تحلیل

سرنوشت ناپیدای صلح

هادی میران

نهمین دوره گفتگوی آقای خلیل‌زاد نماینده ایالات متحده امریکا در امور صلح افغانستان با طالبان به پایان رسید و اکنون آقای خلیل‌زاد به کابل آمده است تا آخرین نتایج حاصل از این گفتگو را با دولت افغانستان و رهبران سیاسی این کشور شریک نماید.

آقای خلیل‌زاد گفته است که بیشتر از هروقت دیگر به پایان جنگ و استقرار صلح در افغانستان نزدیک شده و پایان دور نهم گفتگو با طالبان را مقدمه‌یی امیدوارکننده برای پایان جنگ در افغانستان خوانده است.

همه می‌دانیم که تلاش‌های آقای خلیل‌زاد برای دست‌یافتن به نتایج ملموس این مذاکرات بسیار پرشتاب بود و محتوای کامل آنچه میان طالبان و هیات امریکایی توافق شده، هنوز به صورت رسمی در اختیار رسانه‌ها قرار نگرفته است. اما حدس و گمانه‌هایی که تا اکنون از متن و محتوای این گفتگوها به میان آمده، چیزی نیست که به نگرانی‌های مردم افغانستان نقطه پایان گذاشته و سبب امیدواری نسبت به ختم جنگ و استقرار صلح در این کشور گردد.

متن و محتوای توافقاتی که میان طالبان و نماینده ایالات متحده امریکا صورت گرفته، هنوز در هاله‌یی از ابهام قرار دارد و از همین رو سوال‌های متعددی خلق شده است که تا هنوز برای آن پاسخی وجود ندارد.

تجربه تلخ ناشی از توافق‌نامه ژینف که به خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوری سابق از افغانستان انجامید، ناکامی تلاش‌های سازمان ملل متحد برای استقرار یک دولت موقت به‌جای دولت داکتر نجیب‌الله و مهم‌تر از همه تجربه شکست توافقات ایالات متحده امریکا در هنگام خروج از ویتنام، مواردی‌اند که تکرار آن در افغانستان امروز چندان دور از ذهن نیست.

هنوز این سوال برای مردم افغانستان بی‌جواب باقی مانده است که ایالات متحده امریکا نخواست یا نتوانست طالبان را مهار کرده و شکست بدهد!

در این زمینه به همان اندازه که برای نتوانستن می‌توان دلیل آورد، برای نخواستن نیز دلایل کافی وجود دارد؛ اما واقعیتی که در حال حاضر برای اثبات آن تردید وجود ندارد، این است که چانه‌زنی‌های جاری بر سر سرنوشت جنگ و صلح در افغانستان، میان پاکستان و ایالات متحده امریکا صورت می‌گیرد.

از همین رو، هرگونه امتیازاتی که به طالبان تعلق می‌گیرد، در واقع امتیازاتی است که به پاکستان داده می‌شود تا با دست باز و اطمینان خاطر در فردای این کشور اعمال نفوذ کرده و از آن در راستای تامین و تضمین منفعت اسلام‌آباد، بهره‌برداری نماید.

تحلیل و سنجش درست مقیاس منافع پاکستان در افغانستان امکان‌پذیر نمی‌گردد مگر اینکه میزان خصومت هند و پاکستان همراه با میزان هندهراسی در پاکستان به بررسی گرفته شده و تصویر دقیق و کامل از این واقعیت فراهم گردد.

رهبران سیاسی پاکستان، هند را دشمن بالفعل و بالقوه خود می‌دانند که از دیرسالی بدین‌سو هراس از این دشمن به یک نگرانی ملی تبدیل شده است. این نگرانی مثلا در مورد برتری نظامی هند نسبت به پاکستان مقرون به واقعیت می‌باشد. اما در موارد دیگر، به عنوان یک استراتیژی بازدارنده برای انسجام سیاسی در سطح احزاب، جریان‌های سیاسی و مشخصا به منظور انسجام افکار عامه مردم شهروندان پاکستان به کار می‌رود تا آنان را از یک غفلت کلان ملی برحذر دارند.

 اما مقابله با این نگرانی، به سلسله ابزار نرم و سخت ضرورت دارد که تقویت رادیکالیزم اسلامی و استفاده از آن به‌عنوان موثرترین ابزار در برابر هندهراسی، در اولویت سیاست‌های امنیتی اسلام‌آباد قرار دارد.

 از چشم‌انداز اسلام‌آباد، دولت محمداشرف غنی بیش از هر وقت دیگر نزدیک به هند و متحد منافع استراتیژیک هند در منطقه تعبیر می‌گردد که دلیل مخالفت طالبان با حضور نمایندگان این دولت در گفتگوهای صلح در سایه همین شبهه قابل تفسیر است.

البته اسلام‌آباد از این نگرانی نیز غافل نیست که کسب اقتدار بیشتر طالبان این گروه را غیر قابل کنترول ساخته و از همین رو حمایت از بعضی محورهای تاجیک و اوزبیک که با سیاست‌های پاکستان مخالفت ندارند، در گوشه‌یی از استراتیژی امنیتی اسلام‌آباد جا دارد.

اما آنچه در این میان به شدت مایه نگرانی است، نقش و سهم برجسته پاکستان در چگونگی مذاکرات صلح و تعیین سرنوشت این فرایند می‌باشد که سرنوشت مردم افغانستان با آن گره خورده است.

همان‌گونه که اشاره شد، هندهراسی در پاکستان یک اپیدمی ملی شناخته می‌شود که تا این اپیدمی وجود داشته باشد، پاکستان هیچ‌گاه دست از حمایت گروه‌های دهشت‌گر برنداشته و از همین رو از اشکال و ابعاد مختلف رادیکالیزم اسلامی در افغانستان به‌عنوان ابزار مقابله با هندهراسی استفاده خواهد کرد.

 بنابراین در سایه حضور ناتعریف و ناسنجیده‌شده طالبان در ساختار سیاسی فردای افغانستان، رادیکالیزم اسلامی با امکانات و مجال بیشتر زمینه جولان‌گری خواهد یافت و از آزادی‌های مدنی و جلوه‌های دموکراسی که در سایه حضور جامعه جهانی در افغانستان ترویج یافته بود، خبر و اثری نخواهد بود.

فقدان انسجام سیاسی و عقده‌های منفعتی سبب شده است که جبهه مخالف طالبان از مواضع ضعیف و آشفته وارد گفتگو شوند و حتا نشانه‌هایی دیده می‌شود که خیلی از رهبران و جریان‌های سیاسی برای برقراری رابطه با آن‌ها و مراجع بالاتر از آن‌ها صف بکشند، اما این جماعت از این واقعیت تلخ غافل نشسته‌‌اند که یکی از تلاش‌های اسلام‌آباد ایجاد چنددستگی و پراکندگی در موضع جبهه مخالف طالبان بود که تا ایالات متحده امریکا برتری طالبان را به عنوان یک‌طرف منسجم و مقتدر قضای افغانستان به رسمیت بشناسد.

 نشانه‌هایی که در حال حاضر قابل تحلیل و تفسیرند، چنان می‌نمایند که سرنوشت بازی جنگ و صلح در افغانستان به نفع اسلام‌آباد در حال رقم خوردن است و هرگاه تغییر و تحولی در این فرایند رخ ندهد، این پایان دموکراسی و آغاز پریشانی‌های دیگر در افغانستان خواهد بود.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا