تحلیل

جنگ بی‌تعریف و آیندۀ نامعلوم/ سرباز چگونه اعتماد کند؟

روز دوشنبه نهم حوت از روز سرباز در کابل با خاطر آرام بزرگداشت شد و رییس‌جمهور کشور در آن مراسم هم‌چنان با فشار بالا، هجاهای سخنانش را شمرده شمرده و بلند بلند ادا کرد. یعنی این‌جا در کابل همه‌چیز خوب است و روال میان قدرت‌مندان عمده هرچند با کش‌وقوس، ولی بر وفق مراد پیش می‌رود، منابع مالی خوب و بی‌حسابی در اختیار دارند، هر دوطرف در تلاش استفادۀ بیشتر از این امکانات بی‌صاحب برای خودشان، خانواده‌های‌شان و هم‌تیمی‌های‌شان هستند. اما آن‌طرف‌تر در هلمند یک نفوذی طالب ۱۱ تن از سربازان پولیس ملی را به گلوله بست و طبق ادعای سخنگوی طالبان، این نفوذی مهمات سربازان را نیز با یک عراده موتر نظامی با خود برده‌ است.

این اولین حملۀ خودی نیست که پیش از این نیز چنین حمله‌هایی علیه نیروهای امنیتی اتفاق افتاده بود. به‌نظر می‌رسد استفاده از نفوذی‌های طالب حالا به بزرگ‌ترین ضعف نیروهای امنیتی کشور مبدل شده است.

حامد کرزی با اشتباه‌های فاحشی که انجام داد، روند توسعۀ مملکت را به فساد کشانید و جریان امنیت و ثبات کشور را به بن‌بست رسانید و بدتر از همه، فرهنگ سیاسی کاذب و فاسدی را از خود به میراث نهاد که دو نسل دیگر باید بگذرد تا سیاهی‌هایش پاک گردد. امروز ما عملن به بن‌بستی خطرناکی رسیده‌ایم که ابعاد امنیتی، اقتصادی و سیاسی کشور را احتوا می‌کند.

تلفات در نیروهای امنیتی به‌خصوص در ارتش به‌حدی بالاست که بر اساس برخی گفته‌ها، با تمام تلاش بخش‌های جلب‌وجذب، روزانه با وارد شدن ده‌ها سرباز جدید در ارتش و نیروهای امنیتی، باز هم بیلانس سربازان کشته‌شده تکمیل نمی‌گردد.

همین یک‌ماه قبل «سیگر» یا ادارۀ بازرسی امریکا برای بازسازی افغانستان اعلام کرد که حدود ۵۷درصد از جغرافیای جمعیتی افغانستان تحت کنترول دولت است. هرچند در پی آن وزارت دفاع گفته بود که تنها هشت ولسوالی در اختیار طالبان است، اما واقعیت چیز دیگری است.

حضور چند سرباز بی‌نان‌وآب و بی‌مرمی در مرکز یک ولسوالی کفایت نمی‌کند. وقتی از دروازه‌های خروجی کابل بیرون شویم هیچ ضمانت امنیتی وجود ندارد. در همین مسیر شاهراه‌ها در ولایت‌های همجوار کابل، امنیت نیست و هر روز شاهد جنایت‌های هولناکی هستیم که از سوی طالبان با مردم ملکی یا سربازانی صورت می‌گیرد که در این مسیرها با لباس ملکی در حرکت‌اند. پس اگر امنیت را به معنای واقعی آن تعریف کنیم حتا در پایتخت، امنیت و ثبات وجود ندارد، «سیگر» خیلی خوش‌بینانه قضاوت کرده است.

امنیت شمال کشور نیز روزبه‌روز در حال وخیم شدن است و به گفتۀ خود رییس‌جمهور، حدود۲۰ گروه افراطی در کشور برای فعالیت‌های تروریستی آستین بالا زده‌اند.

در عین زمان ولادیمیر پوتین؛ رییس‌جمهور روسیه در دیداری که دوشنبه ۹ حوت از شهر دوشنبه پایتخت تاجکستان داشت، گفته که در صورت ضرورت از پایگاه‌های روسیه در تاجکستان علیه افراط‌گرایی و تروریزمی که از مرزهای افغانستان اقمار روسیه را تهدید می‌کنند استفاده خواهد کرد. این ملاقات دو رهبر به معنای نگرانی از مرزهای افغانستان است.

یعنی پس از ۱۷ سال جنگ و مصارف هنگفت نظامی و مالی هنوز آیندۀ جنگ افغانستان نامعلوم است و تلاش‌های غرب عملن به بن‌بست رسیده است.

سرخوردگی بی‌نتیجه ماندن جنگ افغانستان سبب شده که خیلی از کشورهای غربی و همکار که سال‌های پیش با میل تمام به افغانستان کمک می‌کردند، دیگر آن اشتیاق را نداشته باشند. اینجا مردم نیز از وضعیت و از سال‌ها صبر و شکیبایی برای بهبود وضعیت دیگر کاملن احساس خستگی می‌کنند. از این طرف هم فساد گسترده در اداره‌های دولتی و نفوذ وسیع طالبان و نیروهای کنسرویتیف طالبانی در ساختارهای مختلف دولت یک‌سری از تلاش‌های نیروهای صادق را خنثا می‌سازد.

جنگ بر سر قدرت و تقسیم ۵۰/۵۰ منابع عمدتن مالی در ساختار دولت، هم‌چنان پرقدرت میان دو جناح قدرت ریاست جمهوری و ریاست اجرایی جریان دارد و تاکنون هیچ بندی از توافق‌نامۀ حکومت وحدت ملی که اساس مشروعیت این حکومت را شکل می‌دهد، عملی نشده است.

با این اوصاف کشور به چه جهتی در حرکت است؟ اگر مسوولان امور از روی صداقت، تیزبینی، فداکاری و میهن‌پرستی با قضایا عمل نکنند، امیدی برای پایان جنگ نخواهد بود و کمک‌کننده‌های غربی نیز به قول یک جنرال اماراتی، از ریختن آب به این غربال خسته شده‌اند. گفتنی است که کمک‌های انجام‌شده به افغانستان بیشتر از تمام کمک‌هایی است که امریکا در اروپای بعد از جنگ ویرانگر جهانی دوم کمک کرد بود.

به هر ترتیب، آیندۀ کشور مه‌آلود و مبهم است و وضعیت در سه‌سال اخیر به تدریج در حال بدتر شدن. چه کسی می‌تواند اعتماد کند پسرش را به جنگی بفرستد که به‌احتمال قوی به‌دست دشمن سلاح‌به‌دست نه، بل شب‌هنگام توسط هم‌سنگرش به قتل می‌رسد؟

این در حالی است که هنوز تعریف مشخصی از جنگ در افغانستان وجود ندارد. دشمن معلوم نیست. یک وقت از میان باغستان‌ بر سربازان شلیک می‌شود، گاهی هم‌سنگرش سربازان را به رگبار می‌بندد و زمانی جنایت‌کاران جنگی با عفو و حاتم‌بخشی رها می‌گردد. چرا نباید پس از ۱۵ سال هنوز دشمن خود را نشناسیم؟ چه عامل بازدارنده‌یی است که این دشمن ناشناخته هم‌چنان پرقدرت عمل می‌کند؟

سید امین بهراد؛ روزنامه‌گار

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا