جمانه حداد؛ زني بهسان موج دريا
به من ايمان بياور
در يك لحظه ميتوانم
تنها يك لحظه
خورشيد را به آغوشت بياورم
و ماه را به اتاقت
به من ايمان بياور
معجزه من
آغوش، زني است به طعم درياها
چيزي كه هيچ بهشتي ندارد
«جمانه حداد»
ترجمه: بابک شاکر
جمانه حداد؛ شاعر پر شور، نویسندهیی خلاق و انسان متفاوتی است. کسی که با نبض طبیعت در حرکت است و از قانون دستساختۀ بشر به شدت بیزار. روزی دنبال کتاب جدید به کتابفروشی روان شدم. در قفسۀ کتابها، عنوان سارقان آتش مرا به سمتاش کشاند. کتاب را گرفتم. واژههای نغز، جملات تکاندهنده و روایت پر روح این کتاب مرا به جایم میخکوب کرد. بدون این که در نام نویسندۀ کتاب تامل کنم به خوانش سطرهای نخستین مقدمه کتاب ادامه دادم. حرفهایی پیرامون گفتگو نگاشته شده بود. در سطرهای مقدمه این گونه آمده: هر پرسشی آغاز تند باد است. هر علامت سوالی تیر است. تیری رهاشده و شجاعانه که سر دیگر نویسنده را هدف گرفته، تیری که باید همراه با خیانت هویدا کردن اسرار، به پرسشگر باز گردد و چه زیباست که طرف گفتگوهایت با پاسخش غافلگیرت کند و از این زیباتر، برای هر دو نفرتان و برای خواننده، آن که خودش هم از پاسخش غافلگیر شود، بدینسان گفتگو آغاز آفرینش است….
به پندار من، سارقان آتش یگانه کتابی است که نویسندهیی شرقی، زنی با روح بزرگ که متاثر از داشتههای فکری هموطناش جبران خلیل جبران است، از بزرگان ادبیات غرب پرسش میکند. کتاب سارقان آتش تنها گفتگو نیست. شعر است، صداقت، آداب، رسوم وهنر است. خود جمانه در یکی از صحبتهایش گفته که هدفاش از انجام مصاحبه با نویسندگان بزرگ، تلاش، غریزه و حتا شکار، گوش سپردن و یاد گرفتن درسهایی میباشد که غنایم بزرگاند. جمانه در پی نفوذ به ذهن و زندگی نویسندگان و در پی ورود به خانه، دفتر، عادات و روش کاری نویسندگان است که رازهایشان را در سارقان آتش کشف کرده است.
سارقان آتش از گفتگو با امبرتو اکو آغاز میشود و با گفتگو با ریتاداو شاعر امریکایی پایان مییابد.
و اما جمانه حداد کیست؟
جمانه حداد، یکی از چهرههای تاثیرگذار و جهانی ادبیات و فرهنگ عرب به شمار میرود . در سال ۱۹۷۰ در لبنان متولد شد. از جمله شاعران نوگرا و مدرن در شعرعرب است. او یکی از بزرگترین ژورنالیستهای فرهنگی عرب است که سالها علاوه بر شعر و ترجمه در حوزه روزنامهنگاری فرهنگی آثار ماندگاری به جا گذاشته است.
جمانه حداد، مسوول بخش فرهنگی مجله “النهار” لبنان است. همچنین عضو هیئت امنای جایزۀ “بوکر عربی”ست. جمانه شاعریست که ساختارهای معنایی معاصر عرب را به هیچ وجه رعایت نمیکند. به قول خودش ترجمه آثار ادبی جهان دریچۀ تازهیی از تجربه ادبی را در اختیار او قرار داده تا حدی که توانسته آنها را با سنت شعری عرب آمیخته و شعر جمانه را خلق کند. مفاهیم اروتیک و ساختارشکنانه نیز از جمله مولفههای اصلی شعر اوست.
در سال 2006 جایزه روزنامهنگار برتر عرب را دریافت کرده است. حداد در اواخر 2008 با امکانات مالی خودش مجله اروتیک جسد (تن) نخستین مجله اروتیک در کشورهای عربی را راهاندازی کرده است. تلاش عمده جمانه حداد در راهاندازی مجله، شکستن تابوها در ممالک عربی خوانده شده است. جمانه بر هفت زبان تسلط کامل دارد.
جمانه بیش از هر چیز شاعر است. زنی که نردبان ترقی را پیموده. زنی رهایافته از تبعیض. زنی که سطحی نیست. به شدت کار میکند. اگر مردی او را به رستورانت دعوت کند و بهخاطر پرداخت پول دست در جیب کند از آن مرد بدش میآید. زن بودنش را دوست دارد. از زنان عرب و غیرعرب شکوه دارد. در مبارزه ناگزیر نیست که زن بودنش را کنار بگذارد. جمانه بزرگی و قوتاش را باور دارد. زنی پرسشگر، با توانمندی و آگاهی از ناهنجاریهای موجود در خاورمیانه انتقاد میکند و با دیدگاههای غربیها که یکجانبه “بندهنوازانه” است، سر ناسازگاری دارد.
خواندن کتاب و خودارضایی دو سرگرمی عمدۀ دوران نوجوانی جمانه بوده. جمانه حداد گفته است که “با ناخنهایم بر روی پوستم و بدنم مینویسم.” درست در 12 سالگی شعری را با چنین محتوایی خوانده بود. خودش نیز با چنین نیتی مینویسد. در نوجوانی آثار بالزاک را میخواند، پس از 12 سالگی شیفتۀ نوشتههای “مارکی دوساد” است. خوانش نوشتههای “دوساد” جمانه را وا میدارد که ذهناش را خانهتکانی کند. جملۀ معروف دوساد مبنی بر این که “تخیل، قلمرو پادشاهی تو است” را در هر مصاحبهاش با صراحت و صمیمت به یاد میآورد.
آثار دوساد جمانه را برای حقیقتگویی تربیت کرد. جمانه با غرور تمام از جذابیت ذهنی و جسمی خود خشنود است و به خود میبالد. پندار او برای زن بود این مفهوم را دارد که خودش باشد و در خویشتن خود بماند، نه این که خویشتن دیگری و به خصوص خویشتن یک مرد (پدر، شوهر، معشوق، برادر، پسر) شود. برای شناخت بیشتر جمانه باید سارقان آتش را خواند و شعرهایی که بابک شاکر از جمانه حداد برگردان کرده است.
این نبشته کوتاه را با شعری از جمانه حداد و برگردان بابک شاکر به پایان میبریم:
تو معاشقه نمیدانی
اندام مرا پادشاهان بزرگ دنیا لمس کردهاند
موهایم درون تمام شعرهای تاریخ جاری است
لبهایم آن قدر خون ریخته است تاکنون که بارها پیامبران منعش کردهاند
و خدا در هر پیامش آن را گناه کبیره دانسته است
آویزان شدن را در چوبه دار آموختهیی
چه میدانی چطور میشود بر گردنم آویزان شوی
سینههایم بزرگترین شیاطین را فرشته کرده است
ماه را کشیده روی زمین
قیصر را خواب ربوده است ….
تو معاشقه نمیدانی
دستی بزن به این موهایم
ببین کفر مطلق است
بنوش کمی از لبانم
جهنمی است از حرارت و درد
تو معاشقه نمیدانی
نویسنده: عظمالدین برکی