سرمایهای برای غرور گمشده
«پیروزیهای اخیر تیم ملی فوتسال افغانستان یک زاویهٔ پنهان هم دارد. مردی به اسم «نصیر صداقت»؛ تاجری صاحب ذوق و دارایی صاحبدل که حمایت مالی این تیم را ماههاست بر عهده دارد. او چندین اردوی تدارکاتی برای تیم ملی برگزار کرد. با مربی ایرانی قرارداد بست. تیم ملی را از مدیریت دولتی خارج کرد و سالونهای ورزشی را نیز در اختیار تمرینات تیم ملی افغانستان در ایران گذاشت. این تاجر گمنام، برای آمادهسازی تیم همچنان چندین بازی دوستانه تیم ملی فوتسال افغانستان را حمایت مالی کرد. به او و نیز مجید مرتضایی سرمربی فهیم تیم ملی فوتسال افغانستان مانده نباشید میگوییم.»
این متن از جمله متنهایی است که این روزها دست به دست میشوند، اما آنسوی این خبر، پنجرهای از امید است برای آخرین بارقهها از ملتماندن یا ملتشدن یک کشور غرق در فروپاشی.
افغانستان، تاجر سرمایهدار و سرمایهدار نامجو کم ندارد. چندی قبل یک تاجر هلمندی، هزینهٔ یک فیلم کانادایی در هالیوود را پرداخت که قرار بود به زیبایی ولایتاش هم بپردازد و البته نپرداخته بود. یکونیم میلیون دالر، هزینهای بود که او در یک قلم پرداخته بود. تاجران بسیار دیگری هم بودهاند که یک رویداد ورزشی یا تورنمنت را حمایت کردهاند؛ مثل حاجی اجمل رحمانی که هنوز برای همان حمایت سابقش، بیش از پدرش که رییس پارلمان بود خوشنام است.
بر اساس فهرستی از ریاست اتاقهای تجارت، افغانستان سههزار تاجر میلیونر دارد. یعنی اینها اگر دو هزار نفرشان هم علاقهای به افغانستان و یا علاقهای به نامنیکی خود و جاودانگی یادشان داشته باشند، میشود دو هزار نفر و دو هزار کار نیمهتمام و حیاتی.
بهطور مثال، افغانستان تیم ملی فوتبال و والیبال قدرتمند ندارد، چرا؟ چون لیگ فعال، پویا و مسلکی ندارد. در دیگر کشورها، مودلی که پیاده شده، خصوصیسازی باشگاهها بوده است؛ مثلا: اگر در افغانستان، دوازده تیم فوتبال ساخته شود و هر کدام را یکی از این تاجران در منطقهٔ خود حمایت مالی کنند، آن وقت ما دوازده تیم مسلکی خواهیم داشت. تیمهایی که میتوانند هم استعدادهای ناب بازیکنان جوان افغانستان را شناسایی کنند و هم برای آنها فرصت تربیت، رشد و ستارهشدن فراهم شود.
امروز ورزش یک صنعت درآمدزا نیز هست، یعنی به میزان سرمایهگذاری افراد، بازدهی آن میتواند بیش از خیلی از شرکتهای تجاری باشد اگر درست و دقیق برنامهریزی شود. همینطور لیگ والیبال، لیگ کشتی و زیربناهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور تمام آنها میتواند با حمایت بخش خصوصی و تاجران فعال شود.
برای مثال اگر عدهای از تاجران بتوانند به هم اعتماد کنند و کنسرسیوم اقتصادی تشکیل بدهند میتوانند پروژهٔ خط آهن افغانستان را بهعنوان بخش خصوصی در دست بگیرند. این تجربهای است که در کوریای جنوبی و بسیاری از کشورهای در حال رشد پیاده شده است.
امروز انتقال بازیکنان و استعدادها به لیگهای معتبر اروپایی برای خیلی از کشورهای دارای استعداد، درآمدی هنگفت در پی دارد. در حالی که افغانستان در والیبال و کشتی نیز مثل فوتبال کشور صاحب ظرفیت است. صاحب ظرفیت یعنی اینکه هم دنیا دارد هم آخرت، حتی اگر بازدهی مالی به اندازهٔ کافی نداشته باشد بیتردید نامآوری و نامداری در پی خواهد داشت.
فکر کنید ما تاجرانی داشتهایم که خرج یک شب مهمانیشان در دبی به اندازه هزینه یکسال تیمداری در فوتبال است و آن مهمانی را فقط برای نامآوری برپا کردهاند. بعضی از تاجران شبکههای تلویزیونی، کارهای خیریه عامالمنفعه در جاهای غیر ضروری داشتهاند، اما کدام یک از آنها به اندازهٔ نصیر صداقت توانسته اعتبار، نام و آبرو برای افغانستان کسب کند.
از زاویهٔ دیگر بالیدن تاجران و سرمایهداران مدیون به بستر اجتماع و جامعهای است که در آن بالیدهاند. همه تاجران از این رو به جامعهٔ خود مدیون هستند. برای همین است که در کشورهای متمدن خود آنان در برنامههای حیاتی آستین بر میزنند. گمشدهٔ مهم مردم افغانستان غرور است. این غرور با مهمانی گرفتن و نمایشهای رقتبرانگیز پر زرق و برق و یا عروسی گرفتن در میان تودهٔ گرسنگان جبران نمیشود. مهر داغ ملتی ناکام بر پیشانی هر شهروند افغانستان در هر جایی که باشد، میلیاردر یا فقیر، خودنمایی میکند. زدودن این داغ تنها با کسب اعتبار و سرمایهگذاری برای تبلور غرور برآورده میشود.