تحلیل

شورش‌گری راه حل نیست!

هادی میران؛ کارشناس ارشد آسیب‌شناسی اجتماعی

در روزهای اخیر به وضاحت دیده می‌شود که تعدادی با تمام توان و انرژی و با استفاده از تمام امکانات تلاش می‌ورزند که خشونت و شورش به راه انداخته و بار دیگر افغانستان را به سوی یک جنگ ویرانگر و خانمان‌برانداز داخلی سوق دهند.

همه می‌دانیم که آتش بزرگ‌ترین جنگ‌های تاریخ و زندگی‌برانداز از بر افروختن یک شعله کوچک آغاز گردیده و همین شعلۀ کوچک رفته رفته به یک خرمن آتش تبدیل گردیده و میلیون‌ها انسان را در کام خود فرو برده است.

آنانی که مبلغان کینه و نفرت هستند، متاسفانه از این واقعیت غافل‌اند که در صورت بروز شورش و بر افروخته شدن یک جنگ تمام‌عیار، بار دیگر افغانستان به سمت ویرانی گسترده و مصیبت‌های طولانی خواهد رفت که پیامد آن جز تسلط بی‌چون و چرای طالبان و استقرار افراطیت چیز دیگر نخواهد بود.

در دهه هفتاد، پس از استقرار دولت مجاهدین در کابل، تضادهای مبنی بر اشتراک در ساختار قدرت سیاسی میان گروه‌های جهادی، منجر به آغاز یک جنگ تمام‌عیار گردید که در شعله‌های سرکش و آدمخوار آن، بیش از صدهزار انسان کابلی جان دادند، شهر به ویرانه تبدیل شد و در نهایت، امارت اسلامی طالبان در کابل مستقر شد.

جالب این است که بسیاری از شعله‌پردازان آن جنگ ویرانگر، امروز از مصونیت برخوردارند و ویرانی کابل و کشتن آن همه آدم را برگه‌هایی از کتاب افتخارات خود می‌پندارند.

فراموش نکنیم که جنگ میان جریان‌های جهادی حاکم بر کابل از همین اختلاف بر سر تقسیم قدرت آغاز گردید. دولت استاد ربانی که عملا قدرت و امکانات دولتی را در اختیار داشت و با توجه به روحیه بنیادگرایی اسلامی که بر رفتار دولت حاکم بود، ظاهرا نتوانست با احزاب وحدت و جنبش ملی کنار آمده و موفق به تشکیل یک دولت باثبات گردد.

از سوی دیگر، امکانات جنگی به‌جا مانده از روس‌ها که افعانستان را در قطار یکی از قدرتمندترین کشورهای منطقه قرار داده بود، برای پاکستان خار چشم دانسته می‌شد و این امکانات، باید به دست خود افغان‌ها نابود می‌گردید!

از آنجا که استراتیژی امنیتی پاکستان بر ویرانی و تضعیف افغانستان تعریف گردیده بود، سهم استخبارات ارتش آن کشور در شعله‌ور ساختن جنگ‌های داخلی میان احزاب جهادی بسیار برجسته بود. حتا جمهوری اسلامی ایران نیز از این بازی بی‌نصیب نبود.

جنگ‌های کابل یکی پس از دیگری اتفاق افتادند تا اینکه شهر عملا به یک ویرانه تبدیل گردید و ناگهان جریانی نظامی سیاسی به‌نام طالبان که در یک دست شلاق و در دست دیگر قرآن داشتند، از مرزهای جنوب کشور سر بر افراشتند.

ظهور طالبان یک اقدام تعریف‌شده و استخباراتی اسلام‌آباد بود که در مشورت و همکاری با چندین کشور دور و نزدیک منطقه صورت گرفت و با استفاده از تمام خصوصیات اخلاقی و روان‌شناسی مردم افغانستان و پیامدهای جنگ داخلی، دیری نگذشت که به یک نیروی تعیین‌کننده تبدیل گردید.

طالبان آرام آرام در حوزۀ جنوب، غرب و شرق کشور در حال پیشروی بودند، اما در این سوی خط، جریان‌های جهادی با چنگ و دندان به جان همدیگر چسبیده بودند تا اینکه در یک شام تیره، نیروهای دولت استاد ربانی، کابل را به قصد پنجشیر ترک کردند و امارت طالبان به فرماندهی ملا ربانی بر ارگ ریاست جمهوری لنگر انداخت.

وضعیت موجود و رقابت‌های سیاسی میان جریان‌های مخالف طالبان، شباهت خیلی نزدیک با همان وضعیت مجاهدین و طالبان در دهۀ هفتاد دارد که متاسفانه خیلی‌ها آن را از یاد برده‌اند.

نشانه‌های روشن و برجستۀ قابل درک و دریافت است که یک بازی ویرانگر استخباراتی به منظور ایجاد جنگی داخلی میان مخالفان طالبان در افغانستان در جریان افتاده و هدف از شیوع این جنگ، بر افتادن دولت و استقرار امارت طالبانی تعریف شده است.

در چنین وضعیت، کوچک‌ترین سهل‌انگاری می‌تواند سبب خلق مصیبت‌های سنگین گردد. عقل سلیم حکم می‌کند که با توسل به هر امکاناتی که مقدور است، تلاش شود از بروز تنش و شورش جلوگیری شود و تمام تلاش‌ها برای رفع و مهار تنش‌های موجود میان دو جریان مخالف متمرکز گردد.

از یاد نبریم که طالبان پشت دروازه‌های قدرت نشسته‌اند و برای وقوع یک جنگ داخلی لحظه‌شماری می‌کنند تا فارغ از درد سر وارد دهلیز قدرت شوند.

با توجه به این واقعیت، رهبران سیاسی ما که سال‌ها ادعای خدمت به مردم را سر داده‌اند در چنین وضعیت بحران‌زا اگر نتوانند از بروز یک بحران دیگر و مهار تنش‌های موجود جلوگیری کنند، یاد و نام آن‌ها در تاریخ و در ذهن نسل فردای این کشور با نفرین و خیانت گره خواهد خورد.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا