وقتی زنان با طعنههای جنسیتی تحقیر میشوند
نمیدانم برای شما رخ داده یا نه که شاهد دعوا و جنجال دو مرد بوده باشید، دعوایی که میتواند به راحتی به خشونت فیزیکی بینجامد، اما اگر این چنین نباشد در بهترین حالت به خشونت کلامی ختم خواهد شد.
در این دست جنجالهای مردانه، اولین اصل نانوشتۀ خشونت و دست برتر داشتن دشنام و هتاکی به زنان وابستۀ طرف مقابل است؛ زنانی که احتمالا در آن لحظۀ خاص در آن مکان حتی حضور ندارند، ولی فقط بهدلیل نسبت فامیلی با فردی که مورد غضب است به فجیعترین شکل ممکن مورد فحاشی و هتک حرمت قرار میگیرند.
در این چنین جنجالهای مردانهیی، تا دلتان بخواهد مادران و خواهران، همسران و گاهی دختران طرفین دعوا مورد توهین قرار میگیرند و یا به ایشان اتهام فساد و فحشا زده میشود.
تمام اینها به آن جهت است که این زنان ناموس محسوب میشوند و برای خط و نشان کشیدن و سرجا نشاندن رقیب جنگی تحقیر جنسی آنها وسیلۀ خوبی است. این البته اولین و آخرین نمونۀ تحقیر جنسی بهویژه تحقیر کلامی جنسی زنان در جامعه نیست و متاسفانه در تمام طبقات و اقشار جامعه حتی طبقات بالادست و اقشار تحصیلکرده به وضوح دیده میشود.
در محیطهای کاری، زنانی که بتوانند پیشرفتهای قابل توجه شغلی بهدست آورند و یا بهویژه از رقیبان مرد خود پیشی گیرند، بدون استثنا در جمعهای خصوصی و یا حتی عمومی به استفاده از حربههای جنسی برای دست یافتن به ارتقای رتبه متهم میشوند.
به شکلی که تلاش و یا هوش این زنان بهطور قطع در سایه این اتهامات مدفون میگردد. صرف نظر از اینکه برخی زنان واقعا از جذابیتهای جنسی برای دست یافتن به مقاصد خود بهرۀ نادرست میبرند اما با این وجود باز هم نمیتوان این موضوع را عمومی دانست و تمام زنان موفق را از این فلتر عبور داد.
جنسیت و عمل جنسی در طول تاریخ بشر همواره موضوعات بحثبرانگیز و پرچالشی بوده است. جوامع مختلف نحوه برخورد با این دو سرفصل مهم زندگی بشری را طی سالها به اشکال مختلف مورد بازبینی و تغییر قرار دادند، اما این مهم در جوامع پیشرفته بسیار متفاوتتر از جوامع سنتی رخ داده است.
زنان در جوامع سنتی با دو چالش عمدۀ اعتقاد به برتری جنسیتی و فرهنگ قدرتمابانۀ جنسی مردانه مواجه هستند. دو چالش متفاوت اما تقریبا همگن که تغییر و اصلاح هر کدام از آنها ممکن است سالهای زیادی در بربگیرد.
ایمان به برتری جنسیتی موضوع جدیدی نیست و بارها در طول تاریخ بشر مورد نقد و گفتگو قرار گرفته است. موارد بسیاری در تاریخ گواه وجود این عقیده در جوامعی است که بنیانگذاران علم، قانون، فلسفه، هنر و حتی مذاهب در آن مردان بودهاند. مردانی که نه صرف به دلیل برتر بودن؛ بل به دلیل اجازه نداشتن زنان برای حضور پایاپای با آنان در جامعه به این برتری دست یافتهاند.
نداشتن حق رای، نداشتن حق تحصیل، نوشتن زنان با نامهای مستعار مردانه در نشریات، قرار دادن زنان از لحاظ قانونی در مقام جنس دوم صرف به دلیل زن بودن تنها مواردی از هزاران نمونهیی است که وجود برتریجویی جنسیتی مردان علیه زنان در طول تاریخ را به اثبات میرساند.
اما از دیگر روی چالش مهمتر و تا حدی کمتر مورد توجه گرفتهشدۀ جوامع سنتی در برخورد با زنان تحقیر کلامی جنسی زنان میباشد. نوعی فرهنگ قدرتمابانۀ جنسی مردانه در جامعه ریشه دوانده که گویا مرد به واسطۀ رابطۀ جنسی دارای مقامی بالاتر است و عمل جنسی سوای جنسیت میتواند عاملی برای تحقیر زنان به حساب آید.
به همین دلیل است که در جدالهای مردانه اولین پاشنۀ آشیل رقیب فحاشی جنسی به زنان منسوب به وی از جمله مادر و خواهر اوست؛ چراکه براساس این فرهنگ قدرتمابانۀ جنسی مردانه اگر مردی قادر به برقراری این رابطه باشد یعنی توانسته آن زن را تحقیر کند و به واسطۀ تحقیر وی بستگانش را نیز تحقیر نماید.
براساس همین رویکرد است که در این نوع از جوامع زنان قوی یا موفق، به انجام اعمال جنسی خارج از عرف و شرع در بدل رسیدن به موفقیت متهم میشوند و این اتهام میتواند وسیلهیی برای تحقیر آنان به حساب آید. توانایی و هوش این زنان همواره تحتالشعاع این شک و شبهه در سایه قرار میگیرد.
ریشۀ چنین رویکرد ناسالم و آزاردهندهیی از کودکی و تربیت غالب و برتریجویانۀ فرزند پسر در جوامع اینچنینی آغاز میگردد. فرهنگی که فرزند پسر را برتر و عامل بقای خانواده میداند پس در جهت حفظ این برتری از حربههایی چون تحقیر جنس دیگر استفاده میجوید.
به نظر میرسد در چند سال اخیر با افزایش زنان شاغل در بیرون از خانه و یا زنانی که کم کم در عرصههای اجتماعی و تحصیلی حرفی برای گفتن در جامعۀ افغانستان دارند موج جدید و گستردهیی از تحقیر جنسی زنان در آن جامعه به راه افتاده است.
زنان سرشناس و یا حتی زنان کمتر شناختهشدۀ صاحب نظر بدون هیچ واهمه یا پیگرد قانونی در فضای مجازی مورد هجمههای جنسی مخالفان قرار میگیرند. صرف نظر از درست بودن یا نبودن این ادعاها وجود چنین هجمههایی آن هم بهشکلی گسترده باقی زنان را از بیان آزادانۀ دیدگاهها و نظریاتشان میترساند.
از آن جاکه ظرفیت روانی هر انسان متفاوت از دیگران است، بسیاری از زنان از ترس مواجهه شدن با هجمۀ تحقیر کلامی جنسی صرف به جرم بیان نظریاتشان از سوی مردان مخالف دیدگاهشان از بیان نظر خود در میگذرند و این یعنی یک برگ برندۀ بیشتر به نفع فرهنگ قدرتمابانۀ مردانه.
چنین به نظر میرسد که برای عبور از این چالش، زمان و تلاش بسیاری نیاز است تا بتوان در جامعهیی حتی با حداقل برابری برای هر دو جنس زندگی و بالندگی کرد.
عادله زمانی
این طعنه های از یک بستر تاریخی-فرهنگی برمی خیزد که ریشه در دیدگاه های برتری جویانه مردان نسبت به زنان دارد. مردان همواره مورد مزیت و لطف جامعه صرفا به لحاظ “مرد بودن” قرار گرفته در صورتیکه زنان به لحاظ “زن بودن” مورد تحقیر، توهین و ازار بوده اند. انتساب جنسیت از بدوی پیدایش یک انسان تعیین کننده جایگاه او در اجتماع است. این اجتماع و فرهنگ بوده که جایگاه و موقعیت دو انسان را به لحاظ جنسیت شان که خود هیچ نقشی در ایجاد ان ندارد، تعیین می کند. به قول سیمین دو بووار “یک انسان زن زاده نمی شود، بلکه تبدیل به زن می شود”. این بستر اجتماعی-فرهنگی بوده که یک انسان نسبت به انسانِ دیگری محدود شده و به جایگاه پایین تر قرار میگیرد و یا برعکس ان.