اسلایدشوتحلیل

سکوت سوال‌برانگیز نهادهای حقوق بشری!

جنگ افغانستان در سالیان پسین، با وجود حضورِ قوت‌های ناتو و نیروی‌های نظامی امریکایی، قربانی‌های فراوانی از افراد ملکی گرفته است.

سال گذشته یوناما گزارش داده بود که در یک دهۀ گذشته 32هزار افراد غیر نظامی جان باختند و 60هزار دیگر زخمی شدند.

محمد اشرف ‌غنی هم سال گذشته در یک سخنرانی‌اش بیان داشت که در چهار سال گذشته 45هزار نیروی امنیتی در برابر نیرو‌های مخالف دولت جان باخته‌اند. این ارقام زمانی بیشتر تکان‌دهنده می‌شوند که روزبه‌روز و سال به‌سال افزایش پیدا می‌کنند و در سال 2019 ما با وضعیت شکنجه‌آورتر و آمار و ارقام درشت‌تر روبرو شده‌ایم. همه‌روز هراس‌افگنان به‌صورتِ فراگیر به محل بودوباش افراد غیر نظامی حمله می‌کنند و از کودکان، زنان و انسان‌های بی‌گناه قربانی می‌گیرند.

چهره مشمئزه‌کنندۀ جنگ در اثر استمرار و حضورِ دیرینه و گسترده‌اش دارد قباحت‌زدایی می‌شود. آن‌قدر انسان پیش چشم‌مان کشته و سلاخی می‌شود که دیگر قلب‌مان نمی‌لرزد. هر صبح با اخبار مرگ و مُردن بیدار می‌شویم و هر شب با صدای مهیب انفجار به خواب می‌رویم. جنگ و مسالۀ مُردن به امر معمول و قابل تحمل تبدیل شده است. عادت کرده‌ایم که با خون‌سردی بر کف خیابان‌های ناامن شهر قدم بگذاریم و بچه‌های خود را در تیره‌ترین روزگار به مکتب بدرقه نماییم. فاجعه زمانی اوج می‌گیرد که حساسیت‌ها در برابر پلشتی‌ها محو شوند و از کنار جنازه‌های افتاده بر زمین در جاده‌های مرگ بی‌خیالانه عبور کنیم. همان‌طور که دزدی و کیسه‌بری به یک پدیدۀ معمول و حتا به شغل تبدیل شده‌اند، کشتار جمعی و به گلوله بستن کودکان و افراد بی‌گناه توسط گروه‌های تروریستی هم دیگر تیتر درشت روزنامه‌های ملی و بین‌المللی نیست.

مطابق مادۀ (3) اعلامیه جهانی حقوق بشر: «هر فردی حق زندگی، آزادی و امنيت شخصی دارد.» ولی حقیقت امر این است که این اعلامیه‌ها و پیمان‌نامه‌های جهانی که از جانب سازمان ملل صادر و تکثیر می‌شوند، فقط مال کشورهای اروپایی و امریکایی هستند.

اگر مزاح هم فکر نکنید، وقتی یک «سگ» در اروپا کشته می‌شود مردم تظاهرات می‌کنند و جان یک حیوان را ارجمند می‌شمارند، اما در کشورهای آسیایی مثل افغانستان، چرا مساله فرق می‌کند؟ همه روز کودکان به‌فجیعانه‌ترین شکل ممکن در درب مکاتب خود کشته و نقش زمین می‌شوند، زنان و مردان بی‌گناه در گوشه و کنار این سرزمین امنیت ندارند و هر روز خون افراد غیر نظامی ریخته می‌شود، نهادهای حقوق بشری کجا هستند که صدای‌شان شنیده نمی‌شود؟

آن انسان‌گرایی (اومانیسم) فراخ‌پهنا که بحث‌اش همه‌جا بود و است چرا به درد انسان افغانستان نمی‌خورد؟ این سکوت نهاد حقوق بشر و نهادهای مرتبط دیگر با آن، نشان می‌دهد که مسالۀ «حقوق بشر» و عدالت‌خواهی و برابری جوی آنان فقط شعار است و در عمل ما شاهد آن نیستیم. وگرنه چطور ممکن است در برابر شهادت و سلاخی ده‌ها دانش‌آموز، کودک، و نوجوان و جوان این سرزمین هیچ واکنش و اقدامی انجام ندهند و از طرف‌های درگیر تقاضا نکنند که جنگ را از ساحۀ زیست افراد ملکی به‌ویژه کودکان دور کنند. آنان که با تصویب منشورهای حقوق بشری فخرفروشی می‌کنند و گوش عالم و آدم را با تبلیغات انسان‌دوستانه‌شان کر کرده‌اند، چرا سکوت خود را در برابر این همه قباحت و جنایت ضد بشری نمی‌شکنند؟

همان‌طور که نوم چامسکی، زبان‌شناس و دانشمند معاصر امریکایی در سخنان خود بیان می‌دارد که امریکا و غرب، به اعلامیه‌های جهانی حقوق بشر باور ندارند و نظر به ضرورت خود فقط استفاده ابزاری می‌نمایند، واقعا درست می‌گوید. این همه منشور و اعلامیه فقط ابزار دست کشورهایی هستند که روح قهار خویش را بین آن پنهان می‌کنند.

پس با این وضع فریب‌دهنده و جو حاکم جهانی که عنایت جدی برای پایان‌بخشی پدیدۀ جنگ و تروریزم در افغانستان ندارند، چه می‌شود کرد؟ ما به‌عنوان شهروندان این سرزمین چه تدبیری را در دست گیریم تا از این مخصمه رهایی یابیم؟

هرگونه عقب‌گرد سیاسی و اجتماعی ما را دوباره به لبۀ پرتگاه می‌رساند. شعور سیاسی و خرد جمعی همین را حکم می‌کند که نظام جمهوری را تقویت کنیم و برای نهادینه‌شدن یک حکومت واقعا دموکراتیک قدم و قلم بزنیم.

با یک حکومت با اقتدار و دارای صلابت مرکزی می‌توان نقشۀ حیات سیاسی و نظامی این وطن را ریخت و آن را از آفت‌های دشمنان داخلی و خارجی در امان داشت.

این وطن اگر با دستان ما خراب شده است، باید دوباره هم با اراده و دستان ما آباد شود. هیچ کسی نمی‌تواند و نمی‌خواهد که برای ما دولت‌سازی کند، فقط ارادۀ جمعی خود ما، اجماع سراسری و تعهد صادقانه قادر است که این وطن را از فلاکت و تیر‌گی نجات دهد.

سرمقاله

نوشته‌های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا