قهرمانسازی یک پوپولیست
تاریخ بشر با نماد و نمادگرایی گره خورده است. معنا و مفهوم نمادها بنا بر تجربه و ذهنیت افراد که معمولن طی یک فرایند تاریخی شکل میگیرد بین جوامع و گروهها، متفاوت بوده است. نمادها نه تنها در مذهب و هنر معنا و کاربرد پیدا میکنند؛ بل کاربرد آن در سیاست همچنان حایز اهمیت است.
از آنجا که نمادها وسیلۀ خوبی برای به نمایش گذاشتن قدرت و نوع چهرۀ سیاستمداران است، تجزیهوتحلیل آن ما را در شناخت رهبران سیاسی همچنان کمک میکند. سیاستمداران در حقیقت بازیگرانیاند که بهخاطر ایجاد انگیزه و هیجان سیاسی بین تودهها، با نمادها بازی میکنند.
کوه در فرهنگ ما از جمله نمادهایی است که تسلط بر آن را میتوان به مفهوم پیروزی، پایداری و نمایش قدرت فرد تعبیر کرد. کوه در شعر و ادب فارسی همچنان با مفهوم وسیع و گوناگونی بهکار رفته است.
برای فرهاد کندن کوه بیستون و رسیدن به شیرین در حقیقت نماد سختکوشی، پایداری، قهرمانی و گذشتن از یک آزمون بزرگ بود، اما البرز عطامحمد نور؛ آیا واقعن شبیه بیستون فرهاد است؟ بدون شک، نه! برنامۀ عطامحمد نور تحت شعار سرکوب مخالفان در امتداد کوههای البرز هر سال با تبلیغهای وسیع رسانهیی همراه است که او را با یونیفورم نظامی و با تفنگهای مدرن و تکتیراندازهای براق، با سیلی از موترهای زرهی، هلیکوپترها و کاروانهای وسیع لوژستیکی و اکمالاتی در ژستهای مختلف نشان میدهد و بیشتر از آنکه به عملیات نظامی شبیه باشد بیشتر به تفریح شاهانه حاکمانی میماند که در ماههای اول سال و هوای گوارای بلخ به خاطر شکار و تفریح به دامنههای البرز میشتافتند، خیمه برپا میکردند و با خیلی از غلامها، کنیزها، مهرویان و مطربان به سیل و چغانه پرداخته و از دور به نظاره می نشستند.
البرز برای شهزادههای نور که به دور از سختیهای میدانهای نبرد هلمند، خوست، ننگرهار، کندز، فاریاب و بادغیس به سر میبرند و راحت در آغوش خانواده به رتبه جنرالی میرسند، در حقیقت تختۀ خوبی برای مشق و تمرین نظامی است.
واقعیت این است که کوههای البرز، یگانه محل برای نفوذ طالبان و عناصر ضد دولتی نیست؛ بل نقاط دیگری از ولایت بلخ حتا در ردههای بالاتری تهدید امنیتی قرار دارند.
والی استراتیژیست و شهرآفرینی که حوزۀ نفوذش را محدود به بلخ نمیداند و دست خود را در امور حکومتداری از فاریاب تا بدخشان دراز میکند چرا تا هنوز نتوانسته با بقیه والیها در تامین امنیت شمال همکاری کند؟
بهطور مثال او میتوانست با والی کندز هماهنگی و همکاری کند و از ولسوالی خلم و دشت شباغلی گذشته و ولسوالی چهاردره را از وجود طالبان پاک نماید. از یکسو تهدید همیشگی سقوط کندز به دست طالبان رفع و از سوی دیگر، زمینۀ تکمیل پروژه شاهراه حلقوی مزار-کندز یکی از بزرگترین پروژههای زیرساختی و بسی حیاتی فراهم میشود که ولایتهای شمال شرقی را با بلخ وصل میکند.
چنین همکاری میتوانست با مسوولان ولایتهای جوزجان همچنان صورت گیرد. چون این کار به خودگذری و قهرمانی واقعی نیاز دارد و آقای نور بامی کوتاهتر از کوههای البرز را نمیتواند در دیگر نقاط بلخ و فراتر از آن پیدا کند، بنابراین عملیات او را نمیتوان فراتر از یک مانور تبلیغی تصور کرد.
والی وقتی که خود را رهبر میلیونی و ملی میداند مسخره است که برنامههای امنیتیاش همهساله فقط به قلهها و دامنههای کوه البرز محدود شود.
لشکرکشی آقای نور به کوههای البرز با این سازوبرگ و با بازگشت کوچکترین دستآورد هر سال، حرکتی کاملن در حد یک نمایش سیاسی و پوپولیستی است که به رخ بلخیان، مقامهای کابل و همکاران بینالمللی افغانستان کشیده و به تصور خود در چندکیلومتری خانه و کاشانهاش، همانند قهرمان ملی کشور احمدشاه مسعود، چریک کوهپایهها و نبرد و ناجی مردمانی معرفی کند که همیشه فریب رفتارهای پوپولیستی وی را خوردهاند.
نویسنده: مجیبالرحمن اتل