طنز

درد دل کمرشکسته با رییس‌جمهور!

سلام آقای رییس‌جمهور عزیز. امیدوارم که صحت شما خوب باشد. هرچند من دقیقن نمی‌دانم صحت داشتنی است یا خوب بودنی؟ ولی باید بگویم صحت من اصلن خوب نیست. همین حالا در حالی که  کمرم شکسته و سرم بین پاهایم افتاده است، برای شما نامه می‌نویسم. واقعن کار سختی است ولی چاره چیست؟ مجبورم. می‌فهمید؟

آقای رییس‌جمهور! من فکر می‌کردم وقتی به افغانستان بیایم همه مرا دوست خواهند داشت. من برای کمک به شما آمده بودم. من در سرما و گرما و در کوه و دشت سر شما ایستاد بودم! البته خیلی‌ها به من گفتند: استایل ایستادنت در یک کشور اسلامی درست نیست و باعث سوءتفاهم می‌شود. شاید اینکه کمرم را شکستند هم ریشه در همین واقعیت داشته باشد، ولی در این مورد من مقصر نبودم. متاسفانه من همین طوری آفریده شده‌ام و نمی‌توانم طور دیگری بایستم! کاش می‌توانستید این موضوع را برای دیگران توضیح دهید.

آقای رییس‌جمهور! چند وقت پیش در یک سخنرانی گفتید که ممکن است مرا به کشورهای همسایه بفرستید. خیلی ممنون! به نظرم موجود زنده‌یی در افغانستان نباشد که در آرزوی فرار از این بهشت برین نباشد. اما خواستم یادآوری کنم که من بارها برایتان درخواست فرستادم که اگر می‌خواهید درست کار کنم مسیر رفت‌وآمد  مرا از مناطق امن‌تر انتخاب کنید. اما شما قبول نکردید.

به نظرم چون خودتان خیلی عاشق هیجان و کار در شرایط سخت هستید این تصمیم را گرفتید، اما اجازه بدهید بگویم من بروس لی نیستم. من جیمز باند نیستم. من سوپر من و مرد عنکبوتی نیستم. من فقط یک پایه برق مظلوم و بی‌دفاع هستم که می‌خواهم در آرامش کارم را انجام بدهم.

آقای رییس‌جمهور! شنیده‌ام که شما خیلی فکر می‌کنید. آن‌قدر که فعلن فقط یک نفر در دنیا وجود دارد که بیشتر از شما توانسته فکر کند. فقط خدا کند اتاق فکر شما همانی نباشد که همه از آن استفاده می‌کنند.

آقای رییس‌جمهور، این بار که خواستید فکر کنید، به این فکر کنید که وقتی دست‌مان را روی چهارچوب در می‌گذاریم و در را می‌بندیم، حتمن دست‌مان بین در می‌ماند و فریادمان به هوا می‌رود. اگر این کار را شش میلیون بار دیگر هم تکرار کنیم، باز هم همین اتفاق می‌افتد و تا به‌حال دری دیده نشده که از  دلسوزی بگوید: این بار به دست روی چهارچوب کاری ندارم و له‌اش نمی‌کنم. شاید به علت شکستن‌های پی در پی کمر ما هم پی ببرید و دست‌تان را از روی این درگاه بردارید.

گزنه/ طنز راه مدنیت

فرشته حسینی

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا