تحلیل

سیاست‌ورزی یا ترویج ادبیات نفرت؟

ضرب‌المثل معروفی داریم که می‌گوید: «هر چه در دیگ است به چمچه می‌آید» یا به تعریف دیگر «از کوزه همان برون تراود که در او است.»

این هر دو ضرب‌المثل در روزگار معاصر بیان یک واقعیت تلخ رفتاری و اخلاقی است که معمولاً نخبگان سیاسی و قشر باسواد جامعه در تعامل با حوادث و رخدادهای سیاسی پیرامون خود به نمایش می‌گذارند.

در ماه‌های اخیر که رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری به اوج تنش رسیده بود و اکنون نیز به‌رغم اعلان نتایج اولیه هنوز نیز پرتنش باقی مانده است؛ فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی که از کنترول جمعی خارج‌اند، سرشار از ادبیات نفرت و انزجار شده است.

کسانی که پشت نشر و پخش این‌گونه ادبیات ویرانگر هستند، اغلب نخبگان سیاسی جامعه‌اند یا هم کسانی که معمولاً به اشاره و استخاره این نخبگان، عقده‌های سیاسی آن‌ها را با زبان تلخ نفرت‌آفرین بازتاب می‌دهند.

استفاده از این زبان تحت هر شرایطی که باشد، متن و محتوای آن قبل از این‌که حساسیت و برافروختگی صاحب زبان را به نمایش بگذارد، در چشم‌انداز نخست ظرفیت و ماهیت اخلاق حاکم بر مناسبات اجتماعی جامعه را بازتاب می‌دهد و در چشم‌انداز دوم، فقدان تفکر و به‌ قول‌ معروف مولانای بلخی، «پای چوبین استدلال» را نشان می‌دهد که چگونه شکسته است و جایش را به فحش و ناسزا سپرده است.

ادبیات نفرت و جنگ به همان پیمانه که بیان تنفر صاحب ادبیات را حمل می‌کند به همان پیمانه نیز از آدرس طرف مقابل بازتولید می‌شود و ادامه این وضعیت به‌عنوان فرایندی ویرانگر، نفرت و انزجار را در لایه‌های مختلف جامعه تسری بخشیده و در نهایت جریان فروپاشی یک جامعه را سرعت می‌دهد.

البته توسل به این ادبیات در ملک خدادادی ما چیز جدیدی نیست. جنگ، خشونت و ویرانگری که از دیرسال بدین‌سو مثل سایه‌یی شوم بر سرنوشت این مردم سنگینی می‌کند، چیزی جز فرایند تکاملی ادبیات نفرت و انزجار نیست که نگرش تنفرانگیز را به ابزار عملی خشونت و ویرانگری تبدیل کرده است.

چیزی که در دو دهه پسین موجب نگرانی شده است و سرعت تولید و بازتولید ادبیات نفرت را چندین برابر کرده است، پدید آمدن شبکه‌های مجازی و اجتماعی است که فرایند تکثیر و گردش اطلاعات را سرعت نوری بخشیده است و قدرت و امکانات تشخیص درست یا نادرست نبودن آن را نیز از مخاطب سلب کرده است.

ازاین‌رو در چنین وضعیتی که گردش اطلاعات هیچ‌گونه آرایش و پیرایش اخلاقی برنمی‌تابد و اطلاعات کاذب بیش از اطلاعات دقیق، مخاطب‌برانگیز است، توسل به ادبیات نفرت و تکثیر آن از مجرای شبکه‌های مجازی و اجتماعی، یک فرایند به‌شدت ویرانگر و تهدید جدی برای بقای یک جامعه تعبیر می‌شود؛ وضعیتی که در سال‌های پسین سبب خلق فجایع بسیاری شده است.

این وضعیت به‌خوبی نشان می‌دهد که از یک ‌طرف چیزی به نام ظرفیت تولید و تفکر در جامعه وجود ندارد تا رقابت‌های سیاسی را با توسل به راهکارهای فکری بازتاب بخشد و از جانب دیگر جامعه به «وضعیت طبیعی» مورد نظر «ایمانوئل کانت» نزدیک می‌شود.

وضعیت طبیعی درواقع همان وضعیتی است که چیزی به نام «قرارداد» و قانون اجتماعی میان انسان‌ها وجود ندارد و هرکسی به‌قدر توان و فهم خود و با توسل به هر وسیله ممکن برای بقای خود جایگاه و پایگاه می‌سازد.

بدون هیچ تردیدی در وضعیت بدی قرار داریم که عبور از آن کار سهل و ساده‌یی نیست و به همین دلیل نام این وضعیت را اگر فروپاشی بگذاریم چندان از واقعیت دور نرفته‌ایم.

فهم و درک این وضعیت البته برای بسیاری به‌شدت دشوار می‌نماید؛ زیرا خود در فروپاشی به زندگی پیوسته و با فروپاشی خو گرفته‌اند. مهار این وضعیت اندیشه و تدبیر می‌طلبد که ما نداریم و در فقدان آن نه‌تنها گرهی از این مشکلات گشوده نخواهد شد بلکه ادامه آن تلخی‌ها و مرارت‌های بیش‌تری بر سرنوشت این جامعه تحمیل خواهد کرد.

ادبیات نفرت، بخشی از ادبیات فروپاشی یک جامعه است که فرایند تکاملی آن به فروپاشی مطلق می‌انجامد. پرسشی که در این میان تاکنون بی‌پاسخ مانده، این است که «آیا کاربران ادبیات نفرت به این واقعیت تأمل کرده‌اند که ترویج و تکثیر ادبیات نفرت تسریع فرایند فروپاشی است؟»

هادی میران؛ کارشناس ارشد آسیب‌شناسی اجتماعی

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا