ارادۀ صلح بهتر از داعیۀ صلح
صلح یک نیاز ملی است، رسیدن به صلح اما هفتخانی مینماید که کمتر به باور انسان افغانی میگنجد. این عدم باور و ایمان به صلح از سوی افغان دلیلی دارد که خیلی ساده و واضح است. مجریان صلح در افغانستان با مسالۀ صلح بیشتر با رویکرد سیاسی برخورد کردهاند که همیشه از این داعیه، جاهومقام جستجو شده تا رسیدن به صلح هدف قرار گرفته باشد. روی این اصل بوده که فریادهای صلحآمیز ما راه بهجایی نبرده است.
تجارب جهانی صلح نشان میدهد که این پدیده برای خود دو روی متفاوت و متناسب دارد. یعنی صلح باید منطق داشته باشد، اگر داعیۀ صلح منطق و جایگاه عقلانی نداشته باشد، به شکست محکوم است. ازجانبدیگر، صلح باید از یک پایگاه قدرتمند نظامی برخاسته باشد، در غیر آن در نزد کسانی که منافع خود را در خلق منازعه میبینند، الزامی نخواهد داشت.
روی همین مبناست که حکومت افغانستان باید با مسالۀ صلح ملی از دو مجرای قوی وارد شود. اول باید جایگاه نظام دفاعی کشور در نزد کسانی که از صلح گریزان هستند، زندگی انسانها را با مخاطره مواجه کرده، روند توسعه و پیشرفت کشور را محکوم به ایستایی میکنند، تثبیت و قابل پذیرش و حساب بسازد.
این یک امر طبیعی است که هیچکسی حاضر نخواهد شد با طرف ضعیفی که احتمال باخت در جنگ را دارد وارد مذاکره و گفتگو شود. بهخصوص نیروهای وفادار به حکومتها باید پیش از رسیدن به فاز صلح، در جایگاههای قدرتمند جنگ قرار بگیرد تا مخالفان این نکته را باور کنند که فقط مذاکره و صلح است که آنها را در رسیدن به هدف نزدیکتر میسازد. درغیرآن، هیچ نیروی مخالف نظامی که هدف براندازی نظام را دارد و از منابع مالیونظامی خارجی هم تغذیه میشود، حاضر به گفتگو نخواهد شد.
دوم رساندن پیام و منطق صلح به طرفهای مخالف است که میتواند در رسیدن به صلح، داعیهداران مصالحه را کمک کند.
حکومت افغانستان تاکنون در ایجاد و خلق ذهنیتهای گستردۀ صلحباوری ناکام عملکرده و حتا اکثریت مردم، مخالف ادامۀ کار شورای عالی صلح هستند.
شاید مجریان و نهادهایی که در راستای صلح افغانستان فعال هستند چنین دلیل بیاورند که دهشتگران و مخالفان مسلح نظام به صلح و زندگی مسالمتآمیز اصلن اعتقاد ندارد، روی این اصل نمیشود با چنین پدیدهیی از راه صلح وارد شد. بلی چنین دلیل وارد است، ولی هیچگاه صلح در افغانستان براساس دو اصل مهم و ملزم هم یعنی فشار نظامی و انعطافوشفافیت در گفتگوهای سیاسی استوار نبوده است.
اگر حکومتهای پیشین ما با پدیدۀ تروریزم و دهشتافگنی با دیدگاه شفاف و تعریفشده وارد معامله شده، پاسخ هر حرکت نظامی مخالفان را نظامیتر میداد و در جهت دیگر مساله، مجراهای واقعی صلح را فراهم میساخت، بدون شک امروز اینهمه بار ما در رسیدن به صلح سنگین نبود.
درحالیکه رهبری حکومتهای قبل، از یک طرف با دیدگاههای غیرمعمول گروههای فعال نظامی-تروریستی با مدارا و ملاحظه کوتاه میآمد، ازجانبدیگر برای نیروهای نظامی کشور جنگ در برابر تروریزم تعریف نشده بود، فضا گنگ و مهآلود بود و در نهایت داعیهیی بهنام صلح، کاری را از پیش برده نتوانست.
آنچه را ما در فاز جدید برنامۀ صلح داریم این است که رهبری نظام، یک اصل را برای نیروهای دفاعی کشور تعریف کرده است و آن اینکه «هرکسی که علیه نظام و مردم افغانستان سلاح برمیدارد دشمن است.»
هرچند حالا یک سرباز افغان تکلیفاش را در برابر کسانی میداند که علیه او در سنگرهای داغ میجنگد و این قدم بزرگی در روشنسازی دورنمای صلح تلقی میشود، اما هنوز به این مهم دست نیافتهایم که دشمنان ثبات و توسعۀ کشور از مسیر نظامیگری ناامید شوند. نیاز است که فصل خوب جنگی را نیروهای امنیتی کشور علیه شورشگران و دهشتافگنان طوری سپری کنند که صلح برای آنان نیز معنا پیدا کند.
این روزها حرف و سخنها از تسریع تطبیق بخشهایی از توافقنامۀ صلح با حکمتیار است. حکومت افغانستان در مدت کوتاهی در کشاندن پای حکمتیار اقدام قابل توصیفی کرده و مراحل ابتدایی در این مذاکره را خوب آمده است، اما توقع این است در فرصتهای نزدیک داعیه صلح با حکمتیار، جامۀ عمل بپوشد.
هرچند در معادله نظامی، صلحکردن با چهرهیی چون حکمتیار که کاربرد نظامیگریاش را از دست داده معنای چندانی ندارد، ولی در روی دیگر قضیه میتواند اثرهای مثبتی داشته باشد.
رسیدن به صلح با حکمتیار و مشارکت وی در پروسههای سیاسی بهجای نظامیگری و دهشتافگنی، این زمینه را مهیا میسازد که برخی از حلقههای رادیکال و افراطی طالبان نیز دیدگاهشان تغییر کند و راه سیاسی را نسبت به راه نظامی هموارتر ببینند.
موفقیت پروندۀ صلح حکومت افغانستان با حکمتیار میتواند حاوی یک پیام بزرگ و شفاف صلح برای دیگران باشد و توقع میرود الگویی نیز قرار گیرد برای آن عده کسانی که اهداف سیاسی را در گلولههای تفنگ و دود باورت جستجو میکنند.
اینکه عامل بیرونی در ناامنسازی میهن ما نقش بزرگ دارد حرفی نیست، ولی اگر ما بتوانیم به عوامل محلی و داخلی ناامنیها رسیدگی منطقی و عقلانی داشته باشیم، به یقین که دست عوامل خارجی به تدریج کوتاه میشود. در یک عبارت کوتاه میتوان بیان کرد که رسیدن به صلح یک ارادۀ مستحکم، قوی و ملی میطلبد. اگر زمامداران سیاسی نظام، همین اراده را داشته باشند صلح دستیافتنی است.
محمود کریمی