اوغایتا وقتی انتحاری میشد …
اوغایتا در کابل وقتی انتحاری میشد همه زنگ میزدند؛ یعنی ده سال قبل:
زنگ اول: او بچه؛ طرفایتان خیرتی اس، میگن انفجار شده؛ جور خو استی؟
من: خیر ببینی؛ انفجار ده پلچرخی اس، بیست کیلومتر دور استم، جور استم.
زنگ دوم: آآآآآ چی گپاس، میگن انفجار شده او طرف کابل، خودت که برابر نشدی؟
من: نی، تا هنوز زندهام.
زنگ سوم: سلام علیکم و رحمهالله و برکاته… برادر عزیز و گرانقدر آیا حالتان خوب است؛ میگویند دشمنان عزت افغانستان حملهیی نمودهاند بر بلاد کابل؛ آیا شما در این دنیا هنوز تشریف دارید؟
من: تشکر محترم، فعلا به اندازۀ کافی خون در بدن دارم اگر تمام شد حتما شما را خبر میکنم.
زنگ چهارم: جور استی بابهگگ، دل رفیقاره تا انداختی ناجوان، فکرته بگی که کدام بمب ده فرقت نخوره بیزو کدام تار موی ده کلهت نمانده هههههههه.
من: رفیقاره سلام برسان، بگو تشویش مه ره نکنن، جور باشی.
زنگ پنجم: خبر شدم انتحاری شده، خوب خو استی؟ دستکت، پایکت سر جایش است یا نی؟ مقصد فقط خواست صدایته بشنوم که زنده استی یا نی؟
من: بخیر باشین؛ انفجار دور است، مه ای طرف شار استم.
زنگ ششم: الله ده قار خدا شوه ای انتحاریها، الهی میگُم بکفن، زیر موتر قیمه قیمه شون؛ الهی میگم خدا زیر موترشان کنن ….
من: مه جور استم، بهخدا جور استم … ناآرامی نکنین ….
زنگ هفتم: سلام محترم، به مه گفتن که شوهرم همرای شما همکار اس، موبایلش خاموش مانده؛ گفتم پرسان کنم خیرتی اس.
من: بلی همشیره جور استن، برق رفته موبایلشان چارج نداره.
بعد از ده سال مردم شهر ما آن قدر به انتحاری و انفجار عادت کردند که هیچ پرسان ما را هم نمیکنند:
زنگ از طرف من: جور استی، ای ناجوان، یک خبر از ما نمیگیری، قریب بود ده انتحاری کشته شوم.
جواب آن طرف: ریشخندی نکو … تو و مردن، همی حالی در فیسبوک استُم. خودت یک چهارراهی دورترک استی، برو هیچ گپی نیس. راستی عکس تازه مره ده فیسبوک دیدی که رقم شاهرخ خان دیده میشُم؟ یک لایک کو تا کشته نشدی ….
گَزَنه/ طنز روز
مهدی ثاقب