیری بخش‌های تطبیق‌کننده در بدنه‌های متوسط دولت، توفیق چندانی نداشته باشد.

براساس آمارهای تخمینی هنوز چیزی بیشتر از سه‌میلیون طفل در کشور، از رفتن به مکتب محروم‌اند. براساس یک سروی وزارت صحت که سال گذشته منتشر شد، حدود 60درصد از مردم به خدمات اساسی صحی دسترسی دارند. هرچند در این سروی گفته شده که هنوز مرگ‌ومیر مادران بالاست.

در بخش زراعت هم تلاش‌های انجام شده است. باغداری، مدیریت آبیاری، میکانیزه‌سازی زراعت، اصلاح تخم و موارد دیگری طی سال‌های اخیر هم تا حدودی انجام شده، اما هنوز به خودکفایی زراعتی نزدیک نشده‌ایم و حتا به مواد اولیه، محتاج به وارادات و متکی به کمک‌های خیریه جهان هستیم.

با اینکه امنیت در راس همه امور یک جامعه قرار می‌گیرد ولی آگاهان امور اجتماعی، بحران‌های امنیتی را نیز تا حدود زیادی به عدم رفاه و عدم امنیت شغلی اجتماعی مرتبط می‌دانند.

در افغانستان علاوه بر اینکه امنیت به عنوان جدی‌ترین ضرورت مطرح می‌گردد، به آموزش همگانی به عنوان پایه آگاهی و معرفت، به انکشاف زراعت به عنوان پایه اقتصاد ملی و امنیت رفاهی مردم و صحت که اساس همه شاخص‌های پیشرفت یک جامعه است؛ چون از جامعه بیمار کار ساخته نیست؛ نیاز مبرم و یک‌سان احساس می‌شود.

چرا در 17 سال گذشته امنیت در کشور تامین نگردید؟ اگر ناامنی در داخل افغانستان خواستگاه اجتماعی ندارد، چه‌کسی را کشورهای بیرونی و همسایه مجبور به پیوستن به گروه‌های تروریستی کرده است؟ فرار جوانان از کشور چه عاملی را نشان می‌دهد؟

واقعیت مسلم این است که در یک‌ونیم دهه گذشته کار صادقانه و همراه با طرح انجام نشده است. هزینه‌های جامعه جهانی؛ بخش بزرگ آن توسط کارشناسان غربی که معاش‌های هنگفت ساعتی دریافت می‌کردند، باز گردانده شد و بخش ناچیزی که از آن باقی می‌ماند چیزی به پروژه مورد نظر مصرف می‌گردید و چیزی هم توسط مدیران فاسد میان رتبه دولتی حیف‌ومیل گردید.

آنچه در مدیریت جدید سیاسی قابل تامل است، این است که تلاش می‌شود، به شکل متناسب و همزمان به این دایره به‌هم پیوسته توجه گردد و در عین حال صرفه‌جویی که اصل مهمی در هزینه‌های کشورهای فقیر به حساب می‌آید نیز مورد توجه قرار گیرد.

و به این ترتیب هر قدمی که برداشته می‌شود، غنیمتی در مسیر رشد، امنیت و ثبات پایدار محسوب می‌شود، اما مشروط بر اینکه سنگ‌اندازی‌های منفعت‌داران شخصی، تا حدی کاهش یابد و دست‌کم از این سنگ‌اندازی‌ها در برابر پروژه‌های ملی و موثر در جهت ثبات و انکشاف کشور جلوگیری شود.

به قول رییس‌جمهور چهل سال جنگ به این خاطر به ملت افغانستان تحمیل شد که هیچ طرحی برای بیرون‌رفت از جنگ وجود نداشت و هنوز نیروهای دارای منفعت در جنگ؛ اجازه نمی‌دهند جنگ پایان یابد. دست‌کم در قرون معاصر هیچ جنگی به ابعاد جنگ چهل ساله افغانستان تجربه نشده است. طولانی‌ترین جنگ تاریخ معاصر جنگ‌های سی ساله اروپا در قرون معاصر بود. اما سرانجام سران اروپایی وقت در سال 1648 به پیمان وستفالیا موفق شدند و جنگ‌های مذهبی برای همیشه از اروپا رخت بربست. اروپایی‌ها به عنوان چندین کشور و یک قاره بالآخره به صلح موفقی دست یافتند که اساس همه پیشرفت‌های جهانی مرهون آن است.

چگونه است که ما به عنوان یک ملت هنوز پس از چهل سال قادر نیستیم صلح برقرار کنیم و دیگر همدیگر را ندریم.

در چنین وضعی مردم افغانستان که میراث‌دار اصلی این خاک و بوم است، از برنامه‌های انکشافی حراست کنند و به فرصت‌طلبان سیاسی که تخریب‌های سیاسی آنان کمتر از طالبان نیست، دیگر اجازه ندهند.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا