منازعۀ درونی قدرت؛ فرسایش دولتسازی
سید نسیم بهمن؛ استاد دانشگاه بلخ
دولت مدرن ملی دموکراتیک در غرب محصول مدرنیزم بهویژه توسعه سرمایهداری است، در حالیکه دولتسازی مدرن ملی در جوامع پیرامونی (غیرغربی) بر اساس ابتکار عمل نیروهای سیاسی ملی از طریق بهسازی ساختاری و بنیانگذاری رویههای قانونی محقق شده است.
بسیاری از جوامع پیرامونی و نیمهپیرامونی توانستند با اتخاذ مدیریت توسعه و اجرای نوسازی به تشکیل دولت مدرن ملی موفق شوند اما برخی کشورهای پیرامونی هنوز در روند دولتسازی با شکست و ناکامی مواجهاند.
افغانستان یکی از کشورهای ناکام در زمینه دولتسازی مدرن ملی است و بیشتر از نیم قرن است که از نبود دولت فراگیر ملی رنج میبرد و بازیگران عرصه سیاست در تشکیل دولت مدرن ملی با رویکرد دموکراتیک و توسعهگرا ناکام بودهاند. این امر منازعه خونین و بیثباتی دامنهدار را بهدنبال داشته است.
پایان سلطنت مشروطه، مناسبات ساختار سنتی قدرت را تغییر داد و موجی از شورشگری، آشوب و کودتا را به همراه داشت. در واقع تغییرات مناسبات ساختار سنتی قدرت، ابتکار عمل را از نیروهای سیاسی داخلی برای حل مسایل گرفت و برآیند این وضعیت به وابستگی بازیگران داخلی به قدرتهای بیرونی و ایدیالوژی جهانی چون مارکسیزم و اسلام سیاسی منجر شد و افغانستان به جغرافیایی جهت بهرهبرداری استراتیژیک قدرتهای بزرگ و در درجه بعدی برای بازیگران منطقه بهویژه همسایگان مبدل شد و در کام منازعه خونین داخلی فرو غلتید.
تجربه دولتسازی با حضور جامعه جهانی پس از کنفرانس بن با آنکه یک گام رو به جلو پنداشته میشود، اما هنوز به قوام لازم دست نیافته است، زیرا نهادهای دولتی قادر به پاسخگویی مطالبات داخلی نبوده و پتانسیل کافی برای حل مسایل داخلی ندارد. از همین رو افغانستان کماکان در شمار دولتهای ناکام و شکننده قرار دارد.
دولتسازی در سایه تنش نخبگان سیاسی
عقیم ماندن دولت مدرن ملی در کنار عوامل دیگر، ریشه در منازعه درونی قدرت نیروهای سیاسی دارد. با وجود تغییر در روند انتقال قدرت پس از فروپاشی طالبان، روند انتخابات با جنجالها و ادعای تقلب همواره به چالش کشیده شده و کماکان بنیان دموکراتیک برای انتقال قدرت را ناکارآمد ساخته و این روند به بازتولید ساختار ناقص و ناکارآمد مصالحه جهت تقسیم قدرت میان گروهها و رهبران قومی منجر شده است.
به این اساس منازعه درونی قدرت میان نیروهای سیاسی از یکسو شکلگیری دولت مدرن ملی را تا حد زیادی دور از دسترس ساخته و از سوی دیگر بازی این گروهها با کارت قومی و زبانی برای دستیابی به قدرت سیاسی روند همگرایی ملی را پیچیده و معیوب ساخته است.
تجارب تاریخی بسیاری از جوامع بر نقش کلیدی نخبگان در تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تأکید دارد و بهویژه نقش نخبگان سیاسی را در روند دولتسازی اثرگذار تلقی نمودهاند.
چنانچه دولتسازی در جوامع پیرامونی بیشتر محصول تلاش و ابتکار نخبگان سیاسی این جوامع قلمداد میگردد، اما نخبگان سیاسی بهدلیل نداشتن دیدگاه افغانستانشمول و مبتنی بر منافع ملی بیشتر از آنکه نقش ایجابی در روند دولتسازی ایفا نمایند، نقش سلبی آنها برجسته بوده و در واقع میان فرسایش روند دولتسازی بهویژه در دوران پساطالبان و کارویژه و قابلیت نخبگان سیاسی رابطه معنادار وجود دارد.
کارویژه نخبگان سیاسی افغان
در نوزده سال گذشته نخبگان سیاسی تعهد و یکپارچگی لازم را در حل مشکلات کشور بهویژه تقویت و بهبود روند دولتسازی از خود به نمایش نگذاشتند. بهخوبی میتوان درک کرد که میان نخبگان سیاسی با گذشت هر روز واگرایی بیشتر میشود. این امر در تخریب وجهه و تضعیف حوزه اقتدار و مشروعیت دولت اثرگذار بوده است.
تنش میان نیروهای سیاسی موجود بیشتر از طالبان و تروریزم، دستآوردهای ۱۹ساله گذشته و مشروعیت ساختار حقوقی دولت را بهگونه فرسایشی از درون با تهدید جدی مواجه ساخته و بقای آن مورد پرسش قرار داده است.
چنانچه عملا نهادهای ملی به شدت از این منازعه درونی قدرت اثرپذیر شده و اعتبار و وقار خویش را از دست دادهاند. ادامه این وضعیت بدون تردید، بار دیگر آشوب و اغتشاش را به یک امر فراگیر مبدل خواهد نمود.
کارویژه نیروهای سیاسی بهویژه نخبگان قومی و تکنوکرات در نوزده سال گذشته نشان میدهد که آنها هنوز به بلوغ سیاسی دست نیافتهاند و بااطمینان خاطر نمیتوان سرنوشت کشور را به آنها واگذار کرد. بهدلیل اینکه نخبگان سیاسی درگیر منافع و علایق شخصی و خانوادگی خود هستند و تعهد به ارزشهای بنیادین مثل بقای دولت و منافع ملی ندارند. به همین اساس است که آنها برای بقا در قدرت از رفتن کشور بهسوی جنگ داخلی نیز اِبایی ندارند.
بحران پسا انتخاباتی که ریشه درهمین منازعه درونی قدرت دارد؛ اگر مهار نگردد، استقرار حاکمیت هرج و مرج بر حیات سیاسی افغانستان دور از تصور نیست و حفظ دستآوردهای نوزده سال گذشته غیر ممکن به نظر میرسد.
اگر تنش ناشی از اعلان نتایج انتخابات فروکش نشود و این تنش تدوام یابد، دامنه بحران به سمت خروج از کنترول سوق خواهد یافت که پیامد زیانبار بهدنبال خواهد داشت. بدون تردید، مسوول اصلی وضعیت بهوجود آمده هر دو تیم انتخاباتی به رهبری اشرف غنی و داکترعبدالله به حساب میرود.
در نتیجه میتوان گفت که به تناسب بستر نامساعد اجتماعی و اقتصادی جهت دولتسازی، منازعه درونی قدرت میان نخبگان سیاسی در ناکامی روند دولتسازی اثرگذار بوده است.
از این رو دولت در سایه تنش میان نخبگان سیاسی همواره با بحران مشروعیت و کارآمدی مواجه و افغانستان شاهد بیشترین تعداد فروپاشی نظامهای ناکام سیاسی بوده است.
باآنکه تصور بر این بود که نخبگان سیاسی و نیروهای سیاسی کشور از تجارب سیاه ۴۰سال گذشته آگاهند و اشتباههای گذشته تکرار نخواهد شد، اما کارویژه نخبگان سیاسی در نوزده سال گذشته نشاندهنده آن است که نخبگان سیاسی کماکان به بلوغ سیاسی دست نیافتهاند و امکان تکرار اشتباههای گذشته دور از تصور نیست.