دیاسپورا

ما و زبان تبعیدی

با تبعید آدمی، زبان هم تبعید می‌شود. بسیاری از کلمات از کاربُرد باز می‌‌ماند، ایزوله می‌شود، کم می‌شود و گاهی از ذهن گُم می‌شود.

بیرون از سرزمین، رابطه ما با زبان مادری، از یک پدیده پویا و جاری در مکانش و با مر‌دمانش، به یک پدیده ساکن و گوشه‌گیر تبدیل می‌شود.

اریک فروم، روان‌شناس، در کتاب «زبان از یاد رفته» نوشته بود:«زبان در بطن جامعه و با مردمانش زنده است اما زبان تبعیدشده، آرام آرام به یک زبان از یاد ‌رفته تبدیل می‌شود. در محیط تبعید، کلمات با نوستالژی و آرکاییزم گره می‌خورد و از حقیقت ملموس و جاری در مکانش دور می‌شود.»

گاهی نویسنده تبعیدی با گم‌شدن کلمات مواجه می‌شود، کم می‌آورد و ناچار به گوگل و فرهنگ دهخدا پناه می‌برد. گاهی نویسنده تبعیدی، قید زبان مادری را هم می‌زند و با زبان کشور ساکن، قصه بومی از سرزمین دور را روایت می‌کند. در این وضعیت، زبان مادری بیشتر ایزوله و تبعید می‌شود و این بار توسط خود نویسنده.

من مخالف نوشتن به زبان دوم و برای مخاطب جهانی نیستم و بسیار موافق هم هستم اما با ترجمه اثر خودی به زبان مادری توسط شخص دیگری غیر از خود نویسنده موافق نیستم. نویسنده باید بتواند به زبان مادری خود بنویسد تا ظرافت‌ها و کد‌های زبانی محیط قصه را به زبان مادری و برای مخاطب داخلی روایت کند.

به یاد گپی از ره‌نورد زریاب؛ داستان‌نویس فارسی‌زبان افغانستان افتادم که روزی در صحبت تلفنی گفته بود:«برای نوشتن داستانی که رنگ بومی داشته باشه، باید در بطن همان محیط زیست. در شهر و بازار، کوچه و کلبه و روستای آن‌ رفت، گپ‌زدن‌ها و مکالمه مردم را از نزدیک شنید، روان شخصیت‌ها را از نزدیک حس کرد، به چشم‌های‌شان از نزدیک خیره شد، با آنها رفیق شد، رنگ‌ها را در زندگی‌شان از نزدیک دید، گرما و سرمای محیط آنها را تجربه کرد و بعد میشه با دِلک جمع و دستک پُر درباره‌شان داستان نوشت.»

یک‌‌سال، پنج‌سال، ده‌سال، بیست‌سال یا چهل‌سال زندگی در تبعید، ما را به میزان زیادی از محیط جاری زبان دور می‌کند.

در روزگار ما، زبان دیجیتال جای زبان زنده و پویا در محیط اجتماع و گفتگوی نزدیک و پر از حس میان آدمها را گرفته است. در محیط تبعید، زبان در فضای عمومی و حتا در درون خانه‌ها در تبعید است. خانواده‌های که تلاش دارند خودشان و فرزندان‌شان به زبان مادری صحبت کنند، باز هم حجم بسیار کمی از کلمات را استفاده می‌کنند و زبان مادری به کتابچه کوچک جیبی و سفر‌نامه‌ای تبدیل می‌شود. تعداد زیادی افراد در درون خانه از زبان ترکیبی انگلیسی با فارسی، فارسی با سویدنی، آلمانی با فارسی یا زبان‌های دیگر استفاده می‌کنند. این زبان ترکیبی یا معجونی، شاید برای حل مشکل فرزندان و اعضای خانواده خوب باشد اما به هر دو زبان ضربه می‌زند. زبان ترکیبی، در واقع زبان گیج‌کننده است که ممکن است کد‌های نا‌همگون داشته باشد. با آنکه در سرزمین‌های تبعید، برنامه‌های فرهنگی- ادبی سالی چند بار در برخی کشور‌ها برگزار می‌شود اما برنامه شعر یا نشست ادبی، به رشد عمومی زبان کمک نمی‌کند و مخاطبان این برنامه‌ها گروه‌های معدود و مشخصی هستند.

زبان، نه در نشست‌های ادبی که در لایه‌های مختلف زیست اجتماعی به رشد عمومی و پویایی می‌رسد.

جمعیت دیاسپورای فارسی‌زبان در دنیا بسیار افزایش یافته و اگر برای رشد زبان مادری در محیط تبعید و در همراهی با سرزمین‌های اصلی، کار پویا و به‌روزشده صورت نگیرد، این زبان در برابر زبان‌های مسلط دنیا، به تبعیدی‌ترین زبان تبدیل خواهد شد.

عبدالحسین دانش؛ منتقد هنری

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا