روایت

«خوشحالم که محبوب مردم شدم!»

نعمت‌الله رحیمی؛ تحلیلگر رویدادهای ورزشی
باور نمی‌کنم که علی‌رضا آساهی دیگر نیست؛ اما با تأسف، این واقعیت دارد. او مرد بزرگی بود و درد بزرگی نیز در سینه داشت. همین درد اشک‌هایش را سیل‌آسا روی سکوی قهرمانی جهان جاری ساخت.

در آخرین مستندی که از وی دیدم، جملهٔ قشنگی گفت: «خوشحالم که محبوب مردم شدم!»

سه مدال جهانی (دو طلا و یک برنز) داشت، نایب قهرمان و بهترین فیگورست جنوب آسیا بود. او با تمام وجود درد آوارگی و دربدری را لمس کرده بود. آساهی در ایران و در مهاجرت به دنیا آمد، همان‌جا به‌دلیل آن‌که اتباع بیگانه بود، با ضمانت معلمانش به صورت غیر رسمی، درس خواند.

قهرمان دو مرتبه‌ای پرورش اندام جهان دارای مدرک لیسانس ادبیات فارسی، شاعر و یک هنرمند خوب بود.

او نقاشی سوخته‌کاری روی چوب کار می‌کرد و می‌گفت، برخلاف ظاهر خشن‌اش، قلب لطیف و رمانتیک دارد و عاشق صلح، صفا و زندگی صمیمی و آرام در کنار دیگران است.

او نیز مثل اکثر هم‌نسلان خود در عصر بروسلی، ژان کلود وان‌دم و سیلوستر استالونه، عاشق ورزش و هنرهای رزمی شد و زیر نظر محمد افضل عزیزی تا مرحله «دان سه» کاراته پیش رفت.

علی‌رضا آساهی دوره مربی‌گری کاراته را زیر نظر تنها سامورایی زنده جهان «کیگو آبه» از جاپان کار کرد و استاد شد.

رقابت‌های ناسالم موجب شد که آساهی، کاراته را رها کند و وارد پرورش اندام شود.

آساهی خیلی زود به این نتیجه رسید که استعداد رشد و موفقیت در پرورش اندام را دارد. کسی که در نهایت یکی از دلایل اصلی موفقیت و رونق پرورش اندام به‌خصوص در غرب کابل شد و در وزن 90 و صد کیلوگرام بی‌رقیب بود.

آساهی در رقابت‌های انتخابی تیم ملی افغانستان و در نخستین تجربه پنجم شد؛ اما لقب بهترین فیگوریست افغانستان را کسب کرد.

او یک سال دیگر زحمت کشید و تلاش کرد تا بتواند به پیراهن تیم ملی برسد؛ اما دو ماه مانده به مسابقات انتخابی تیم ملی، در یک تصادف از پیش طراحی‌شده و درست در روزهای سال نو، او را به شدت در کابل مصدوم کردند.

آساهی در مسابقات پرورش اندام پیش‌کسوتان افغانستان با وجودی که بهتر از همه بود؛ اما جایزه را به فرد دیگری دادند. این مسأله و حق‌خوری موجب شد که آساهی سه بار سکته خفیف را تجربه کند.

شرایط حاکم بر ورزش افغانستان، خویش‌خوری و حق‌خوری‌ها آساهی را افسرده کرد و او از همه چیز، حتا نام مسابقه و رقابت فراری شد.

آساهی می‌گفت: «باید همه بدانند که من با چه مشکلاتی دست‌وپنجه نرم کرده‌ام تا علی‌رضا آساهی شوم.»

آساهی دو پسر به نام‌های کیهان و آرمان دارد که هنوز کوچک و نوجوان هستند. پسرانی که به پدر قهرمان و هنرمند در سطح و اندازه‌های علی‌رضا آساهی مثل همهٔ مردم افغانستان افتخار می‌کنند.

آساهی هنوز در خانهٔ کرایی زندگی می‌کرد. او عاشق طبیعت و پرندگان بود و می‌گفت گل و گیاه فضا را پر از انرژی و زیبایی می‌کند.

با تأسف که علی‌رضا آساهی، بیکار بود و از مشکلات شدید اقتصادی رنج می‌برد. آساهی در خانه‌اش گل‌خانه و خانهٔ برای پرندگان داشت و با آنان وقت می‌گذراند.

آساهی همیشه قدردان خانواده و همسر خود بود، آن‌ها که به ویژه در دوران تمرینی، همراه و یاور آساهی بودند.

آساهی می‌گفت، در حقیقت قهرمان اصلی، همسرم است.

آساهی در مسابقات بین‌المللی و جهانی با حمایت مالی «کربلایی ظاهر» شرکت کرد و به مقام‌های ارزش‌مندی دست یافت.

او زمانی که در مسابقات جنوب آسیا نایب قهرمان شد، در بازگشت به افغانستان مورد استقبال قرار نگرفت، تشویق نشد و دوباره لحظه‌های دشوار و سرد را تجربه کرد!

آساهی در سال 2023 برای دومین بار پیاپی قهرمان مسابقات پیش‌کسوتان پرورش اندام افغانستان شد.

آساهی زمانی که برای مسابقات جهانی انتخاب شد، یک چشم‌اش اشک بود و چشم‌ دیگرش خنده. خوشی برای حضور در مسابقات جهانی و اشک به دلیل مشکلات مالی و اقتصادی.

در آن روزها بار دیگر کربلایی ظاهر فرشتهٔ نجات شد، دست او را گرفت و آساهی بار دیگر قهرمان پیش‌کسوتان جهان شد.

او نخستین ورزشکار افغانستان است که سند معتبر مربی‌گری حرفه‌ای پرورش اندام را از فدراسیون جهانی این رشته دریافت کرده است.

آساهی می‌گفت که اگر حمایت شود، توانایی این را دارد تا دوباره مردم افغانستان را با کسب مدال جهانی، خوشحال کند.

آساهی معتقد بود، زمانی که مردم اوضاع خوبی ندارند و درد همه فضا را پر کرده، کسب مقام از آوردگاه‌های مهم ورزش جهان و آوردن لبخند بر لب مردم، ارزش زیادی دارد.

آساهی در روزهای آخری که باید عازم مسابقات جهانی می‌شد، از بی‌پولی رنج می‌برد. گفته بود که برای خرید یک کارتن تخم مرغ به یک مغازه رفتم، 1100 افغانی داشتم، خودم را معرفی کردم و گفتم که یک بار قهرمان جهان شده‌ام.

دوکاندار گفت قیمت یک کارتن تخم مرغ 1200 افغانی است. به مغازه‌دار گفتم این را برایم ارزان‌تر بده و من قول می‌دهم که برای تان از مسابقات جهانی مدال بگیرم؛ اما دوکاندار آن شانه تخم مرغ را 100 افغانی ارزان‌تر به من نداد.

آساهی حرف قشنگی داشت و می‌گفت: «الماس زمانی الماس می‌شود که فشار و تاریکی‌ها را تحمل کند؛ و گرنه چیزهای درخشنده در دنیا زیاد هستند؛ ولی هیچ کدام الماس نیستند.»

وقتی آساهی به مسابقات جهانی می‌رفت، آرمان پسر ده ساله‌‌اش به او گفته بود، پدر جان سعی کن دست‌پر و سربلند برگردی که ما پیش مردم سربلند باشیم.

آساهی می‌گفت، در مسابقات جهانی، این حرف و خواست آرمان، مرا بیش از هر مساله‌ٔ دیگر درگیر کرده بود که مبادا نزد آرمان شرمنده شوم!

خوب، واقعیت این است که حالا علی‌رضا آساهی، همان کسی که سر آرمان و میلیون‌ها آرمان دیگر را بلند کرده بود، دیگر در این دنیا نیست؛ اما میراث او برای همیشه جاویدان است. احساس سربلندی و غروری که با او تجربه کردیم، همیشه در دل‌ها جاودانه خواهد ماند؛ چون ما همیشه علی‌رضا آساهی را با غرور، افتخار و با سری بلند، به یاد خواهیم داشت!

آرمان باید بداند که پدر او یک قهرمان و یک افتخار بود، با سری بلند و افراشته تا همیشه!

بدرود مرد بزرگ و سربلند!

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا