مقاله

نظام خودکامه با شما چه می‌کند؟

رژیم خودکامه جوی از پنهان‌کاری را می‌پروراند که در آن چپاول‌گران می‌توانند سودهای هنگفت ببرند

الهه موسوی- جامعه شناس

آلکسی دو توکویل(۱۸۵۹–۱۸۰۵)، نویسنده و سیاستمدار مشهور فرانسوی در کتاب «انقلاب فرانسه و نظام سیاسی پیش از آن» به بررسی زمینه‌ها و شرایط اجتماعی و سیاسی نظام پیش از انقلاب بزرگ فرانسه می‌پردازد. شرایطی که شاید هنوز در تمام وضعیت‌های پیشاانقلابی در همه جای جهان صادق باشد. توکویل در این کتاب درباره انحطاط طبقه اشراف در نظام ماقبل انقلاب فرانسه چنین می‌نویسد:

«خودکامگی در هیچ جا مانند گروه اجتماعی اشراف، پیامدهای زیان‌بار به بار نمی‌آورد، زیرا نظام‌های خودکامه بیشتر از هر نظام دیگری برای رشد تباهی‌هایی که طبقه اشراف ذاتاً مستعد آن‌ها هستند، زمینه فراهم می‌کند و حتی آن‌ها را به فراسوی آنچه که گرایش طبیعی آن‌ها به فساد است، سوق می‌دهد.»

توکویل شرایط اجتماعی و اقتصادی نظام توتالیتر ماقبل انقلاب را به روشنی توضیح می‌دهد: «در اجتماعی که پیوندهای خانوادگی، کاستی، طبقاتی و اخوت‌های صنفی از میان رفته باشد، مردم بسیار آمادگی دارند که تنها بر حسب منافع شخصی بیندیشند و بر وفق یک فردیت گرایی بسیار محدود، فقط در اندیشه خود باشند و هیچگونه دلبستگی به خیر همگانی از خود نشان ندهند.»

و اما سیاست نظام خودکامه راجع به این فردیت‌گرایی مفرط و منفعت‌جویی شخصی مهلک چگونه است؟ نظام‌های توتالیتر در پی مهار این ویژگی‌های منحط کننده هستند یا مشوق آن؟ توکویل می‌گوید:

«نظام خودکامه نه تنها با چنین گرایش‌های فردپرستانه‌یی مقابله نمی‌کند، بل به آن‌ها بال و پر هم می‌دهد و بدین سان، حکومت‌شوندگان را از هرگونه احساس همبستگی و وابستگی متقابل و علایق همسایگی و دلبستگی به افزایش رفاه کل اجتماع، محروم می‌سازد. این‌گونه، حکومت، مردم را در زندگی خصوصی‌شان محصور می‌دارد و با سوءاستفاده از گرایش «جدا نگهداشتن خود از دیگران»، موفق می‌شود آن‌ها را از یکدیگر بیگانه سازد. در جامعه‌یی که احساس افراد آن نسبت به همدیگر سرد باشد، «نظام» خودکامه می‌تواند یک گام بیشتر گذارد و این سردی را به یخ‌زدگی مبدل کند.»

شرایط اجتماعی، ارزش‌ها و رفتار مردم در زمانه سیطره نظام توتالیتر به انحطاط کامل گرایش پیدا می‌کند، خیر عمومی فراموش می‌شود و افراد جز به خویش و تعقیب منافع خویش به چیزی نمی‌اندیشند. چرا؟ توکویل پاسخ می‌دهد:

«از آنجا که در چنین جامعه‌یی هیچ چیز پایدار نیست، هر کسی از فرو افتادن به یک سطح اجتماعی پایین‌تر هراسان است و سراسیمه می‌کوشد تا وضع شخصی خویش را بهبود بخشد. چون در این اجتماع پول نه‌تنها معیار انحصاری پایگاه اجتماعی شخص می‌گردد، بل برای انسان پرستیژ نیز می‌خرد. در چنین جامعه‌یی هر کسی بی‌تابانه در جستجوی پول است و یا در صورت ثروتمند بودن، می‌کوشد تا ثروتش را دست‌نخورده نگهدارد.

در یک حکومت خودکامه عشق به سود، اشتیاق به کسب و کارهای پول‌ساز، آرزوی پول درآوردن به هر قیمت و دلبستگی به آسایش مادی و زندگی آسوده، به گونه سوداهای حاکم در می‌آیند. فقدان نظارت بر چنین سوداهایی، این سوداها را فراگیر می‌کند و بدین سان، ارزش‌های اخلاقی کل ملت را به پستی می‌کشانند.

«این سرشت خودکامگی است که چنین آرزوهایی را تقویت کند و به آن‌ها میدانی برای تاخت و تاز بدهد. رژیم خودکامه که برای تضمین حاکمیت خود روحیه اخلاقی جامعه را تنزل می‌دهد، توجه مردم را از امور اجتماعی بر می‌گرداند و حتی آن‌ها را از اندیشیدن به یک انقلاب نیز بیزار می‌سازد. «رژیم» خودکامه تنها می‌تواند جوی از پنهان‌کاری را بپروراند که در آن، معاملات تقلب‌آمیز رواج دارند و چپاول‌گران می‌توانند سودهای هنگفتی ببرند.»

توکویل تنها به شرح وضعیت نظام خودکامه بسنده نمی‌کند. با توجه به شناخت و تجربه‌یی که از حضور در دنیای سیاست اندوخته است و مطالعات گسترده‌یی که درباره نظام‌های سیاسی داشته است راه برون‌رفت و خلاصی از این وضعیت انحطاط‌آمیز را نیز تجویز و توصیه می‌کند. او راه مقابله با این تباهی‌ها را فقط و فقط یک چیز می‌داند: «آزادی»

«تنها آزادی است که می‌تواند اعضای یک اجتماع را از انزوا درآورد، انزوایی که در آن، یک فرد فقط سرگرم امور شخصی خویش است و به دیگران کاری ندارد؛ این آزادی است که انسان‌ها را به تماس با یکدیگر وا می‌دارد و بدآن‌ها احساس عضویت فعالانه در اجتماع می‌بخشد.»

 در بستر چنین خودکامگی‌ها و تعصباتی که محصول نظام خودپرست است، برای رسیدن به خودشناسی و حرکت در جهت مخالف ، باید به «آزادی» که توکویل می‌گفت، اندیشید. آزادی از بندهایی مانند خاص‌گرایی قومی و زبانی و تعصبات مذهبی، منفعت‌طلبی‌ها، درگیری و چاپلوسی‌ها بر سر قدرت که هر روز در جامعه افغانستان شاهدش هستیم و در آن‌ها چنان محصوریم که ما را ناخواسته، هر روز بیشتر از دیروز به سمت دشمنی با انسانیت می‌برند.

«تنها آزادی است که می‌تواند اذهان«انسان‌ها» را به فراسوی مال‌پرستی محض و نگرانی‌های تنگ‌نظرانه شخصی که در مسیر زندگی روزانه پیوسته مطرح می‌شوند، راه برد. تنها آزادی‌ست که در برخی لحظات بحرانی، آرمان والاتر و نیرومندتری را جایگزین عشق انسآن‌ها به رفاه مادی می‌سازد و هدف‌های دیگری به جز ثروتمند شدن را به پیش می‌کشد و پرتوی می‌افشاند که همگان تحت آن می‌توانند تباهی‌ها و شایستگی‌های راستین شان را ببینند و بسنجند.»

آزادی چیست؟

اکنون باید بدانیم آزادی به معنای چیست؟  شولتر در «نظریه‌های شخصیت» می‌گوید: «آزادی ظرفیت و توانمندی انسان برای رشد و تحول است، ظرفیت و توان ساختن و پرداختن خویش، آگاه بودن به وجود و ویژگی‌های خویشتن است. خودآگاهی و آزادی مثل دو روی سکه و همیشه با هم هستند. اگر دقت کنیم می‌بینیم که هر چه خود آگاهی شخص کمتر باشد افکار و رفتارش کمتر آزادانه و از آن خودش خواهد بود. آزادی، چنان که نیچه گفته است توانایی و ظرفیت رسیدن به آن چیزی است که واقعا هستیم.»

آزادی هرج و مرج و بی‌نظمی نیست. گام اصلی در به دست آوردن آزادی درونی (( انتخاب خویشتن)) است. معنی‌اش این است که فرد جای مخصوص خود را در جهان تشخیص دهد و مسوولیت ادامه حیات خویش را، به‌عنوان شخصیتی مستقل، به عهده بگیرد و این همان است که نیچه آن را (( اراده به حفظ و ادامه زندگی )) عنوان کرده است.

نوشته‌های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا