خبر

اما و اگر فراوانِِ تلاش‌های صلح‌

قرار بود پس از رهایی پنج هزار زندانی طالبان، هیات مذاکره‌کنندۀ دولت به قطر رفته و با طالبان در مورد قطع جنگ و استقرار صلح درکشور گفتگو کنند.

 تا به حال بیش‌ از پنج‌هزار زندانی طالبان آزاد شده‌اند که شماری از زندانیان مورد منازعه نیز شامل آن می‌شود اما طالبان هنوز تمایلی برای شروع مذاکرات بین‌الافغانی نشان نمی‌دهند.

 ادبیات گفتاری و الگوهای رفتاری طالبان نیز چنان می‌نماید که استقرار صلح با موانع، ابهامات و دشواری‌های فراوان همراه خواهد بود.

جنگ جاری در افغانستان که در سال‌های پایانی جنگ سرد شعله‌ور شد، یکی از طولانی‌ترین جنگ‌ها در تاریخ معاصر این کشور و طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم دانسته می‌شود و تبعات آن نه تنها در سطح منطقه بل در سطح امنیت بین‌المللی، قابل سنجش است.

در جغرافیای سیاسی معاصر، افغانستان یکی از معدود کشورهایی‌ست که بخش مهمی از تاریخ آن با منازعات خونین داخلی گره خورده و جنگ در مقاطع مختلف تاریخی به عنوان وسیله دست یافتن به قدرت و سرکوب مخالفان استفاده شده است.

افسانه‌های تاریخی لشکرکشی شاهان متقدم افغان به هند و همین‌گونه مقابل شدن متناوب افغان‌ها در اواخر قرن ۱۸ میلادی با ارتش بریتانیای کبیر و یک قرن بعد نبرد با ارتش شوروی سابق، جنگ را به عنوان یک ابزار مقدس مقابله با کفر و نشانۀ رستگاری وارد فرهنگ و سنت‌های اجتماعی کرده است. همچنین بازتولید این نگرش هرگونه تلاش و تفکر دربارۀ مهار خشونت و استقرار صلح را با چالش‌ها و موانع گوناگون روبرو می‌کند.

مطالعات میدانی نشان می‌دهد که منازعه اغلب با عوامل و دلایل داخلی آغاز می‌شود و اگر برای مهار آن چاره‌اندیشی نشود، با عوامل خارجی گره ‌خورده و صبغۀ بین‌المللی کسب می‌کند.

این نه تنها به بی‌ثباتی ملی منجر می‌شود بل شرایط بی‌ثباتی منطقه را نیز فراهم می‌کند.

بسیاری از منازعات معاصر بازماندۀ رقابت‌های سنگین بلوک شرق و غرب و یا متاثر از این رقابت در سال‌های جنگ سرد شمرده می‌شوند؛ رقابتی که از یک سو به جنگ‌های نیابتی مشروعیت بخشید و از سوی دیگر به بسیاری از منازعات رنگ و ماهیت ایدیالوژیک بخشید که فرایند تولید و توسعه رادیکالیزم اسلامی و منازعۀ جاری در افغانستان از همین چشم‌انداز قابل تحلیل و تفسیر است.

 صبغۀ بین‌المللی منازعۀ افغانستان اکنون با منافع تمام کشورهای منطقه و قدرت‌های برتر گره خورده  و به همین دلیل استقرار صلح در این کشور را با دشواری‌ها و پیچیدگی‌های متعدد مواجه کرده است.

در سال‌‌های ریاست جمهوری آقای کرزی، تلاش‌ شد تا در کنار جنگ با طالبان و سایر مخالفان مسلح دولت، راه‌هایی برای گفتگو و دعوت از آن‌ها برای ختم جنگ جستجو شود؛ این تلاش‌ها سرانجام  در سال ۱۳۸۹ به تشکیل یک نهاد دولتی به نام شورای صلح افغانستان منجرشد. آقای برهان الدین ربانی، دومین رییس‌جمهور حکومت مجاهدان، اولین رییس این شورا بود که سرانجام در اثر یک حمله انتحاری کشته شد. اعضای این شورا از میان رهبران و فرماندهان جهادی و متنفذان قومی برگزیده شده بودند اما به دلیل فقدان صلاحیت و ظرفیت کاری نتوانستند راه پر پیچ وخم رسیدن به صلح را هموار کنند.

امضای توافق‌نامۀ صلح ایالات‌متحده امریکا با طالبان، انتخاب مجدد محمداشرف غنی به عنوان رییس‌جمهور و قرار گرفتن داکترعبدالله در راس شورای عالی مصالحه که از جمله رخدادهای یک سال اخیر بود؛ بحث ختم جنگ و استقرار صلح در افغانستان را بیش از هرزمان دیگر برجسته ساخته است.

 جلوه‌های پنهانی از بازی‌های استخباراتی که با چشم غیر مسلح قابل دید نیست، چنان می‌نماید که پایان منازعه و استقرار صلح همچنان در غبار غلیظی از تردید و ابهام است.

در ادبیات سیاسی همان‌گونه که جنگ بار معنایی متفاوتی را حمل می‌کند، صلح نیز به عنوان یک پارادایم فرهنگی –  حقوقی دارای کثرت معنایی است که با نگرش‌های متفاوت قابل سنجش است.

بنابراین با توجه به همین کثرت معنایی، تلاش‌های معطوف به استقرار صلح به یک صف‌آرایی گفتمانی تبدیل شده که محور آن را تفکیک و تشخیص صلح منفی از صلح مثبت و همچنان صلح عینی و صلح ذهنی تشکیل‌ می‌دهد.

 از چشم‌انداز پژوهشگران عرصۀ صلح و منازعه، رویکرد سنتی و حداقلی به صلح به وضعیتی گفته می‌شود که در آن اعمال خشونت، تجاوز و نزاع وجود نداشته باشد.

اما مخالفان این نگرش این وضعیت را صلح منفی می‌نامند که نمی‌تواند شرایط مناسب و مساعد را برای برآورده شدن نیازهای انسانی فراهم نماید.

 به عبارت دیگر، صرف نبود جنگ و منازعه به استقرار صلح منجر نمی‌شود.  صلح به دلیل گسترۀ معنایی که دارد، جغرافیایی از مفاهیم متعدد را در برمی‌گیرد که ‌تنها معطوف بر جنبه‌های سخت افزاری منازعه یعنی رویارویی نیست و بسترهای نرم‌افزاری، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را نیز در برمی‌گیرد.

 از همین رو فقدان عدالت اجتماعی، توزیع نابرابر فرصت‌های اقتصادی، ناشکفتگی خرد و عواطف‌جمعی و نبود امنیت روانی از مهم‌ترین علل برافکنی ثبات و دستبرد در وضعیت صلح تلقی می‌شود.

البته از چشم‌انداز مفهوم‌ شناختی، صلح ذهنی و عینی نیز شامل طبقه‌بندی صلح می‌گردد که اولی ناظر بر تعالی اخلاق و روان آدمی در پیوند با خود و سایر پدیده‌های پیرامون و دومی ناظر بر تمامی ساختارها و هنجارهایی دانسته می‌شود که اساس تحقق عدالت اجتماعی و تامین امنیت روانی تعریف شده است. از همین رو استقرار صلح جلوه چندبعدی از یک فرایند است که افزون بر قطع منازعه، تمامی دلایل و عوامل براندازی ثبات را نیز مهار می‌کند.

هرگاه از این مناظر به تلاش‌هایی نگریسته شود که در حال حاضر به منظور ختم منازعه و استقرار صلح در افغانستان در جریان است؛ جلوه‌های متناقضی  پدیدار می‌شوند که تامل در آن تحقق صلح و ثبات پایدار را مواجه با دشواری‌های فراوانی نشان می‌دهد.

نهادهای درگیر این موضوع به رغم دست‌رسی به امکانات مالی و حمایت جامعۀ جهانی موفق نشده ظرفیت‌های نرم‌افزاری تولید کند که با استفاده از آن بتوان راه‌های منتهی به ختم منازعه را ترسیم کرد. البته در این مورد، عوامل و دلایل متعددی را می‌توان برشمرد که در یک تعامل مشترک سبب شده تا از متن تلاش‌های معطوف به استقرار صلح، چیزی به نام ادبیات صلح پدیدار نگردد.

پیچیدگی‌های منازعۀ جاری، فقدان دانش و تجارب مرتبط با صلح، فقدان استراتیژی تعریف شده، کارگزاران بیگانه با ادبیات و مقتضیات صلح، فقدان انسجام سیاسی و اجماع ملی و در نهایت فساد سرسام‌آور در سطوح کلان مدیریتی به صورت شبکه‌های درهم تنیده سبب شده که چشم‌انداز ختم جنگ و استقرار صلح همچنان تیره و تاریک بنماید.

هرچند که پس از امضای توافق‌نامه طالبان با ایالات‌متحده امریکا، جنگ طالبان با دولت افغانستان هیچ‌گونه توجیه دینی ندارد، اما ناتوانی دولت افغانستان در امر تهییج احساسات ملی و دینی مردم معطوف به سرکوب مخالفان نیز در ردیف دلایلی قرار می‌گیرند که استقرار صلح را با معابر و موانع متعدد مواجه کرده است.

 افزون بر این‌ها ناشکفتگی خِرد و عواطف ملی را نیز‌ می‌توان یکی از عوامل استمرار این وضعیت برشمرد که مصیبت و پیامد‌های ناشی از جنگ جاری را در سطح قومی و سمتی تقلیل بخشیده است.

این‌ها و خیلی مسایل دیگر که پرداختن به آن از حوصلۀ این جستار خارج است سبب شده تا تلاش‌ها برای ختم منازعه و استقرار صلح  ثمربخش نبوده و در نهایت گردنه‌های دشوارگذر به سوی صلح و امنیت غیرقابل گذر باقی بماند.

اکنون که بحث صلح بیش از هر زمان دیگر برجسته شده، این سوال مطرح می‌شود که آیا تلاش‌های جاری می‌تواند به منازعه چهل سالۀ ما نقطۀ پایان گذاشته و استقرار صلح را در این کشور امکان‌پذیر سازد؟ مطالعات، استقرار صلح را پس از هر منازعه مستلزم یک سلسله اقدامات و تلاش‌های سنجیده و چندبعدی می‌داند که موفقیت آن نخست با میزان اراده، انسجام سیاسی و خرد جمعی قربانیان قابل سنجش می‌باشد. همچنین بر این واقعیت نیز تاکید می‌کند که برقراری صلح یک پروسۀ مبتنی بر فهم دقیق نظری از ماهیت منازعه است که بدون توجه به جنبه‌های نرم‌افزاری آن امکان‌پذیر نمی‌شود.

وضع جاری درکشور که با پیچیدگی‌های فراوان همراه است و همزمان منافع متضاد و متعدد کشورهای دور و نزدیک را به خود گره زده، در واقع بخشی از منازعات کلان بین‌المللی شمرده می‌شود که از فراز و فرود تمامی منازعات بین‌المللی اثر پذیر است.

بنابراین ختم آن نیز بخشی از تامین ثبات و صلح جهانی تعبیر میشود که در این صورت نیت و ارادۀ جامعه بین المللی پیش‌نیاز اول برای توقف آن تعبیر می‌شود.

نشانه‌هایی که در پیرامون بازی‌های پیدا و پنهان سیاسی در افغانستان، قابل درک و دریافتند، چنان می‌نمایند که راه رسیدن به صلح همچنان دشوارگذر و نیات بازیگران این بازی نیز با اما و اگر فراوان گره خورده است.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا