زیبایی طبیعت در شعر روایتی «دهقانان» توروایانا
گلاحمد یما؛ پژوهشگر
در هستی با دو گونه طبیعت مواجه هستیم؛ یکی طبیعت دستنخورده و دیگر طبیعت دگرگونشده توسط انسان. برعلاوۀ آنکه زیبایی هردو گونه طبیعت، بهصورت مستقل در بیرون از قلمرو هنر موجود است، در هنر نیز انعکاس دارد. به این اساس سهگونه زیبایی داریم:
- زیبایی طبیعت دستنخورده
- زیبایی طبیعت دگرگونشده یا طبیعت انسانیشده
- زیبایی هنری
زیبایی نهر نوعی زیبایی طبیعت انسانیشده است که روایتی از مراسم پاککاری آن ، در شعر روایتی «دهقانان» مطرح است. توروایانا جنبههای مختلف این مراسم را با زیبایی تمام دراین شعر روایتی بیان میکند.
ناتورالیزم میهنپرستانۀ نجیبالله توروایانا، در شعر روایتی دهقانان، زیبایی طبیعت افغانستان را مطرح میکند تا حس وطندوستی و انساندوستی را در خوانندگان برانگیزاند.
توروایانا یکی از رسوم زندگی دهقانان را که نهرکنی یا نهرپاکی است موضوع قرار میدهد و از آن طریق جنبههای گوناگون، حیات دهقانان را در پیوند با طبیعت و حیات طبیعی را با درنظرداشت بیان زیباییشناسانه (استتیک) به بررسی میگیرد.
او با توصیف طبیعت و مظاهر طبیعی چون ابر، باد، آب خروشان، گل سرخ، ارغوان و شکوفه بهعنوان مقدمه، شعر روایتی دهقانان را آغاز میکند. وی در این شعر روایتی از شبی سخن میگوید که در آن، ابر بهاری از کنارۀ آسمان سر بلند کرد، باد در کهساران پربرف بهسوی درههای سرسبز وزیدن گرفت و آبهای خروشان جاری گشت.
او شبی را در روستا وصف میکند که گلهای وحشی آنجا را گلستان دهقانان ساخته، شاخههای ارغوان در کوهپایههای آن خودنمایی میکند و شکوفهها شب سیاه را سپید کردهاند. زیبایی طبیعت دستنخورده با روستایی که گلهای وحشی دارد، هماهنگ دارد. معلومدار است که در چنین روستایی، دهقانان با طبیعت نزدیکی دارند و آزادگی جزیی از خصوصیات آن دهقانان شمرده میشود:
« آبر آزاری، از کنار افق سرکشید
و باد بهاری از کهساران پربرف سوی درههای سر سبز وزیدن گرفت،
آبهای خروشان جریان یافت
و گلهای وحشی روستا را به گلستان دهقانان مبدل ساخت.
شاخۀ ارغوان در کوه آتش افروخت
وشکوفۀ درختان، نیمه شب، سپیدۀ صبح را جلوهگر ساخت»
در چنین روستایی تعاون و همکاری بسیار روشن دیده میشود. وقتی تصمیمی گرفته میشود کسی نیست که سرکشی کند. روح جمعی حکم میکند همه دست به دست هم بدهند تا مشکل را رفع کنند و موانع را از میان بردارند. نویسنده با خطاب به دهقان، به تعاون و همکاری میان دهقانان در راهاندازی کار جمعی (حشر) اشاره میکند و او را از خواب بیدار مینماید تا با دگران از روستا بهسوی صحرا در حرکت شود:
«ای دهقان! برخیز که همکارانت منتظرند
تا هنگام طلوع خورشید از دهکدهها بیرون آیند و راه صحرا گیرند»
کار جمعی از قدیم با طبل و کرنا انجام میشده است. در حقیقت غرش ِ رعد مانندِ طبل و صدای بلند کرنا، کشاورزان را به کار جمعی دعوت میکند. کاری که محتوایش شکافتن سینۀ زمین است. آنها بستر نهر خروشان را که روستا از آن آب میگیرد؛ میکاوند تا آبهای نقرهفام با شتاب و هلهله از آن بگذرد و بیابانها را بپیماید.
حشر، زیبایی خاص دارد؛ زیرا هدف آن به سرنوشت جمعی ارتباط میگیرد. این هدف مشترک است که اشتراککنندگان حشر را هماهنگی میدهد. نوای طبل و کرنا، احساسات جمعی را در افراد به وجود میآورد و ارادهها را بیشتر به کار میاندازد تا بدین طریق کارهای سخت و مشکل را آسان سازند و زندگی را خوشایند گردانند:
«طبل چون رعد میغرد و کرنا کشاورزان را به کار میخواند
امروز سینۀ زمین را میشکافند
و بستر نهر خروشانی را میکاوند
تا آبهای نقرهفام در شتاب و هلهلۀ خویش از آن به آسانی گذرد و بیابانها را بپیماید.»
کار جمعی به قوای بشری جوان نیاز دارد، به این جهت کشاورزان جوان، برای انجام حشر جمع آمدهاند. جوانان بیلها در شانه دارند؛ چهرههایشان خندان است و از چشمانشان برق عزم و نیرو میبارد.
فصل بهار، دهقانان را شادمان میسازد. بهار زندگی آنها را در آغوش میگیرد و دامان صحرا را فقط برای سرور و خوشی میبینند و در کشتزاران، جشن برپا میکنند و شامگاهان که از صحراها و کشتگاهها به دهکده برمیگردند، گلهای وحشی را دسته میکنند و آن را در سینۀ دخترکان روستایی میبندند.
هوای معتدل بهاران برای دهقانان که همیشه با هوای آزاد، زمین و آب سروکار دارند؛ در مقایسه با سه فصل دگر سال مخصوصا زمهریر زمستان، زردی خزان و گرمای تابستان، یک فصل پرطراوت و پرنشاط است. فصل بهار، فصل طراوت و تازگی، روحیه آدمی را شاد و آمادۀ کار میسازد و از پژمردگی و انقباض بهسوی سرزندگی و انبساط میخواند.
در این فصل بیشتر امیدها شکفته میشود، میل به کار فزونی میگیرد، ابزار کار با نیروی بیشتر استفاده میشود و عزم کار که شرط ذهنی کار و مقابله با سختیهای کار است، فزونی مییابد. آنچه در محیط بهاری دیده میشود اعم از طراوت و تازگی، گلهای رنگارنگ، خوشبویی زمین و آمادهبودن زمین برای کار کردن جهت کشت و رویش از یکسو انگیزه میشود برای استفادۀ مناسب از روشهای کشت و بذر؛ از سوی دگر برای ایجاد جوشش درونی بهعنوان عزم و اراده برای انجام کار.
عزم و اراده، هردو شرایط عینی و ذهنی کار است که نهتنها کار را برای دهقانان با استتیک همراه میکند؛ بل مشاهدۀ آن برای بینندگان نیز خالی از لطف و لذت نیست:
«دهقانان جوان گرد هم جمع آمدهاند و بیلها را بر شانه گرفتهاند
چهرههایشان خندان است و از دیدگان آنها برق عزم و نیرو میبارد.
دهقانان در فصل ربیع مانند طبیعت به نشاط اندر میشوند
و بهار زندگانی در مقابلشان آغوش میگشاید.
دامان صحرا را محض سرور میپندارند و در کشتزاران جشن میگیرند.
شامگاهان با دسته گلهای وحشی به دهکده برمیگردند
و آن گلها را بر سینۀ دخترکان روستایی میبندند.»
دریا یک پدیدۀ طبیعی است؛ زیبایی دریا نیز یک زیبایی طبیعی است. عمل و عکسالعمل، فعل و انفعالات فزیکی، جیولوژیکی، جغرافیایی و اقلیمی بدون اینکه انسان در آن دخلی داشته باشد، آن پدیده و زیبایی آن را ایجاد کرده است، اما نهر یک پدیدۀ طبیعیست که بهدست انسان دگرگون شده، توسط مغز، دست و نیت انسان، نقشهکشی شده و با دستان، بازو، شانه وعضلات او با اراده و کار ایجاد شده است.
میتوان نهر را از سربند، سد کرد و نگذاشت که آب آن جاری گردد؛ اما این کار در دریایی که آب داشته باشد، کمتر ممکن است. نویسنده در شعر روایتی دهقانان، تلویحاً میگوید که سربند نهر را بستهاند تا گِل و لای آن را بردارند و به پهنا و عمق آن بیفزایند. این کار باید در فصل معینی انجام شود تا آب خوب جریان یابد.
جریان آب و خروشندگی آن زیباست؛ همانطوری که برای آبیاری مفید است. بعد از اتمام نهرپاکی یا نهرکنی که توسط حشر انجام گرفت، آب نهر خروشان جاری میشود و آب زندگانی را که از سربند سد کرده بودند، دوباره به نهر با پهنای بیشتر و عمق زیادتر رهنمون میشود. حرکت آب یا سیر آن در نهر، نوعی حیات را نشان میدهد که نمایانگر زیبایی طبیعت زنده است:
«امروز نهر خروشان جریان مییابد
بایستی بستر او را پهناور گردانند.
قلب زمین را بشکافند
و آب زندگانی را در آن رهنمون سازند.»
دهقانان جوان دستهجمعی با نظم و پرقوت همنوا با طبل و کرنا حرکت کردهاند، لباسهای رنگارنگ، عمامههای قشنگ و شلوارهای فراخ جلب توجه میکند؛ گاه گاه سرودهای محلی سر میدهند؛ به آهنگ طبل میرقصند. کودکان قریه در پیشان افتاده، شادمانی میکنند و پیرمرد کهنسالی از گوشۀ راحت بیرون آمده با نشاط جوانان همنوایی میکند.
روح جمعی برای رسیدن به اهداف بزرگ با خود نشاط و سرور دارد. این آمادگی در پوشش تن، سر و پا دیده میشود؛ کسانی که برای کار میروند، لباس کار میپوشند. فراخ بودن شلوار، لازمۀ لباس کار است. خواندن اشعار و پایکوبی و رقص در جریان حرکت برای تحقق هدف به جمع، بیشتر نیرو میدهد.
کودکان با دیدن جوانان با خوشی در پی آنها روان میشوند؛ همچنان که پیرمردی در این حرکات با آنها هماهنگ میشود:
«دهقانان جوان به نوای کرنا و غرش طبل رهسپارند
جامههای رنگارنگ، عمامههای قشنگ و شلوارهای فراخ اوشان نظرربایی دارد.
گاه گاه به سرودن اشعار دهاتی میپردازند
و به آهنگ طبل میرقصند
کودکان قریه در پی اوشان افتاده از مشارکت با آنها شادمانند.
پیرمرد کهنسال نیز گوشۀ راحت را ترک گفته
و با نشاط جوانان همنوا گردیده»
نهر مورد بحث یک پدیدۀ طبیعت انسانی شده، جزیی از محیط زیست. چندین بهار است که چون خیل رزمندگان حملهور در بیابان غلغله انداخته و چندین زمستان یخبندان را دیده است. درختان ستبری که در دو طرف نهر، جوانان از سایۀ آنها بهره میبرند در گذشته، نهالهایی بودهاند که از باد و باران خم میشدند.
این نهر چندین سال است که آب نقرهفام را به مزارع رسانیده و این سرزمین کهنسال را سیراب کرده است.
نهر، امروز به دهقانان حیران مینگرد و از نشاط و سرعت آنها در کار محظوظ میشود تا آبی که فعلا موجود نیست پس از کار این دهقانان، دوباره به جویها برگردد و از خروش آن، سکوت روستا درهم شکند. لحظهیی منظرۀ روزگاران جوانی و نشاط در دیدۀ نهر جلوه نمود و خویشتن را جوان یافت.
آنچه محیط زیست تقاضا دارد توجه به حفظ و پاکی نهر است. نهر باید هر سال حفر شود تا آبها به سهولت جریان یابد. حفر هرسال نهر، در حقیقت زندگی تازه به نهر میدهد و جریان آن را سریعتر میسازد.
آبیاری یک بخش عمدۀ محیط زیست است. در سیستم آبیاری، طرز کندن اهمیت زیادی دارد. سیستم آبیاری اگر از جهت زیباییشناسی مورد مطالعه قرار بگیرد نهتنها با چشم و گوش ارتباط میگیرد؛ بل با حواس لامسه و ذایقه نیز پیوند مییابد.
اصولاً حیات با آب پیوند ناگسستنی دارد. هماهنگی میان مجراهای آب و سلسله مراتبی چون دریا، نهر و جویهای بزرگ و کوچک بهعنوان منابع آبیاری و سیرابسازی زمین، حیوانات و انسانها ، خود با احساس استتیک طبیعت ارتباط دارد که گاهی مستقیم حس میشود و گاهی از طریق هنر و نیز عکس و فلم به نمایش میآید:
«این نهر خروشنده چندین بهار چون خیل تکاوران حملهور در بیابان غلغله افکنده
و چندین دیماه در بند زمهریرش افسرده
این درختان کوهپیکر که امروز در سایۀ وی جوانان روستا میآسایند
هنگام جوانی او چون نوباوه گان چمن از باد و باران به هر سو خم میگردید.
چندین سال مجرای این آب نقرهفام را بهروی مزارع گشوده
سرزمین کهن را سیراب ساخته
امروز به دهقانان حیران مینگرد
و از نشاط و سرعت آنها در کار محظوظ میگردد
تا باز آب رفته در جو باز آید
و سکوت روستا از غرش آن برهم خورد
لمحهیی منظرۀ روزگاران جوانی و نشاط در دیدهاش جلوه نماید و خویشتن را جوان یابد.»
ابر بهاری در آسمان ظاهر میگردد و میبارد؛ زمین از اثر باران، پرورشگاه گلهای رنگارنگ میشود و آبهای غلتان از قلههای کوه به دامنههای آن فرو میریزد. زندگی ادامه دارد؛ ولی عمری که گذشته، برنمیگردد.
جهان کهن در هر بهار جوان میشود؛ ولی دهقان سالخورده دگر جوان نمیشود. قامت خمیدهاش او را بهسوی مرگ فرامیخواند. باید جایش را به جوانان بدهد. صحرا و بیابان نیز از آن ِ کودک معصومی است که هنوز بیل و کلند گرفته نمیتواند. آن کودکی که با دستان گلآلود به بنای دهکدههای کوچک میپردازد و میخواهد این آرامگاه معمور را با موران مسکون گرداند. جهان مال اوست و آینده از آن وی.
در اینجا نویسنده میان معانی جزیی و معانی کلی در پیوند با آبِ رفته، به صورت استعاری و کنایی ارتباط قایم میکند. وصف آبی که در نتیجۀ بارش ابر بهاری از قلههای کوهها به دامنهها میریزند، او را به تفکر فلسفی در ارتباط با حیات انسانها میکشاند.
مقایسه جوانی طبیعت در بهار، به عمر رفتۀ آدمیان که دوباره برنمیگردد اشاره مینماید. او پس از این گریز به معانی کلی (فلسفی) خطاب به دهقانان جوان میگوید: که آفتاب برآمده و زمان کار دررسیده، هله بشتابید و با بیل و کلند به پهنای بستر آب بیفزایید و خاک سیۀ آن را در کنارههای نهر بریزید!
«ابر آزاری هر سال بر آسمان نیلگون خواهد برآمد
و بر روی زمین گهر باری خواهد کرد
ادیم جهان دامان پرورش گلهای رنگارنگ خواهد برآمد
و آبهای غلتان از ذروههای جبال به دامان آنها فرخواهد ریخت
اما جویبار زندگانی و حیات از رفتار خویش نمیآساید
و این آب رفته برنمیگردد.
جهان کهن، جوان میشود
ولی دهقان سالخورده سر بر نمیآورد
قامت خمیدهاش حلقۀ دروازۀ گور است
او باید روستا را ترک گوید و به کشاورزان جوان گذارد
صحرا و بیابان، مال آن کودک معصوم است که هنوز نیروی گرفتن بیل و کلند را ندارد
آن کودکی که با دستان گِلآلود به بنای دهکدههای کوچک میپردازد
و میخواهد آن آرامگاه معمور را با موران مسکون گرداند.
جهان مال اوست و آینده از آنِ او.
ای کشاورزان جوان! آفتاب بلند گردید
و زمان کار در رسید
هله بشتابید و با بیل و کلند به پهنای بستر آب بیفزایید
و خاک سیاه را به کنارههای آن بریزید.»
نوای طبل و شیپور از هرسو بلند است، دهقانان با بازوان عریان به کندن خاک مشغولند؛ عرق از رخسارشان سرازیر میگردد. بیل و کلند در پرتو نور آفتاب میدرخشد، همه به کار مشغولند، تیغههای بیل در زمین فرو میرود و آهن کدال، سنگپارهها را از خاک جدا میکند، آهنگ دهل و کرنا مردان را به کار میگمارد و خستگی را از آنها میگیرد.
توروایانا بهصورت بسیار دقیق شرایط عینی و شرایط ذهنی تشکل زیبایی کار را از طریق وصف روش کار جمعی و استفاده از ابزارهای گونهگون مانند بیل و کدال به مقصد تغییر وضعیت خاک و سنگپاره و درخشش بیل و کلند به اثر نور خورشید و قطرات عرق دهقانان حین کار و نیز توصیف بازوان با ذکر اینکه آهنگ طبل و کرنا، دهقانان را بهشوق میآورد و آنها را از خستگی باز میدارد، شرح میکند:
«ولولۀ طبل بالا گرفت ؛ نوای شیپور به هر طرف انعکاس مینماید.
دهقانان با بازوان عریان، به کندن خاک مشغولند
و به رخسارشان قطرات عرق میدرخشد
در فروغ خورشید بیلها و کلندها میتابد
همه دست به کار زدهاند
تیغههای بیل در زمین فرو میرود
و آهنگ کدال سنگ پارهها را از خاک جدا میکند
آهنگ دهل و نوای کرنا، مردان را به کار میگمارد
و خستگی را از اوشان میراند.»
امروز باید سرتاسر نهر پاک گردد. بیشتر از این آبهای مضطرب و پرغلغله نباید منتظر بمانند. باید کشتگاهها، خرم و شاداب شوند و همهمۀ صاحبدلان با زمزمۀ جویبار، صبحگاهان برخیزد؛ شبهای مهتابی، نهر چون اژدهای سیمین جلوه کند و آبهای سیمابی جاری گردد.
ترسیم آب در جریان روز در صبحگاهان و شبانگاه اثر آن در ایجاد شادابی و خرمی کشتگاهها، جریان پرغلغله و مضطرب آن و نیز تصویر نهر و جریان آب در شبهای مهتابی زیبایی طبیعت انسانی شده و حالات آدمی را با آب و نهر ارتباط میدهد و بدین شکل تصویر هنری خلق میشود:
«امروز باید سرتاسر نهر پاک گردد
و بیشتر از این آبهای مضطرب و پرغلغله در انتظار نماند تا کشتزاران، خرم و شاداب شود
و با زمزمۀ جویبار همهمۀ صاحبدلان برخیزد.
