تحلیل

کمال روشنگری مرادیان و جمال دل‌انگیز مولوی حکیم

روز پنج‌شنبه هفتۀ گذشته انستیتوت مطالعات استراتیژیک افغانستان که آقای داکتر مرادیان؛ مسوول و بنیانگذار آن  می‌باشد، جلسه‌یی دایر کرده بود که در آن راجع به فرازوفرود تلاش‌های پیدا و پنهان در چهار دهۀ اخیر برای تامین صلح در افغانستان صحبت صورت می‌گرفت.

قرار بود این صحبت‌ها مبتنی بر گزارش‌هایی باشد که توسط کارگزاران این موسسه به انجام رسیده است؛ اما دستۀ گل وقتی در آب افتاد که آقای عبدالحکیم مجاهد؛ نماینده پیشین طالبان در نیویارک و مشاور فعلی شورای صلح، گروه طالبان را به تعبیر خودش «فرشته صلح» خواند که برای برقراری امنیت و تامین صلح در افغانستان بال و پر گشوده‌اند!

هرچند مردم افغانستان و به‌خصوص رسانه‌ها با فطرت طالبانی آقای مجاهد آشنایی دارند، اما قبل از اینکه از آقای مجاهد پرسیده شود طالبانی که از نخستین روزهای حضورش در  افغانستان تا اکنون سبب ویرانی و کشتار مردم افغانستان بوده است، چگونه می‌تواند فرشته‌های نجات مردم افغانستان باشند، از آقای مرادیان باید پرسیده شود که با این همه ادعای فضیلت‌محوری و انسانیت‌مداری، برای شناختن فرازوفرود تلاش‌های صلح در افغانستان، چرا به سراغ آقای مجاهد رفته است که خود روزگاری به عنوان نماینده رسمی طالبان در امریکا، بخشی از فرایند ادامۀ کشتار و ویرانی در افغانستان بوده است؟

به نظر می‌رسد که آقای مجاهد مکنونات دل و باورهای تزریق‌شده در رگ و روانش نسبت به طالبان را بیان کرده است، درست همان باورهایی را که در سال‌های اقتدار طالبان از آن در رسانه‌های داخلی و بین‌المللی سخن می‌گفت و برای تحقق آن تلاش می‌کرد. اینکه وی در سال‌های اخیر چگونه و با چه برداشتی از صلح، در بدنۀ شورای صلح جا خوش کرده، بحث دیگری است که جداگانه به آن پاید پرداخت، اما آنچه عیان است و لزومی بر بیان ندارد، فطرت طالبی آقای مجاهد است که نفس‌های او با آرزوهای طالبان گره خورده است و تحت هیچ شرایطی از این آرزوها فاصله نخواهد گرفت.

هرچند سخنان آقای مجاهد در محافل سیاسی مخالفان طالبان و حتا دفتر ریاست جمهوری با واکنش‌های بسیار تند و جدی مواجه گردید، به گونه‌یی که آقای عطامحمد نور؛ سرپرست ولایت بلخ خواهان دستگیری آقای مجاهد گردیده است، اما تا هنوز کسی پیدا نشد که از جناب آقای داکتر مرادیان بپرسد که جناب فضیلت‌ماب در این شهر مملو از صاحب نظر، مگر غیر از آقای حکیم مجاهد دیگر هیچ کسی قابل دسترس نبود که بتواند چند جمله تکرارشده را پیرامون بحث موردنظر تقدیم حضار نماید تا هم لعل سوخته به دست آید و هم  در دل یار آبله نیفتد؟

البته از یک چشم‌انداز، آقای مرادیان نیز تقصیر ندارد و غم نان و زندگی ایشان را نیز مثل سایر نان‌آوران عصر ما، وا می‌دارد تا از هر شگردی بهره بردارد و به هر سوراخی دست فرو کند تا شب‌های سرد زمستان کابل به گرمی گراید. اگر نه آقای مرادیان نیک می‌داند که ملا حکیم مجاهد، بخش لاینفکی از همان طالبان ویرانگر دیروز است که تا امروز در این سرزمین آدم می‌کشند و برای ویرانی افغانستان کمر بسته‌اند. متاسفانه بزرگ‌ترین مصیبتی که دامن افغانستان را و به‌خصوص بر گردن روشنفکران و مدعیان اندیشه و روشنگری در این سرزمین، زنجیر اسارت انداخته است، تلاش‌های ظاهرن روشنفکرانه اما در واقع نان‌آورانه یک عده استادان و داکتران پروژه‌پرداز می‌باشد که به بهانه مختلف اما دل‌انگیز، تریبون دشمنان مردم افغانستان و حامیان منطقه‌یی آنان قرار می‌گیرند و اندیشه‌های بوگرفته و تعفن‌پرور آنان را پردازش می‌دهند. در شرایطی که بحث طالبان و حامیان منطقه‌یی آنان مثل مسکو و تهران در محافل رسمی و غیررسمی بر سر زبان‌هاست، اختیار تریبون را به کسی سپردن که چنین از طالبان حمایت کند، سوال‌برانگیز است و این گمانه را تقویت می‌بخشد که چنین اظهارنظرهایی از جانب سفارت‌های مربوط مدیریت شده باشد!

متاسفانه این نوع رفتار روشنفکری که اصولن ظلمت‌گستری می‌باشد، یکی از مصیبت‌های بزرگی است که عواقب و پی‌آیند آن کمتر مورد تحلیل و تفسیر قرار می‌گیرد.

از همین رو، خیلی بهتر خواهد بود که بر علاوه آقای حکیم مجاهد، از آقای مرادیان نیز پرسیده شود که جناب داکتر تو که این ملای طالبان را خوب می‌شناختی چه باعث شد که در کمال روشنگری برای وی تریبون فراهم کنی؟

نویسنده: کمال شاهی

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا