تحلیل

بازی با کارت باطل «ملای لنگ»

وقتی منطق سیاسی اُفت می‌کند، تعقل سیاسی به بن‌بست می‌رسد، ادبیات کوچه‌بازاری جای منطق و تفاهم سیاسی را پُر می‌کند. مانند:«اگر الم ترکیف … را پوره خواندی من قبولت دارم»، آخرین دلیل که والی برکنارشدۀ بلخ در برابر فرمان رییس‌جمهور برای برکناری‌اش آورده است.

پیش از این نیز آقای نور با ادبیات سیاسی منحصر به فرد خود، رقبا و هم‌قطاران سیاسی خود را مخاطب قرار داده است. گاهی از نیش گژدم استفاده کرده و زمانی‌ هم انبور به‌دست گرفته به کشیدن دندان‌های حریفان خود هشدار داده است. این درحالیست که ادبیات پرخاش‌گرایانة سیاسی جزو صحبت‌های روزمره والی برکنارشده بلخ است. ظاهرن وی زورگویی سیاسی را اصل دیپلوماسی می‌داند.

کم نیستند در کشور ما سیاسیونی‌ که از ادبیات پرخاشی و بازاری علیه رقبای سیاسی خود استفاده می‌کنند. هرچند این گونه ادبیات سیاسی ویژه افغانستان نیست و در برخی از کشورهای دیگر نیز زمانی‌که رقابت‌های سیاسی به بن‌بست می‌رسند، به میان می‌آید. ولی در افغانستان این روزها این‌گونه ادبیات آن‌قدر معمول شده که جای اصل ادبیات سیاسی تسامح و تساهل را کاملن گرفته است.

این گونه ادبیات برای جامعه دو پیامد دارد:

نخست اینکه در کشورهای عقب‌مانده و دور از توسعه سیاسی، ادبیات خالص سیاسی در اصل هم جایی ندارد، درست مثل کشور ما. فقدان ادبیات سیاسی و موقف‌گیری‌های نا‌سالم سیاسی موجب می‌شود که قانون اولین قربانی این گونه ادبیات باشد. در جامعه سیاسی که قانون لحاظ نشود، در واقع فساد، زورگویی و حتا نظامی‌گری خودکار در بستر فعالیت‌های سیاسیون قرار می‌گیرد. فعالیت‌های نظامی و واکنش‌هایی که موجب بروز نظامی‌گری می‌شود، نتیجه‌اش خود معلوم است که بحران، ویرانی و بربادی مردم را در پی دارد. یعنی ممکن چنین سیاسیونی به قول معروف بتوانند، «جُل خود را از آب بکشند»، ولی در عوض مردم و روند پیشرفت جامعه را غرق می‌کنند. از آنجا ‌که تعریف سیاست‌مدار و نظامی‌گر در معیارهای امروزی از هم تفکیک شده، به سیاست‌مداران زورگو صفت سیاست‌مدار نه که صفت نظامی‌گری بیشتر زیب دارد.

شعور سیاسی در میان اقشار مختلف اجتماعی ما نیز آن‌قدر پایین است که تا کنون مفاهیم نظامی و زور‌گویی را از فعالیت‌های سالم سیاسی تفکیک کرده نمی‌توانیم و به‌جای جلوگیری از چنین حرکت‌های ناپسند، به آن نقش پیامبری هم می‌دهیم.

پیامد دیگرش اجتماعی است: در جامعه پسامنازعه و بعد از جنگ چون کشور ما که اذهان عوام تا حدی زیادی مسموم است و هر جرقه، قدرت آتش زدن تمام خرمن را دارد، این ادبیات جامعه را دوباره آلوده می‌کند. تنها جامعه سیاسی با مشخصه تسامح و تساهل می‌تواند به سوی توسعه سیاسی راه یابد. اگر عناصر تفاهم و خودگذری را از جامعه سیاسی برداریم دیگر چیزی برای سیاست باقی نمی‌ماند.

کشور ما تقریبن سه نسل است که از ادبیات پرخاشی و بازاری رنج می‌برد و به این خاطر حدود نیم‌قرن جنگ و خون بر ما تحمیل شده و امکان دارد دود این پنج دهه جنگ و ویران‌گری، چشم و حلقوم دو نسل دیگر را هم تلخ کند.

وابستگی سیاسیون ما به‌زور، عوام‌فریبی‌ دینی، ادبیات ناپسند سیاسی و در نهایت موج‌سازی‌های قومی، زبانی و سمتی تا کی ادامه خواهد داشت؟

درد حالی‌که نفع چنین حرکت‌ها فقط به جیب چند تن معدود می‌رسد و ضررش را همة مردم تا استخوان خود تجربه می‌کنند. دور نمی‌رویم، در پی چیزی در حدود پنج دهه جنگ، بر بادی و انتحار، کدام رهبر سیاسی و جهادی فرزند خود را از دست داده و خانواده کدام رهبر سیاسی دچار سوء‌تغذیه شده است؟ در حالی‌که قربانیان اصلی این جنگ و ویرانگری به قول معروف اولاد غریب بوده‌اند. این افراد ملکی است که طعم جنگ را با از دست دادن جگر‌گوشه‌های‌شان تا مغز استخوان دردش را حس می‌کنند.

در حمله خونینی که در چهارراه صدارت صورت گرفت، چند فرزند یا چند عضو خانواده‌های رهبران سیاسی بودند؟ همه از طبقه پایین جامعه و عمدتن اعضای خانواده‌های قربانی شدند که گرفتار نان روز و شب‌شان هستند.

وقتی سیاسیون ما علاوه بر مصیبت طالب و ترور، خود بر مصیبت‌سازی‌ و بحران‌سازی برای منافع صرف مالی و خانواده‌های‌شان دندان روی دندان می‌فشارند و در برابر عوام از کارت باطل «ملای لنگ» و کارت‌های قومی با ادبیات نظامی‌گری و بازاری استفاده می‌کنند؛ آیا ما فکر کرده‌ایم که اگر بار دیگر جنگ داخلی آتش بخورد، قربانی اصلی کی‌ها خواهند بود؟

آیا دهه هفتاد بر شهر کابل و شهرهای بزرگ ما تکرار نخواهد شد؟ شهریان کابلی به خاطر دارند که در صف نان‌وایی‌ها تیرباران می‌شدند.

این‌جاست که اگر سیاسیون ما برای حفظ سرمایه‌های میلیاردی‌شان که به‌شکل نامعلوم و غیرشفاف به‌دست آورده‌اند، آب را گل‌آلود می‌کنند. مردم ما نباید ماهی قربان‌شده این آب گل‌آلود شوند و نباید بگذارند بار دیگر اربابان تجارت از آدرس مردم، باز هم به تجارت تفنگ و دالر خویش ادامه دهند.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا