لذتِ آزار دیگران
روایتی از یک قربانی سادیزم
قربانیان دیگرآزاری و سادیزم ممکن است سالها بیآنکه کسی متوجه شوند، به قربانی بودن ادامه دهند یا در نهایت مرگ، آنان را نجات دهد.
با یکی از نجاتیافتگان که بهنظر قدری خوششانستر بوده گفتگویی داشتم.
به دیدن طاهره (نام مستعار) که مورد خشونتهای شوهر سابقش قرار گرفته میروم. او ۲۵سال دارد، مدت کوتاهی میشود که از شوهرش جدا شده و در یکی از مکاتب خصوصی کابل مشغول تدریس است.
برای دیدن بانو طاهره به مکتبی که تدریس میکند، رفتم. بعد از زنگ رخصتی وارد صنفش شدم. شاگردانش یکی یکی او را میبوسیدند و خداحافظی میکردند.
بعد از احوال پرسی پهلویش نشستم و او برایم چای سبز ریخت. بعد از رفع خستگی خواستم از زندگی فعلی و زندگی قبلی خود برایم قصه کند.
«زندگی فعلیام شکر خدا خوب است معلم استم، نیم روز کار میکنم و نیم روز را در کنار عمهام سپری میکنم.»
در حالیکه از زندگی قبلی خود خاطرهٔ خوبی ندارد، میگوید:
«هیچ فکر نمیکردم که یک روز از دست بدبختیهایی که دامنگیرم شده بود خلاصی پیدا کنم، اما خدا ره هزار بار شکر که تانستم از شر آن همه مصیبت، خلاص شوم.»
او چادرش را بر میدارد و جاهای زخمهای باقیمانده در گردنش را نشانم میدهد و میگوید: «این زخمها یادگاری گذشتهام است که هیچ گاهی خوب نخواهد شد.» بانو طاهره با یادآوری زخمهای گذشتهاش در حال که بغض گلویش را گرفته میگوید: «در بیست و سه سالگی که تازه از تربیه معلم فارغ شده بودم، عمهام برایم خواستگار آورد. در اول هیچکس راضی به این پیوند نبود، اما نمیفامم که با چند رفت وآمد آنها، چه موضوعی تغییر کرد که پدرم راضی شده و مره با سلیم (نام مستعار) که از او هیچ شناخت قبلی نداشتم، نامزد کرد. بهخاطری که برادرم از امریکا برای خانواده کیس آمدن به آنجا را جور کرده بود، به زودترین فرصت کار رفتن خانواده به آنجا مهیا شد، خانواده مره به عمهام سپرده و خودشان راهی شدند. بعد از رفتن خانواده، سلیم با یک عروسی خیلی مختصر مره به خانهشان برد.»
شب اول عروسی که قرار بود با سلیم همبستر شوم، خشونتش ره با من شروع کرد، بیمقدمه با یک رویۀ خشن لباسِ تنم را پاره پاره کرده شبیه یک تجاوزگر به من حمله کرد، هر قدر ممانعت میکردم، بیشتر اذیت میشدم. آن شب بدترین شب زندگیام بود. یادآوری آن شب برایم چندشآور است. همان شب تا صبح مورد آزار و اذیت جنسی سلیم قرار گرفتم و فردای همان شب که شبیه جسد روی تخت افتاده بودم و از جا تکان خورده نمیتانستم مرا به شفاخانه بردند، حتی داکتران از دیدن من تعجب کرده بودند و میگفتند: «لعنت به این ناانسان، با این دختر بیچاره چه کار کرده است.»
اشکهایش تمام صورتش را تر کرده بود و سعی میکرد که صدایش تغییر نکند.
«این آغاز بدبختی من بود و این خشونتها بیشتر ادامه پیدا کرد، سلیم همیشه با رفتارهای خشن با من رابطه داشت و من از خجالت به عمهام چیزی گفته نمیتانستم؛ خانواده هم که فرسنگها دور شده بودند.»
او میگوید: «معمولا سلیم شبها مره برهنه میکرد و پیش خودش میرقصاند، در عین حال که لحظهیی آرامم نمیگذاشت، مورد لت و کوب نیز قرار داده، به بدنم چنگ و دندان میانداخت. زخمها همیشه تازه میماند و منِ که هر شب مورد سو استفادهٔ جنسی خشن او قرار میگرفتم. زندگی غمانگیز من به همین منوال ادامه پیدا کرد، من که نمیخواستم خانواده از راه دور بهخاطر من غمگین شوند، تمام این زجرها را به تنهایی تحمل میکردم.»
طاهره اشکهایش را با چادرش پاک میکرد.
«سلیم هر روز خشنتر میشد و خشونتهای جدید را بالای من تحمیل میکرد و من که خاموشانه این زجرها را تحمل میکردم، باردار شدم، فکر میکردم وقتی سلیم خبر شود که بچهدار میشویم، شاید از این کارهایش دست بکشد، اما نه، او درندهتر از هر روز میشد.»
در ماه هفتم بارداری قرار داشتم، یک روز عصر که تازه از لباسشستن خلاص شده بودم، سلیم از کار آمد، او بدون علت شروع به بهانه گرفتن کرده مره لت و کوب کرد. او که میخواست با کمربند در دستش خفهام کند، فرار کردم. در حال فرار از راه پلهها پایم لیز خورده بهشدت بهسوی زمین غلتیدم، در حالت بیهوشی که از بدنم خون جاری شده بود، مره به شفاخانه بردند.
وقتی چشمم را باز کردم عمهام را کنارم دیدم، وقتی فهمیدم که طفلم را از دست دادم، طاقتم طاق شده و تاب تحمل از دستم رفت، از گریبان عمهام گرفتم، در حالیکه تمام بدنم زخمی بود با داد و بیداد به او ناسزا گفتم: «بعد از همان واقعه، عمیم کنارم ایستاده و مره از این مصیبت خلاص کرد. سلیم در این اواخر با هر شکنجهیی که به من تحمیل میکرد به آرامش نمیرسید، اگر چند روزی دیگر را با وی سپری میکردم، احتمالا مره به قسم وحشتناکی به قتل میرساند.»
اغلب افراد دیگرآزار قربانیانی را انتخاب میکنند که تمایلی به این نوع رابطه ندارند؛ چون با زجردادن آنها میتوانند، خودشان را به اوج لذت برسانند. بهرام شمس، روانشناس و رییس دانشکدۀ تعلیمات اختصاصی دانشگاه تعلیم و تربیه شهید ربانی، دربارهٔ این بیماری میگوید: «تا هنوز علل گرایش اشخاص به دیگرآزاری کاملا مشخصی نشده، اما بر حسب اطلاعات کمی که در دست ما قرار دارد، این ناهنجاری میتواند بیشتر به عوامل جنتیکی یا خانوادگی افراد مبتلا به سادیزم ارتباط داشته باشد.
این اختلال که معمولا در دوران نوجوانی و اوایل بزرگسالی خود را نشان میدهد، هیچ گونه ارتباطی با سوء مصرف دواها، مریضیهای جسمی یا ضربۀ مغزی قبلی ندارد و این اختلال میتواند در هر دو جنس (مرد و زن) وجود داشته باشد، اما نظر به برخوردهای حاکمانه و سلطهجویانۀ مردان، این اختلال در مردان بیشتر دیده شده؛ در حالیکه عمل سادیزمی زنان نیز مانند مردان خشونتآمیز بوده، اما زنان راه و روش متفاوتی را برای ارضای تمایلات سادیزمی خود انتخاب میکنند.
استاد شمس دربارهٔ درمان دیگرآزاری میگوید: «اختلالات این افراد از طریق رواندرمانی تحلیلی و رفتاردرمانی تا حدودی میتواند بهبود یابد که نیاز به زمان طولانی دارد. شرکت در گروههای خودیاری و خانوادهدرمانی نیز میتوانند موجب تغییر در رفتارهای چنین افرادی شود.»
شمیم فروتن؛ گزارشگر