مقاله

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز| جهان‌های موازی

ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ما، هم‌جنس‌خواهان را حتی در شمار انسان هم حساب نمی‌کند

سمیه نوروزی

برخلاف اعتقاد غالب در جهان باورِ مردم، که به انسان، دو جنسیت، دو هویت و یک گرایش جنسی (هیتروسکشوال) قایل‌اند؛ جهان‌های موازی دیگری نیز وجود دارند. یکی از این جهان‌ها، دنیای هم‌جنس‌خواهان است.

پرویز (نام مستعار) ۲۱ ساله است و دانشجوی رشته حقوق و علوم سیاسی در کابل. پسری که در چهارده سالگی، گرایش عاطفی و جنسی‌ به هم‌جنسانش را کشف کرد؛ رازی که در صورت از پرده برون افتادن، سر او را به باد می‌داد.

از او در مورد این پرسیدم که چطور برای اولین بار گرایش عاطفی به جنس همگون‌اش را کشف کرد.

«زمانی که چهارده ساله بودم، با تعدادی از هم‌صنفانم، یک باند رفیقانه داشتیم که در یک موتر حَمَلَه روزهای درسی به مکتب می‌رفتیم و روزهای رخصتی یا به گیم‌زون یا هم برای فوتبال. دوستانم که دوتا از آنان اقارب نزدیک ما بودند، با فرا رسیدن دوران بلوغ، گاه دور افتاده و گاهی هم مستقیم در مورد زیبایی هنرپیشه‌ها و خواننده‌های زن یا در مورد فلان دختری که در خانواده برایشان زیبایی چشم‌گیر داشت، یا هم در مورد فلان هم‌صنف ما که دختر زیبایی بود یا دختری را که در راه دیده بودند؛ اظهار نظر می‌کردند.

اوایل از یک طرف با خودم فکر می‌کردم که شاید من در دام توهم افتاده‌ام و فعلاً برای تعیین گرایش‌های عاطفی و جنسی‌ام زود است و از طرف دیگر می‌فهمیدم خودم را فریب می‌دهم و به‌شدت عذاب وجدان، احساس اضافی بودن و نوعی حس حقارت داشتم.

زمانی که به ۱۸سالگی رسیدم، فهمیدم که باید با واقعیت مواجه شوم، من هیچ گرایش عاطفی یا جنسی نسبت به جنس ناهمگونم نداشتم. می‌گویم جنس ناهمگون، چون به باور من کلمۀ جنس مخالف، اشتباه است؛ زیرا تفاوت به معنای تضاد نیست.»

از پرویز پرسیدم که بعد از ۱۸سالگی‌ چگونه با گرایش جنسی و عاطفی خود به جنس همگونش، کنار آمده است؟

«در مورد هم‌جنس‌خواهی یا آن طور که مشهور است «هم‌جنسگرایی» در انترنت و کتاب‌ها جستجو کردم، با اینکه می‌فهمیدم من تقصیری در این امر ندارم؛ ولی به اساس ساختارهای اجتماعی و فرهنگی افغانستان که هم‌جنس‌خواهان را حتی در شمار انسان هم حساب نمی‌کند؛ از خودم بیزار و متنفر شده بودم. هر شب در گوگل پیرامون طریقه‌های مختلف خودکشی جستجو می‌کردم. سرحدم به سگرت کشیدن رسیده بود، سوار تاکسی می‌شدم و به یک محل دور از خانه می‌رفتم تا از دکان‌های آنجا سگرت بخرم و پنهانی نصف‌شب‌ها در حمام سگرت بکشم. شب‌ها تا دیروقت روی بام می‌نشستم و گریه می‌کردم و صبح‌ها در خانه، در مکتب یا پیش دوستانم، خودم را شاد نشان می‌دادم؛ تا حدی که دیگران به روحیه به‌ظاهر شادم، حسودی می‌کردند و آن‌همه تظاهر را به حساب آسایش و رفاه اقتصادی خانواده‌ام می‌گذاشتند. هیچ‌کس به حال واقعی و چهره گریان پشت نقاب خندانم آگاهی نداشت تا اینکه یکی از روزها، بهترین دوستم به من پیام داد که می‌خواهد خودکشی کند.»

در مورد چرایی خودکشی دوستش، کنجکاو شدم.

«بعد از پیامش رفتم خانه‌شان، گریه می‌کرد. می‌خواست خودکشی کنه، چون که خانواده‌اش دختر خاله‌اش را برای ازدواج با او خواستگاری کرده بودند؛ اما او هم‌جنس‌خواه بود و گرایش عاطفی به پسر خاله‌اش، برادر آن دختر، داشت.

پسری که او نیز هم‌جنس‌گرا بود. همین که به من اعتماد کرد و در مورد راز خود به من گفت، من هم به او اعتماد کردم. این سرآغاز پذیرش گرایش‌هایم بود. چون فهمیدم در افغانستان یا حتی بین دوستانم، من تنها مرد ‌هم‌جنسگرا نیستم؛ برایم یک قوت قلب بزرگ بود. چندماه بعد آن دوستم با پسرخاله‌اش به سمت اروپا فرار کردند و حالا در بلجیم با هم زندگی می‌کنند.»

از پرویز پرسیدم که آیا برعلاوه دوستان معتمدش، عضوی از اعضای خانواده‌اش در مورد گرایش عاطفی-جنسی او خبر دارد یا نه؟!

«نه، هرگز نه! خانواده‌ام، به‌ویژه پدرم، بسیار سخت‌گیر، مذهبی و خودرأی استند، هرگز فکرش را هم نمی‌توانم که در مورد گرایش‌های اعتقادی، جنسی یا سیاسی خودم حرف بزنم. قبل از ۲۰سالگی، دو بار خودکشی نافرجام داشتم، چون هیچ‌کس درکم نمی‌کرد. حس جداافتادگی از دیگران، دیوانه‌ام کرده بود. حتی برای دوست‌دختر نداشتن، برایم القاب زشت می‌دادند. در بار اول، از حادثۀ ترافیکی جان سالم به‌در بردم و بار دیگر، زمانی که چند بسته دوا خورده بودم، زود به شفاخانه منتقلم کردند و معده‌ام را شستشو دادند. در بار اول سرزنش‌ها کم بود، چون اشتباهم سوار شدن بر موترسایکل دوستم بود؛ اما دفعه بعد، بسیار مورد پرسش قرار گرفتم. فکر می‌کردند از کدام دختری خوشم آمده و شکست عشقی خوردم. هر روز می‌پرسیدن کی ره دوست داری تا برایت خواستگاری کنیم… روزهای سختی بود.»

از او پرسیدم بعد از همه این‌ها، چه چیزی زندگی را برایش قابل تحمل کرده است؟

«کتاب و دانشگاه نجاتم دادند. بدتر از هم‌جنسگرایان، وضع ترنس جنسیتی‌هاست. اینکه حقوق‌دان شوم و بتوانم دربارۀ حقوق دگرباشان جنسی به مردم آگاهی‌دهی بدهم و بتوانم روزی در بخش حقوقی، برای حقوق انسانی‌‍ تلاش کنم؛ این‌ها باعث امیدواری‌­ام می‌شود که ادامه بدهم، نیاز است تا در مورد پارافیلیا(رفتار نابهنجار جنسی)، ترنس‌فوبیا(ترنس‌هراسی)، پدوفیلی‌(کودک‌آزاری) آگاهی‌دهی شود. در مورد اینکه دیگر اقلیت‌های جنسی هم انسان‌اند و تفاوت میان مردان و زنان هیتروفیلی، با زنان و مردان هوموفیلی و سایر دگرباشان جنسی؛ رابطه اکثریت و اقلیت است. اگر ما اکثریت می‌بودیم، هیتروفیلی یک گرایش عاطفی و جنسی نابهنجار بود.»

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا