مقاله

در غیابِ تعلیق؛ نشانه- معناشناسیِ روایتِ حجاب/ بی‌حجاب

دکتور نصیر آرین

علمِ نشانه- معناشناسی از جهتی برای مفصل‌بندی، درک و ظهور مقوله‌های انتزاع-معنایی و از جهت دیگر برای تحلیل و درک چگونگی سیرِ زایشِ معنا، به ابزار و نظام‌های روش‌شناختی جالب‌توجهی متوسل می‌شود.

مدل نشانه-معناشناسی به‌وسیلۀ این ابزار و نظامِ روش‌مدار، مسیر پیمایش معنا را از عمیق‌ترین لایه‌ها تا ظهور و مکان‌مندی آن در لایۀ روساخت و صدور پیکرمند معنا در این لایه، تحلیل و بررسی می‌کند. کلید آغازِ این ابزار، وجود مقوله‌های متضاد است؛ اما برای تحلیل کامل سیر زایشی معنا در مقوله‌های متضاد، چهار نوع رابطۀ دیگر نیز وارد عمل می‌شود.

«مربع معنایی» اصطلاحی که برای اولین‌بار در کتاب «ارغنون» ارسطو برای تحلیل و درک رابطه میان قضایا و مفاهیم استفاده شد و برای نخستین‌بار شکل‌بندی‌یی از انواع ارتباط براساس شدت و ضعف و وجود و عدم کنش/ واکنش ارائه داد.

نشانه-معناشناسی از این الگو برای درک Generational process of sense یا سیر زایشی معنا سود برد و پنج نوع رابطه برای کشف ساختارمندی معنا درنظر گرفت و با تحلیل این روابط در پی کشف چگونگی شکل‌گیری معنا برآمد.

حجاب/ بی‌حجاب از مقوله‌های متضادی است که این روزها باب گفتگوهای فیس‌بوکی و سایر رسانه‌ها شده است. در این گفتگوها، پیوسته یک طرف قضیه متهم به بی‌دینی و تکفیر و طرف دیگر، آماج دشنام‌هایی چون بی‌خرد، بی‌عقل، بنیادگرا، تروریست و … قرار می‌گیرد.

در این یادداشت به تحلیل سیر زایش «معنا» به‌عنوان مقصد و هدفی که آبژه‌های «حجاب»، «بی‌حجاب» را از منظر سوژه، در مسیر حرکت از یکی به دیگری معنامند می‌کند، پرداخته شده است. رابطۀ متضاد حجاب/ بی‌حجابی، زایندۀ چند نوع رابطۀ دیگر است، رابطه‌هایی که به‌شدت مغفول و پنهان مانده‌اند.

حجاب/ بی‌حجابی، در تهِ ارتباط افقی خویش رابطۀ پنهان عمودی با «نه- حجاب» و «نه- بی‌حجاب» هم دارد و این رابطه به‌شدت دچار فقدان و عدم حضور در بافت اجتماعی ما شده است.

  • حجاب/ بی‌حجابی: رابطۀ متضادی که گاه به آن رابطۀ تقابل کیفی نیز می‌گویند، محور معنایی مشترک را فرض می‌گیرد. این محور معنایی، سبب می‌شود تقابل، روی پایه و بسترِ یک هویتِ نسبی ایجاد شود و این هویت نسبی به شکل طبقه‌بندی‌شده‌یی در موقعیت برتر قرار گیرد و تمایزها را همیشه بر روی بستر مشترک و مشابه ایجاد کند «و من تشبه بقوم فهو منهم».
  • «نه-حجاب»/ «نه-حجاب» و «بی‌حجاب»/ «نه-بی‌حجاب»: این رابطه را رابطۀ متناقض گویند که از نوع سلبی است، زیرا همیشه «سلب» اجازه می‌دهد تا «ایجاب» نمود یابد؛ بنابراین ساختار تناقضی، ساختاری از نوع حضور/ غیاب نیست؛ بل در این رابطه، غیاب است که حضور را ظاهر می‌کند، به‌گونه‌یی که می‌توان ادعا کرد «نه-حجاب» قبل از هرچیز و به شکل بالقوه، اولین واژۀ مثبت و ایجابی خواهد بود، زیرا با ظاهرشدنش واژه‌یی را برای نفی و سلب کردن، داخل می‌کند.
  • «حجاب»/ «نه-بی‌حجاب»: رابطۀ تحت‌التضادی است، براساس یک اصل مشابه واژگان و حدودی که از عملیات تناقض نتیجه می‌شود، همچون متضادها با یکدیگر در تقابل هستند.
  • نه- بی‌حجابی/ حجاب و نه-حجاب/ بی‌حجابی: رابطۀ تکمیلی
 

ریخت‌شناسی و مفصل‌بندی این رابطه‌ها دست‌کم می‌تواند یک فایدۀ بسیار عمده داشته باشد و آن تفاوت بسیار فاحشی است که میان «نه-حجاب» و «نه- بی‌حجاب» وجود دارد. برای روشن ‌شدن مسئله پیش از هر چیزی به مثالی توجه کنید.

فرض کنید تعریف حجاب در جامعۀ ما همان تعریف ملا انصاری از آن است؛ یعنی پوشیدن چادری که به‌عنوان پوشش کامل حتی چهرۀ زنان را بپوشاند. اکنون با این تعریف، خانمی که بخشی از چهره و یا موهایش نمایان است، در کدام‌یک از این موقعیت‌ها قرار دارد: «نه- بی‌حجاب» یا «نه- حجاب» یا کاملاً «بی‌حجاب»؟

اگر او را «نه-بی‌حجاب» بدانیم معنای آن این است که او روزی «بی‌حجاب» بوده و اکنون تصمیم گرفته به‌طرف «حجاب» حرکت کند. برای حرکت به‌سوی حجاب و رسیدن به حجاب ناگزیریم در «نه- بی‌حجاب» موقعیت داشته باشیم. او اگر این مسیر را با عزم ادامه دهد به حجاب می‌رسد و چه‌بسا که به دلایل و موانعی هیچ‌گاه به موقعیت حجاب نرسد و همیشه در موقعیت «نه- بی‌حجاب» باقی بماند. این وضعیت را به هیچ‌روی نمی‌توان با جزمیت و قاطعیت‌نگری «بی‌حجابی» و در تضاد با باور دینی دانست.

اگر او را در موقعیت «نه-حجاب» قرار بدهیم، معنای آن این است که او با حجاب بوده و هیچ‌گاه قبل از این چهره یا موی او در خیابان‌ها به چشم مردانی که وصل و فصل‌شان از بهشتِ «خالدینَ فیها ابداً» باز بسته به همین یک تار موی است، نخورده است؛ اما اکنون بنا بر دلایلی چادر خویش را طوری پوشیده است که بخشی از موی یا چهرۀ او ایمان مردها را به خطر مواجه کرده است.

براساس «مربع معنایی» نشانه-معناشناختی، این خانم به‌سوی «بی‌حجابی» در حرکت است، «بی‌حجاب» نیست، فقط حرکتی زده است. موقعیت «نه-حجاب»، «بی‌حجابی» محسوب نمی‌شود؛ زیرا این حرکت فقط آغاز شده و شاید به دلایلی متوقف یا تغییر جهت دهد؛ بنابراین مستقیماً در برابر دستورات دین قرار نمی‌گیرد.

 در این معادله هیچ انسانی را به‌جز در حالات خاصی، مثلاً مجامعت و نزدیکی، نمی‌توان بی‌حجاب خواند آن‌هم نه در کشوری که بیش از نود درصد زناشویی قانونی و شرعی آن‌هم از پشت چندین لایه لباس و لحاف و در فرط پوشیدگی و لباس‌زدگی انجام می‌شود و دیدن به تن لخت و برهنه، حتی برای زن و شوهر اوج قباحت است.

فرض عقل بر این است که انسان‌ها از منظر زمان‌نگریِ بنیادِ آفرینشی و عمق تاریخ، از بی‌حجابی به حجاب می‌رسند.

دلایل آن را همه می‌دانند و الزامی برای توضیح نیست، داستان پنهان ‌شدن آدم از خدا در تورات مَثَل مشهور این مقوله است؛ از سوی دیگر وصال با آبژه (دنیا) با برهنگی همراه است، هیچ انسانی با حجاب به دنیا نیامده است (آینده را نمی‌دانم چون تعبد و زهد ملاها، شاید این روند را منجر به تغییر کند، والله اعلم)

بنابراین ما از بی‌حجابی به‌سوی حجاب در حرکت بوده‌ایم. این حرکت می‌تواند قوت و ضعف داشته باشد؛ اما به محض آمدن به دنیا از بی‌حجابی، حرکت کرده‌ایم و در موقعیت «نه-بی‌حجاب» قرار داریم و قصد رسیدن به حجاب داریم؛ بنابراین «نه- بی‌حجاب» موقعیتی است که هیچ عقل سلیمی آن را «بی‌حجاب» نمی‌خواند، هرچند می‌توان آن را «حجاب» خواند، زیرا مسیر حرکت ما به‌سوی حجاب است.

از تحلیل این رابطه‌ها چه نتایجی می‌توان به دست آورد؟

 حجاب/ بی‌حجابی که مولد رابطۀ متضاد است و گاه به آن رابطۀ تقابل کیفیتی نیز می‌گویند، محور معنایی مشترک را فرض می‌گیرد. این محور معنایی سبب می‌شود تقابل روی پایه و بستر یک هویت نسبی ایجاد شود و این هویت نسبی به شکل طبقه‌بندی‌شده‌یی در موقعیت برتر قرار دارد و تمایزها همیشه روی بستر مشترک و مشابه ایجاد می‌شود.

رابطۀ متضاد میان مقوله‌ها، مایۀ ایجاد پایه و بستر هویتی نسبی‌یی به نام دین یا مذهب شده است و این رابطه‌ تقابلی هویت دینی را در موقعیت برتر قرار داده است.

هنگامی که رابطه میان مقوله‌ها در چنین بستر هویتی‌یی بر پایۀ تضاد استوار شود، محور معنازایی متزلزل و بستر هویت برتر خیزش‌گاه حذف و قلع‌وقمع یک طرفِ ترکیب متضاد می‌شود.

اساساً دین مبتنی بر اصل درونی‌سازی هگلی، ملزم به حذف و کسر است، از این رو در برخورد با رابطه‌های متضاد بدون توجه به این نکته که سیر زایش معنایی به‌عنوان تضاد چگونه شکل گرفته است؛ یک طرف ترکیب متضاد را حذف و یا در بهترین حالت کسر می‌کند؛ اما واقعیت این است که معنا، برای این‌که از موقعیت ژرف‌ساختی و انتزاعی خویش به موقعیت روساختی به ظهور برسد، مسیری را طی می‌کند و این مسیر تعلیق معناداری میان دوطرف قاطعیت (مرگ زندگی)، (حجاب بی‌حجاب) ایجاد می‌کند.

در نظر نگرفتن موقعیت‌هایی که زاینده معنای تعلیقی است، روند تکامل و زایش معنا را مختل می‌کند و هرکس چوبی بر دهل معنا می‌کوبد و آهنگ افراطیت، جزم‌انگاری و مطلق‌نگری به پرده‌دری درمی‌آورد. موقعیت‌های متضاد، بسیار انتزاعی‌اند و در آن چیزی به نام معنا شکل عینی نمی‌گیرد، براساس این طرح نمی‌توان مطلقاً کسی را باحجاب یا بی‌حجاب خطاب کرد مگر این‌که مطلقیت، توان تحلیل موقعیت‌های تعلیقی را از ما گرفته باشد.

«حجاب»/ «نه-حجاب»، «بی‌حجاب»/ «نه-بی‌حجاب» این الگوی رابطۀ متناقض است. این رابطه از نوع سلبی است؛ زیرا همیشه سلب اجازه می‌دهد تا ایجاب نمود یابد؛ بنابراین ساختار تناقضی، ساختاری از نوع حضور/ غیاب نیست؛ بل در این رابطه، غیاب است که حضور را ظاهر می‌کند، به‌گونه‌یی که می‌توان ادعا کرد «نه-حجاب»، قبل از هرچیز و به شکل بالقوه، اولین واژۀ مثبت و ایجابی خواهد بود؛ زیرا با ظاهرشدنش واژه‌یی برای نفی و سلب کردن، داخل می‌شود.

مهم‌ترین رابطه در میان روابط چندگانۀ «مربع معنایی» نشانه-معناشناسی، رابطۀ متناقض است، رابطه‌یی که مغفول‌ ماندن تصادفی یا عمدی آن، مایۀ دردسرهای بی‌شمار اجتماعی، سیاسی، دینی و فرهنگی شده است. این رابطه بستر تعلیق معنا را فراهم می‌کند و از میزان انرژی افراطیت و جزم‌انگاری می‌کاهد.

توجه به این بستر از عیب معنا می‌کاهد؛ زیرا معنا در سیر زایشی خویش باید این مسیر را طی کند، در غیر این صورت جسم-نشانه یا جسمانۀ معنا، کالبد معیوب و مریضی خواهد داشت؛ زیرا طفل معنا در مسیر شکل‌گیری و زایش، به قول فروید دچار Fixation، نقصان و فقدان عبور از مسیر طبیعی خویش می‌شود و نتیجۀ آن فتواهای معیوب و ناقص و جزم‌انگارانه است. توجه به این بستر در میان لایه‌های «مطلق-سیاه» و «مطلق-سفید»، لایۀ تعلیقی خاکستری، متمایل به سیاه و متمایل به سفید را خلق می‌کند و زایندۀ نوعی تحمل و میانه‌روی است.

رابطۀ تحت‌التضادی که در الگوی «مربع معنایی حجاب/ بی‌حجابِ ما»، از هم‌نشینی «حجاب»/ «نه-بی‌حجاب» تشکیل می‌شود، طنز تلخی را در گفتمان و روایت ایدیالوژیک و ملایی ما به میان می‌آورد. همیشه شعار سمتِ راستِ ترکیب متضاد، این است: حجاب! نه به بی‌حجابی! یعنی حجاب را رعایت کنید و به بی‌حجابی نه بگویید. براساس الگوی مربع معنایی، موقعیت «نه-حجاب»، مسیر حرکت به‌سوی بی‌حجابی است و این نشان‌دهندۀ یک معنای خطرناک و زبان ژرف‌ساخت و درونی گفتمان ملایی‌ است که به‌گونۀ ناخودآگاهانه و بر مبنای ناب‌ترین و حقیقی‌ترین خواست درونی‌شان زن‌ها را به سمت بی‌حجابی سوق می‌دهند.

 این رابطه به دلیل استفادۀ بسیار زیاد و مستمر در مقابل هر قرینۀ دیگر مقاومت می‌کند و به مسیر ازلی ادبی خویش حرکت می‌کند. رابطۀ تحت‌التضادی (حجاب/ نه-بی‌حجاب) و رابطۀ تداخلی «نه-بی‌حجاب/ حجاب» و «نه-حجاب/ بی‌حجاب» مسیر پرترددی است که بیشتر به یک عادت تبدیل شده است؛ به این معنا که تغییر مسیر برای آدم‌ها در رفتن از حجاب به‌سوی بی‌حجابی و همچنین رفتن از بی‌حجابی به‌سوی حجاب، بسیار محتمل و ممکن نیست.

در نتیجه در اصدار هر حکمی، موقعیت‌های تعلیقی معنا را باید مدنظر داشت و قسمت‌های خاکستری میان دو قطبِ جزم‌انگاری (مطلق-سیاه و مطلق-سفید) را نیز باید مشاهده کرد.

معنای حجاب و بی‌حجابی سیر مغلق و پیچیدۀ معنایی را طی می‌کند که باید به همۀ مراحل زایش، رشد و ظهور آن توجه شود. دلیل سختی زندگی در چنین جامعه‌یی این است که دو سر بسیار متباعد و دور از هم در پی آن هستند تا تیر جزم‌انگاری و مطلق‌نگری را با زحمت تمام به یکدیگر وصل کنند و دوست دارند فقط در نوک مقوله بنشینند و از حضور در اعماق شادی‌آور مقوله‌ها بپرهیزند.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا