چگونه از منتجشدن تقابل امریکا و چین به فاجعه جلوگیری کنیم؟
پیشگیری از جنگ
قسمت دوم
امریکا از دیدگاه شی
درلایۀ زیرین تمام این انتخابهای راهبردی، عقیدۀ شی نهفته است. عقیدهیی که در اعلامیۀ رسمی مقامات چینایی و ادبیات حزب کمونیست چین منعکس شد؛ اینکه، «امریکا درحال تجربهکردن انحطاط ساختاری مداوم و برگشتناپذیر میباشد.» این باور اکنون در بخش قابل ملاحظۀ حقایق وجود دارد. دولت امریکا جهت ساختن استراتژی ملی برای سرمایهگذاری بلند مدت زیربنا، تحصیلات و تحقیق اساسی علمی و فنآوری، شکست خورد.
ادارۀ ترمپ، متحدان امریکا را متضرر ساخت، آزادسازی (Liberalization) تجاری را رها کرد، امریکا را از رهبری نظم بینالمللی پساجنگ کنار کشید و ظرفیت سیاسی امریکا را زمینگیر ساخت. حزب جمهوریخواه توسط راست افراطی ربوده شد و قشر سیاسی امریکا و حوزه انتخابیه عمیقا دوقطبی شد. برای هر رییسجمهور دشوار خواهد بود که حمایت طولانی مدت از دوحزب در مورد چین را بهدست آورد.
به باور شی بسیار دور از امکان است که واشنگتن اعتبار و اعتماد به نفسش را به عنوان رهبر منطقهیی و جهانی احیا کند. او شرط بندی میکند که در طول دهۀ بعدی رهبران دیگر جهان این دیدگاه را شریک خواهند ساخت و براین اساس تدریجا توازن با امریکا را در برابر چین تغییر میدهند و به دنبال حفظ منافعشان در بین دو قدرت حرکت میکنند.
اما چین در مورد امکان ضربهزدن واشنگتن به بجینگ نگران است. در سالهای قبل از آنکه در نهایت قدرت امریکا دچار فروپاشی شود، نگرانی شی تنها درگیری نظامی بالقوه نیست. اما همچنان نگران هرگونه جدایی اقتصادی سریع و بنیادی است. برعلاوه، تشکیل دیپلوماتیک حزب کمونیست چین، نگران این است که اداره بایدن آگاهی دارد که امریکا بهزودی و به تنهایی قادر به رقابت با قدرت چین نیست و باید ایتلاف موثر کشورهای سرمایهداری دموکراتیک در سراسر جهان را با این هدف تشکیل دهد که به صورت جمعی در چین توازن ایجاد کنند.
رهبران حزب کمونیست چین به صورت خاص از پیشنهاد رییسجمهور بایدن برای برگزاری نشست نمایندگان دموکراسیهای بزرگ جهان به عنوان اولین قدم ترس دارند، در این نشست سوال این است که چرا، چین برای بهدستآوردن توافقهای جدید سرمایهگذاری و تجاری در آسیا و اروپا به سرعت عمل کرد، قبل از اینکه دولت جدید امریکا روی کار آید.
با توجه به ترکیب خطرات کوتاهمدت و تواناییهای بلندمدت چین، راهبرد کلی سیاسی شی در برابر ادارۀ بایدن این خواهد بود که تنشهای فوری را کاهش دهد، روابط دوجانبه را به زودی باثبات سازد هر آن چیزی ممکن که بحرانهای امنیتی را جلوگیری کند، انجام دهد. در نهایت، چین به صورت کامل به دنبال بازگشایی خطوط ارتباطی نظامی سطح بالا با واشنگتن خواهد بود، روابط که در جریان ادارۀ ترمپ به صورت گسترده قطع گردیده بود.
شی باید به دنبال برگزاری یک گفتگوی منظم سیاسی در سطح بالا باشد، هرچند که واشنگتن برای بنیانگذاری مجدد گفتگوی اقتصادی و راهبری امریکا و چین علاقمندی نشان نخواهد داد؛ گفتگویی که به عنوان کانال اصلی بین دو کشور تا زمان فروپاشیاش درمیان جنگ اقتصادی ۲۰۱۸-۲۰۱۹ بهکار گرفته شد. بجینگ ممکن است در اولین اقدام، فعالیتهای نظامیاش را در مناطقی که ارتش را به صورت مستقیم با نیروهای امریکایی مواجه میکند، تعدیل نماید. مخصوصا در دریای جنوبی چین و در اطراف تایوان، با این تصور که ادارۀ بایدن ملاقات سیاستمداران بلندپایه از تایپه را قطع کند. ملاقاتهایی که یک ویژگی مشخص آخرین سال دولت ترمپ شد. برای بجینگ تمام این تغییرات در تاکتیکها است، نه در استراتژی.
با اینکه شی در تلاش برای کاهش تنشها در کوتاه مدت است، مجبور است تصمیم بگیرد که آیا باید استراتژی سختگیرانهاش را در برابر استرلیا، کانادا و هند که دوستان و متحدین امریکا هستند ادامه بدهد؟ این یک ترکیب از سردی سیاسی و تهدید اقتصادی ایجاد کرده است.
شی در انتظار هر علامت واضح از جانب واشنگتن است. ختم اقدامات اجباری در برابر همکاران امریکا، بخشی از هزینۀ استوارساختن روابط امریکا و چین، خواهد بود. اگر چنین علامتی ارایه نشود (طوریکه در ادارۀ رییسجمهور ترمپ نشد)، تجارت را طبق معمول ادامه خواهد داد.
اکنون، شی به دنبال این است که همراه بایدن روی تغییر اقلیم کار کند. شی میداند که این کار به خاطر آسیبپذیری فزایندۀ این کشور در برابر حوادث شدید اقلیمی، به نفع چین است. او همچنان آگاه است اگر بجینگ با واشنگتن در مورد تغییر اقلیم همکاری کند، بایدن فرصت دارد که اعتبار بینالمللی را به دستآورد.
شی میداند با توجه بهاهمیت تعهدات اقلیمی، بایدن میخواهد قادر باشد تا شخصا نشان دهد تعهد وی با بجینگ منجر به کاهش انتشار کاربن چینایی میشود؛ طوریکه چین به آن مساله نگاه میکند، این عوامل برای شی یک مقدار توانایی را در توافقات کلی با بایدن میدهد. شی امیدوار است که همکاری گستردهتر درمورد اقلیم به صورت عمومیتر به باثباتسازی روابط امریکا و چین کمک کند.
تعدیلات سیاسی چین در امتداد این مسیرها، احتمالا تاهنوز استراتژیکی است تا تاکتیکی. ازسال۲۰۱۳ که شی به قدرت رسید، چین تداوم استراتژی قابل ملاحظهیی در برابر امریکا دارد. شی هم چنان باور دارد که تاریخ به نفع اوست. او یک رقیب نیرومند استراتژیک برای امریکا است، طوریکه قبل از او مایو بود.
(وضعیت) تحت مدیریت جدید
رهبری دولت چین ترجیح میداد که شاهد انتخاب دوباره ترمپ را در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته باشد. شی ارزش استراتژیک را در هر عنصر سیاست خارجی ترمپ میدید. حزب کمونیست چین جنگ تجارتی اداره ترمپ را اهانتکننده میدانست، اقدامات ترمپ برای اقتصاد نگرانکننده بود، انتقادات او از پیشینۀ حقوق بشری چین توهینآمیز بود و بیانیۀ رسمی آن در مورد چین به عنوان یک «رقیب استراتژیک» جدی بود. اما اکثر تشکیلات سیاست خارجی حزب کمونیست چین، تغییر اخیر در تمایل امریکا درمورد چین را به صورت ساختاری یک محصول جانبی اجتنابناپذیر تغییر توازن قدرت بین دو کشور میبینند. در حقیقت یک تعداد کاملا کمک کردهاند که رقابت استراتژیک باز جایگزین ادعای همکاری دوجانبه شود. با اینکه واشنگتن نقاب را از این اندیشه پس کرده است اما این اندیشه ادامه پیدا میکند که چین ممکن است اکنون برای تحققبخشیدن اهدافش سریعتر و در بعضی حالتها بهصورت باز حرکت کند. ضمن اینکه ادعا میکند که در برابر اقدامات امریکا یک «متضرر» است.
بزرگترین هدیۀ ترمپ برای بجینگ، عملکرد اشتباه دوران ریاست وی بود که در داخل و میان امریکا و متحدیناش شکاف بهوجود آورد. چین قادر بود از شکافهایی که بین لیبرال دموکراسیها گسترش یافته بود به نفع خود استفاده کند. تلاش میکرد که روش حمایت از تولیدات داخلی (Protectionism)، نادیدهگرفتن تغییرات اقلیمی، ملیگرایی و تحقیر اشکال چندجانبه گرایی ترمپ را تعقیب کند. در جریان سالهای قدرت ترمپ، بجینگ به خاطر آنچه که در جهان عرضه کرد سود نبرد، بل بهخاطر آنچه که واشنگتن از عرضهکردن آن خود داری کرد، سود برد. نتیجه این بود که چین پیروزیهایی را بدست آورد:
موافقتنامه با اهمیت تجارت آزاد «آسیا-پسیفیک» که همکاری اقتصادی وسیع منطقوی شناخته میشود و موافقتنامه گسترده «چین-اتحادیه اروپا» درمورد سرمایهگذاری که اقتصادهای چین و اروپا را در یک سطح بلندتر نسبت به آنچه واشنگتن علاقه دارد باهم مرتبط میسازد.
چین به توانایی دولت بایدن آگاه است و گزافگوییهای واشنگتن در نتیجۀ فجایج امنیتی، اقتصادی و سیاسی را قبلا دیده است. با این وجود مطمین است که طبیعت ذاتا تفرقهانداز سیاستهای امریکا برای ادارۀ جدید، حمایت قاطع از استراتژی منسجم چین را غیر ممکن خواهد ساخت.
بایدن قصد دارد که دروغ بودن اظهار نظر چین مبنی بر انحطاط تغییرناپذیر امریکا را ثابت کند. او به دنبال استفاده از تجربه وسیعاش در کنگره برای تدوین استراتژی اقتصاد داخلی خواهد بود تا بنیادهای قدرت امریکا را در جهان پساپاندمی دوباره بسازد. او همچنان به تقویت قابلیتهای نظامی امریکا و حفظ رهبری تکنالوژیکی جهانی امریکا ادامه خواهد داد. او یک تیم اقتصادی، سیاست خارجی و مشاوران امنیت ملی را تشکیل داده است که متخصصانی با تجربهاند و با چین به خوبی آشنا میباشند، در تضاد کامل با اسلافشان که به جز از چند متفکر استثنایی دیگران فهم ناقصی از چین داشتند و حتا در مورد چگونه ادارهکردن امور امریکا نیز از کمترین فهم برخوردار بودند.
مشاوران بایدن میدانند که به منظور اعادۀ قدرت امریکا در خارج از کشور، آنان باید راههایی که نابرابری مزمن را کاهش دهد، اقتصاد امریکا را در داخل بازسازی کند و فرصتهای اقتصادی را برای تمام امریکاییها افزایش دهد، را به کار ببرند. این گونه عملکردن به بایدن کمک میکند که نفوذ سیاسی را که برای ساختن استراتژی دوامدار چین با حمایت دوحزبی نیاز دارد؛ حفظ کند. وقتی بایدن طرحی را ارایه میکند مخالفان فرصتطلب چون پومپیو که انگیزۀ فراوان برای بیاعتبارکردن دارد؛ راهی بیشتر از مماشات ندارد.
بایدن به منظور اعتباردهی بهاستراتژیاش مجبور خواهد بود اطمینان حاصل کند که ارتش امریکا چندین قدم از تواناییهای نظامی منظم و پیچیده در حال افزایش چین، پیش است. این وظیفه به خاطر محدودیتهای شدید بودجوی و فشار جناحهای داخل حزب دموکرات مبنی بر کاهش مصارف نظامی به خاطر تقویت برنامههای رفاه اجتماعی مشکل خواهد بود. برای اینکه استراتژی بایدن در بجینگ اعتبار داشته باشد ادارۀ وی نیاز دارد که طرح را در بودجۀ دفاع عامه حفظ نماید، و از طریق تغییر مسیر منابع نظامی از تهدیدات کمتری همانند اروپا، مصارف اضافه در منطقه هند-پسیفیک را پوشش دهد.
به هراندازه که چین توانمندتر و غنیتر شود، نزدیکترین و بزرگترین متحدان امریکا برای واشنگتن حیاتیتر خواهند شد. برای اولین بار در چندین دهه امریکا به صورت فوری نیاز خواهد داشت که بخش عمدۀ همپیمانانش را به هدف حفظ توازن کلی قدرت در مقابل یک دشمن، متحد کند.
چین، برای جداکردن کشورهای استرلیا، کانادا، فرانسه، جرمنی، جاپان، کوریای جنوبی و انگلستان از امریکا با استفاده از روش ترکیبی چماق و زردک (امتیاز و تهدید) اقتصادی، به تلاشهایش ادامه خواهد داد. برای جلوگیریکردن از موفقیت چین، اداره بایدن نیاز دارد به بازکردن کامل اقتصاد امریکا را دربرابر شرکای مهم راهبردیاش، تعهد بسپارد.
امریکا خودش را به داشتن یکی از آزاد ترین اقتصاد های جهان متفخر میداند. اما حتا قبل از چرخش ترمپ به “حمایت از تولیدات داخلی” (Protectionism) واشنگتن به مدت طولانی، موانع سهمگین تعرفهیی و غیر تعرفهیی را در تجارت، سرمایهگذاری، ثروت، تکنالوژی و استعداد انسانی حتا بر نزدیکترین متحدانش تحمیل کرده است. امریکا اگر آرزو دارد در مرکز آنچه که تا این اواخر “جهان آزاد” (The Free World) نامیده میشد باقی بماند، باید در سراسر مرزهای ملی متحدین و شرکای عمدۀ امریکای شمالی، آسیایی و اروپاییاش یک اقتصاد مستحکم را ایجاد کند. بایدن برای انجام این کار، باید به روش انگیزهدهندهیی «طرفداری حمایت از تولیدات داخلی» فایق آید، آنچه که ترمپ آن را برای حمایت از توافقات تجاری حاکم در بازار آزاد ایجاد و از آن بهره برداری کرد.
بایدن، بهخاطر کاهش ترس یک حوزه انتخابی شکاک، نیاز دارد به امریکاییها نشان دهد که این گونه توافقات در نهایت به قیمتهای نازل، دستمزدهای بهتر، فرصتهای بیشتر برای صنعت امریکا و حفاظتهای محیط زیستی مستحکمتر منتج خواهد شد و به آنان اطمینان دهد که منافع بهدست آمده از آزادسازی (Liberalization) تجارت میتواند به سرمایهگذاری روی پیشرفتهای عمده داخلی در عرصه آموزش، مراقبت از کودکان و مراقبت صحی کمک کند.
دولت بایدن هم چنان تلاش خواهد کرد که رهبری امریکا را در نهادهای چند جانبهیی همانند مللمتحد، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی اعاده کند. بعد از چهارسال تماشای سبوتاژ بیشتر تشکیلات نظم بینالمللی پساجنگ توسط اداره ترمپ، اکثر جهان از این تلاش بایدن استقبال خواهد کرد. اما این صدمه یک شبه بهبود نخواهد یافت.
مهمترین اولویتها ترمیم پروسۀ شکست خوردۀ حل منازعۀ سازمان تجارت جهانی، پیوستن مجدد به توافقنامۀ پاریس در مورد تغییرت اقلیم، افزایش سرمایه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول (به منظور فراهمسازی جایگزین معتبر برای بانک سرمایهگذاری زیربنای آسیایی چین و ابتکار یک کمربند و یکراه) و بازگرداندن سرمایهگذاری امریکا برای ماموریتهای مهم ملل متحد است. این گونه نهادها از زمانی که واشنگتن بعد از جنگ جهانی آخر به ساختن آنها کمک کرد، نه تنها ابزارهای قدرت نرم امریکا نبودهاند؛ بل فعالیت آنها قدرت سخت امریکا را در حوزههای چون تکثیر هستوی و کنترول تسلیحات تحت تاثیر قرار داده است. مگر اینکه واشنگتن همه چیز را در بشقاب چین بگذارد. در این صورت سیستم بینالمللی نهادها به صورت فزاینده شهربانیهای چین خواهند شد و توسط کارکنان، نفوذ و هزینه چینایی پیش برده میشوند.
پینوشت: کیوین رود؛ رییس انجمن آسیا در نیویارک و نخستوزیرپیشین استرالیا است.
منبع: فارین پالیسی/ نویسنده: کیوین رود/ ترجمه: سید نعمت ضیا