شبهای مهتابی، نهر چون اژدهای سیمین جلوه کند و آبهای سیمابی سیال گردد»
آفتاب غروب میکند، آخرین اشعۀ آن از فراز کوهها به کشتگاهها انعکاس مینماید. گوسفندان و گاوان بهسوی آغل میروند و دهقانان با شتاب بهسوی آشیانههای خویش میشتابند. بستر نهر فراخ و آغوش زمین گشاده شده، کشاورزان در کنارۀ نهر صف کشیده و منتظرند که قدوم آب را شادباش بگویند. حرکت خورشید، پرتو آفتاب، گوسفندان و گاوان، پرندگان ودهاتیان به طبیعت و زندگی طبیعی دهاتیان، زیبایی میدهد؛ مخصوصا آنهایی که به پاککاری نهر پرداخته و اینک کنار نهر صف بستهاند و انتظار آب را میکشند:
«خورشید به کنار غربی آسمان لاجوردی رسیده
و آخرین اشعۀ او از فراز سلاسل پر برف کوهساران بر کشتزارها بوسۀ زرین میگذارد.
گوسفندان و گاوها سوی آغیل برمیگردند و دهاتیان چون پرندگان به جانب آشیانۀ خویش میشتابند.
بستر نهر فراخ گردیده و آغوش زمین گشاده شده
کشاورزان کار گر صف کشیدهاند و اتنتظار دارند قدوم آبها را شادباش گویند»
ناگهان خروشی برخاست، امواج به هم غلتیدند و آب نهر جاری گشت. هلهلۀ مردم بالا شد، دهل و کرنا هماهنگ گردید. دهقانان به آب نظر دوختند. شامگاه نزدیک بود، آفتاب پشت هندوکش غروب میکرد، قلل کهسار از دور جلوه داشت. کشاورزان فرشتۀ آبها را میستودند و به مادر سر سپید «هندوکوه» سلام میگفتند.
جریان آب در نزدیکیهای شام ترسیم زیبایی از غروب و تماشای دهاتیان به جریان آن و ستایش فرشتۀ آب و سلام بر هندوکش، آخرین منظره است از زیبایی طبیعت در شعر روایتی توروایانا:
«ناگهان خروشی از بستر خاموش برآمد
و امواج شتابنده به هم غلتیدن گرفت.
نهر جریان یافت و هلهلۀ مردم برشد
دهل و کرنا با آب هماهنگ گردید
دهقانان به غلتیدن و رقصیدن امواج نظر دوختند.
شامگاه نزدیک بود و آفتاب در پشت هندو کوه غروب میکرد.
قلل کهسار چون رشتۀ احرام سفید که در پردۀ زرینۀ آتش رنگ ترسیم شده باشد، جلوه مینمود. کشاورزان فرشتۀ آبها را میستودند و به مادر سرسپید یا هندوکوۀ پربرف سلام میفرستادند»
شعر روایتی دهقانان، یک پارچۀ نقاشی زبانی از طبیعت است که با بیان عاطفۀ دهقانان حین کار برای پاککاری نهر که با نظم و علاقه انجام میشود، شرایط ذهنی خلق میکند و با بیان طرز کار، شرایط عینی را به وصف میگیرد.
این پارچه، روستایی از افغانستان و باشندگان آن روستا را در پیوند با آب و آبیاری کشتگاهها و صحرا و بیابان نقش میکند و با هدف ناتورالیزم میهنپرستانه، علاقهمندی به کشور و مظاهر طبیعی با تفکیک زیبایی طبیعت، زیبایی طبیعت انسانی شده و طبیعت منعکس در هنر را ایجاد میکند.
توجه به فرشتۀ آب، ذهن خواننده را بهسوی اساطیر میکشاند و با نام بردن از هندوکش، این سرچشمۀ یزرگ آب دریاهای مهم در آسیا به جغرافیایی اشاره میکند که در دل تاریخ ، دامنههای آن بهعنوان خاستگاه یک کتلۀ مهم بشری شناخته شده میشود.