مردان دامنپوش را دریابید!
بهمناسبت روز جهانی صحت روان با شعار «بهداشت روانی در محیط کار»
کار زنان در نهادهای رسمی و خصوصی که روزگاری تابو محسوب میشد و صحبت آن میان فامیل مردسالار غیر قابل قبول بود، امروز آرام آرام به واقعیتی گریزناپذیر تبدیل شده است و روزبهروز حضور زنان درمشاغل متفاوت در ولایات کوچک و بزرگ افغانستان پررنگتر میشود.
ارگانها و سازمانهای دولتی و خصوصی در حرکتی هماهنگ برای شکستن این تابوی حضور زن در جامعه با نادیدهانگاری تفاوتهای زیستی و غریزی زنان، فرصتهای مساوی و متعددی برای اشتغال زنان در مشاغل متفاوت و حتا گاهی مشاغلی که زمانی صرف برای مردان تعریف میشد فراهم آوردهاند. تا جایی که در دو سه سال اخیر بهدلیل شرایط بد اقتصادی و نوع نگاه مثبت به حضور زن در اجتماع باعث شده که زنان همپای مردان کار کنند و یا بیشتر بار زندگی بر شانههای زن به دلیل بیکاری مرد خانه به هر علتی که این روزها به وفور دیده میشود، سنگینی میکند.
زنان افغان به دلیل محرومیت طولانی از حضورشان در اجتماع با بازشدن فضایی مناسب و دریچهیی روشن برای نشان دادن استعدادها و توانمندیشان توانستند به سرعت با اتکا به تواناییهای خود، جذب بدنۀ اجتماع شوند و باعث پیشرفتهای مختلف در سطوح شغلی جامعه گردند.
امروزه در مشاغلی که نیاز به دقت و حوصله دارد زنان جایگاه ممتاز و قابل توجهی یافتهاند، هرچند وظیفۀ مادری و همسری و حفظ نقش زنانگی ارزندهترین شغل برای زن است، اما مشکلات معیشتی و اقتصادی؛ زنان و مردان را در تلاشهای بیرون از منزل کنار هم قرارداده است؛ بی آنکه به پدیدۀ مهمی توجه شود که استرس و اضطراب در محیط کار هرچه جامعه به سرعت رو به پیشرفت حرکت میکند، برای زنان دو برابر مردان گردیده است.
در شرایط جدید زمانی که صحبت از مشکلات زنان در محیطهای کاری به میان میآید، فیالفور مسایلی چون رعایت نشدن حقوق مساوی بین زنومرد در کار و یا آزارهای فیزیکی در ذهن تداعی میشود، درحالی که بررسی مسالۀ مهم صحت روان یک زن در محیط کار کمتر مورد توجه قرار میگیرد تا جایی که نادیدهانگاشتن این مهم، معادله را به نفع مردان و به ضرر زنان به لحاظ روحی روانی تغییر داده است.
یکی ازمنابع مهم استرس و فشار زندگی مسایل حاکم بر محیط کار است که ساعتهای طولانی روزانۀ یک زن شاغل را در برمیگیرد. قدرت خوب جسمانی زن افغان و تمایلات شدید غریزی مردانه و علاقه به استقلال مادی پیداکردن از یکسو در کنار زیبایی و لطافت طبع و سرشتشان از سوی دیگر موجب شده به مرور در برابر مشاغل روتین و روزمره که هیچ توجه و اهمیتی به سلامت روانشان داده نمیشود، بی آن که خود متوجه باشند دچار فرسایش روانی، شغلی و حتا خانوادگی شوند.
وظایفی مانند پرستاری، معلمی و حتا کار در رشتههای طبی بسیار متناسب با تواناییهای زنان است، اما واقعیت طبیعت و خلقت زن این است که ساختار فکری آنان به گونهیی میباشد که برخی مشاغل حتا اگر با ساختار فیزیکی و رفتاری آنان مطابقت هم داشته باشد اما سیستم کاری و مدیریتی که روند شغل را با حضور زن هدایت میکند متناسب با روحیۀ زنان تطبیق نشود و مورد توجه مسولان و مدیران قرار نگیرد به سرعت زن شاغل افغان را از پای میگیرد.
زنی که یا کاری را آغاز نمیکند و یا اگرشروع کرد مردانهوار با تمام صلابت و قدرت کار را به انتها با موفقیت میرساند، اما اگر هیچ مأمنی برای حمایت روانی از این زن که هم نقش مادری و نگرانیها در مورد فرزندان را دارد و هم مدیریت خانه و دلمشغولیهای اقتصادی را و هم اگر از نگاه دختران جوان بررسی کنیم در کنار وظیفه به ادامۀ تحصیل هم روی آورند، بار فکری و ذهنی زنان را به دو برابر مشغولیتهای ذهنی مرد افزایش میدهد. این باعث میشود گاهی به این نتیجه برسند که نقشهای مختلف آنها درمحیط کار و محیط خانوادگی با یکدیگر تداخل دارند و حتا مزاحم یکدیگر هستند و این تعارض به مرور سلامت روانی زن را به خطر میاندازد.
ساعات کار طولانی، تداخل وظایف خانوادگی و زناشویی با وظایف کاری، تبعیضهای جنسیتی حاکم بر فضاهای مردانه در اجتماع، دریافت نکردن حقوق متناسب با کار، بهخصوص در وظایف خصوصی، نبود حمایتهای اقتصادی، شغلی و روانی از مهمترین چالشهایی است که زنان شاغل را با خود درگیر کرده است، هرچند نوع وظیفه، میزان رضایت از آن و همکاری همسر و فرزندان تاثیر بسیاری در صحت روانشان دارد؛ چرا که آن چه سلامت روان زنان شاغل را تهدید میکند نه حضور آنها در اجتماع؛ بل همکاری نکردن مناسب مردان، همسرانشان یا اعضای فامیل و حتا به کاربردن برخی نگاههای جنسیتی است که آنان را آزار میدهد تا جایی که بیشتر از همکاران مرد خود استرسها را در محیط خانوادگی هم تجربه میکنند.
زنان در مورد اجرای دستورات و رعایت ضوابط اداری و کاری دارای دقت بیشتری از مردان در محیط کار هستند. بسیاری از زنان افغان در مواجهه با مزاحمتهای همکاران مرد و یا دیدن ناملایمات کاری و نابرابری جنسیتی از سوی مدیران خود به شیوههایی چون سکوت، کنارهگیری از کار و یا در پی گرفتن رفتار سرد روی میآورند که این احساس ناامنی در هر زمینه در وظیفه، سراسر زندگی یک زن را مورد تاثیر قرار میدهد.
همین خودخوریها و نبود فضای امن برای برونریزی این احساسات ناامنی، ترس از دست دادن کار، ترس از متهم شدن و از دست دادن حتا شغل، باعث میشود که عقدههای سرکوبشده در محیط شغل را با روان خسته و مانده از انبوه صداهای خفهشده در گلویش در فضای خانواده و زندگی شخصی خویش تخلیه کند و دچار ریزش مو، سردردهای طولانی، اختلالات هورمونی، یائسگی زودرس، دلزدگی، بدخلقی، تشویش، تحلیل اعتماد به نفس، نفستنگی، ناراحتیهای استخوانی، پرخاشگری، اضافی وزن، بیخوابی و افسردگی، حتا مخدوش شدن تعهدهای خانوادگی شوند که تمام این عوامل دست به دست میدهد تا مهمترین کانون یک جامعه یعنی خانواده آسیب بببیند و مادر شاغل خسته و افسرده، نسلی افسرده و ناشاد را به جامعه تقدیم کند.
با توجه به نقش زنان در پیشرفت اجتماعی و توسعۀ اقتصادی به عنوان نیمی از جمعیت، باید تسهیلات لازم برای حفظ سلامت روان آنان در فضای شغلی از سوی دستگاههای اجرایی فراهم آورده شود و در تدوین سیاستهای قوانین کار، حتا برای مشاغل خصوصی، حمایت بیشتری را ایجاد کنند تا نقش زنان در کشور به دور از تبعیضهای جنسیتی و توجه به نقش مهم مادری و زنانگیشان تسهیل شود؛ چرا که امنیت روانی در محیط کار و نداشتن تشویشهای فکری و روحی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس در زنان و در نتیجه استفادۀ بهتر از توانمندی زنان و شکوفاسازی استعدادهای بالقوۀ آنان میشود که مادران شاد فرزندان شاد و سالم از نگاه روحی و جسمی را به جامعه تقدیم میکند و دختران سرزنده و پرنشاط، خانواده و نسلی سالم را بنیان مینهند.
بتول سید حیدری؛ دانشجوی دکتورای روانشناسی تخصصی