کابل؛ شهر گداها و دزدها؟!
دکتور رضا براهنی در کتاب «سفرِ مصر» اذعان میکند که در مصر، بهرغم فقر و جنگ و ازدیاد جمعیت، مسالهیی توجه مرا بهخود جلب کرد؛ با وجود فقر شدید، در قاهره دزد و گدا بهندرت پیدا میشد. در طول بیست روز اقامت در قاهره، جز یک مورد، آنهم بر روی پل تحریر و حول و حوش نصف شب گدا ندیدم. فقر، غرور مصری را خرد نکرده بود.
غرور مردم عادی آنچنان قوی بود که به آنها اجازه نمیداد که دست دریوزگی بهسوی این و آن دراز کنند و بهعلاوه این سرمایهداری است که دزد و گدا را هم تولید میکند. موقعی که در برابر چشم تو، انواع مختلف کالاها، غذاها و لباسها رژه میروند، موقعی که احساس میکنی اینها متعلق به اشخاصی هستند که نه خونشان از تو رنگینتر است و نهصورتشان نورانیتر، تو ممکن است سر بهعصیان برداری که این مباد آن باد، و یا ممکن است از طریق دزدی خود را صاحب سرمایه کنی و یا اگر زبون و جبان باشی، فقط بهگدایی قناعت کنی، ولی موقعی که تأکید بر قناعت اقتصادی و مادی است و سرمایهداری سخت تحت کنترل است، دلیلی برای دزدی و گدایی نیست. من آنجا که فالفروش و بلیطفروش و گدای سمج پررو و مخصوصا گدای گردنکلفت ندیدم. شهر ما هر از چند قدم گدایی سمج دارد. اگر فال نخری، میخواهد بلیط (تکت) بخری، اگر بلیط نخری میخواهد مبلغی در راه خدا برایش بدهی، و اگر ندهی دشنام میدهد و میرود. ص 58-59
درست است که جنگ سالهاست هم دم و هم پیاله ماست، هزاران انسان شهید شدند، و هزاران دیگر معیوب و بیبضاعت، اما حقیقت مساله این است که تنها ما با جنگ و فقر مواجه نشدهایم. حتی همین کشورهای همسایه جنگ و بدبختی و استعمار را بهسان ما تجربه کردهاند.
من قصد این را ندارم که آمار دزدان و تکدیگران افغانستان را با کشورهای دیگر مقایسه کنم، اما به صراحت میتوان نوشت که آمار افراد مزبور در کشور ما خیلی درشت است و وحشتناک. خبر سرقتهای کوچک و بزرگ هر روز شنیده میشود و روزی نیست که یکی از آشنایان و دوستان شما گوشی یا پول خود را از دست ندهد. مردم از وجود این همه کیسهبُر و قلدر واقعا به تنگ آمدهاند.
بهشخصه در بهار سال 1397 با دوستی خواستیم طرف تپه پُشت شفاخانه علی آباد برویم و از آب و هوای بکر و تازه بهار لذت ببریم. هوای پس از باران بسیار مطبوع بود و خوشایند، شانه به شانه آن دوست از خانهها فاصله گرفتیم و به میانههای تپه رسیدیم.
دقیق یادم است که روی تکه سنگی نشستیم و به غرب کابل خیره شدیم و در مورد ساختوساز بیرویه شهر حرف میزدیم که جوانی طرف ما آمد، دستمال به پوز خود بسته و نزدیک شد و ناگهان تفنگچه را کشید و رفیق دیگرش از پشت سر با چاقو ظاهر گشت. گفتند هر چه در چانته دارید بیرون کنید، ما جز تلیفون که هیچی دیگر نداشتیم، تلیفونها را گرفتند و محل را ترک کردند و با چند فیر هوایی از ما دور شدند. با حسرت و دریغ از تپه پایین شدیم و ناامیدانه به خانه آمدیم. آن هوای مطبوع دیگر نتوانست حال ما را خوب بدارد.
اینکه دیگر کسی نمیتواند با خیال راحت گوشی همراه با خود بگرداند، اینکه کسی بعد از شام نمیتواند از خانهاش بیرون شود، اینکه همهجا کیسهبُرها را میشود دید، یعنی اوج تیرگی و سیاهی کشنده. آیا واقعن آبشخوار این دست دزدیها و تبهکاریها که همهروزه اتفاق میافتد بیکاری است؟
نباید بیکاری را عامل اصلی دانست. آموزش و پرورش ما، تعلیم و تربیت ما دچار انحراف و مشکل است. گوش و چشم ما در برابر دزدی و پلشتیها زمانه حساس نیست. اوج فاجعه این است که دزدی دارد به یک امر معمول و عادی تبدیل میشود، کیسهبُری و تکدیگری به شغل و راه معیشت زندگی.
انگار آن چهره قبیح و زشت دزدی و گدایی را لمس و احساس نمیکنیم و بیخیال از کنارشان رد میشویم. در نهادهای دولتی نام دزدی را گذاشتهاند «پیداگری، پیدا و پنا و…» و با دلاوری تمام از بیتالمال بلندمنزل آباد میکنند.
در خیابانها جوانان گردنکلفت با بیعرضگی و بیشرمی دست گدایی به این و آن دراز میکنند و فضیلت و شأن آدمی را زیر سوال میبرند. در اتوبوسها نوجوانان با غرور و لبخند جیببُری کرده و با پول جیب دیگران تغذیه میکنند و در این گودال بهعنوان آدمهای وحشتناک و بیمآور قد میکشند و کیسهبُری را بهمصابه یک حرفه توسعه میبخشند و برای نسلهای دیگر این قباحت را انتقال میدهند.
وقتی در یک جامعه با مساله حلال و حرام جدی برخورد نشود، وقتی زیبایی مورد ستایش و زشتی مورد نکوهش قرار نگیرد، وقتی خوبی تکریم نگردد و قلدری سرزنش نشود، جامعه تبدیل میشود به جنگلی که نمیدانیم دیگر که زیبایی چیست، زشتی چه چهرۀ دارد، حقیقت کجاست و رذالت چگونه است.
مصداق همان سخن دکتر علی شریعتی که میگفت وقتی میرسد که ارزشها بیارزش میشوند و بیارزشها به صورت امر ارزشمند جامه عوض میکنند. اینک ما در عصر زوال ارزشها و زیباییها قرار گرفتهایم.
انسان فضیلتمند در برابر تبهکاران بیخیال نمیباشد و در جهت ترویج ارزشهای والای انسانی قلم و قدم میزند. رسالت نسل دانشور ماست که با تولید اندیشه و تفکر معنویت و فضیلت را در جامعه تکثیر کنند و ترویجگر دانش و دانایی باشند.
فقر و جنگ نباید غرور و عزت ما را له کند و به گودال عمیقتری فرو ببرد. ما اگر شکستهایم و زمین خوردهایم، باید با عزت و شرافت بلند شویم و با مشعل معرفت و خرد، اجتماع را از وجود تبهکاران و تکدیگران گردنکلفت تهی بسازیم و در قسمت سلامت و صلابت ملت و وطن خود بیتفاوت نباشیم.
سعادت موسوی