بازار سیاه عشق
«این بدترین و زجرآورترین کار دنیا است. تقریبا هرروز خودم را سرزنش میکنم.»
کوچۀ تنگ و دلگیری که شروع آن نسبتا امن و انتهای آن به دشتی بزرگ منتهی میشود؛ در سینۀ خود اسرار زیادی را جا داده. قصههایی پنهان و دور از ذهنِ بسیاری از مردم این شهر.
این کوچه و دشت پشت سر آن که پر از کثافات است و معلوم نیست صاحبی دارد یا نه، مطابق گفتههای مردم، پناهگاهی برای معتادین و روسپیان شده است.
میخواستم گزارشی در ارتباط با موضوع روسپیان تهیه کنم؛ در ابتدا کسی حاضر به گفتگو نشد اما بالاخره با همکاری و تلاش یکی از دوستانم و با اطمیناندادن دربارۀ حفظ هویت زنانی که گفتگو میکنند، توانستم با دو نفر که آنجا کار میکنند، ارتباط برقرار کنم.
مرجان (نام مستعار) بیست ساله با چشمان درشت و صورت گندمگون که از دیدنش حس غربت و اندوه، سراپای وجود آدمی را فرا میگیرد، از زندگیاش میگوید:
«من در کل خانواده سالمی نداشتم. مادرم زنی بیبندوبار بود و هیچگاه به حرفهای پدرم گوش نمیکرد. پدرم مریض بود. مادرم بعد از فهمیدن اینکه دیگر از دست پدرم کاری ساخته نیست، ما را برای همیشه ترک کرده و به خارج از کشور رفت. بعد از رفتن مادرم، پدرم بیشتر مریض شد و دیری نگذشت که از اثر مریضی سرطان به جهان ابدی پیوست.
من باردوش عمهام شده بودم و با سرزنشهای او در سن نوجوانی برای بهدستآوردن پول مجبور به این کار شدم.»
مرجان با غم و افسردگی ادامه میدهد:
«خوابیدن در بغل مردانی که انسان را فقط برای سواستفاده میخواهند کار آسانی نیست. وقتی دختری از عشق و محبت واقعی محروم میشود و در بغل مردان بیشماری تنش را به فروش میرساند. این بدترین و زجرآورترین کار دنیا است که من تقریبا هر روز این زجرها را تجربه میکنم و هرروز خودم را سرزنش میکنم.»
او درباره مکانهای روسپیگری نیز میگوید:
«این مکانها مشخص در یک جا باقی نمیماند. قبلا ما در ولایت غزنی بودیم و در آنجا نیز زنان و مردان زیادی در رفتوآمد بودند؛ اما وقتی همسایهها از این کارها با خبر شدند و حاضر نشدند خانهیی را برای ما کرایه بدهند، به کابل آمدیم.
در ساختمان فعلی که ما قرار داریم دارای چندین اتاق مخروبه و چندین نگهبان است که دختران و زنان زیادی برای بهدستآوردن پول در این مکان میآیند و هر کسی نظر به سن و سال و نظر به شکل ظاهری خود دارای نرخهای متفاوتی هست.
مثلا: دختران جوان و قابل تایید برای مردان، از پنج هزار شروع تا دو هزار افغانی و خانمهایی که تقریبا میان سال هستند از یکهزار تا پنجصد افغانی و حتی پیرزنهایی هستند که در کنار گدایی برای بهدستآوردن دوصد افغانی حاضر به این کار هستند.»
خانم میانسال دیگری بهنام نرگس (ناممستعار) که خودش را با چادری پوشانیده بود و نتوانستم صورتش را درست ببینم، بر علاوه رفتوآمد در این مکان، در خانۀ خودش نیز روسپیگری میکند. او درباره زندگیاش میگوید:
«من چهار فرزند دارم و این کار را زمانی که شوهرم از لحاظ فزیکی معیوب شد و با تلاشهای زیادی نتوانستم، راه درآمد درستی پیدا کنم، شروع کردم.
در اول کار دشواری به نظر میرسید و مشتری چندانی نداشتم؛ اما بعد از شناخت، به تعداد مشتریانم افزوده شد و فعلا مشتریانم به حدی است که گاهی رسیدگی به آنها برایم مشکل میشود.»
نرگس که از این راه صاحب پول هنگفتی شده و بیشتر از نیاز پولی، به این کار نیاز روحی پیدا کرده، دربارۀ مشتریانش میگوید: «بیشترین مشتریانم را پسران جوان و مردان پولدار تشکیل میدهند.»
طبق تحقیقات انجام شده بیشترین درصد از متقاضیان را در این ارتباط، مردان مجرد و مابقی آنها را مردان متاهل تشکیل میدهند.
فریبا بیات، استاد دانشگاه و مشاور خانواده درباره این موضوع میگوید:
«روسپیها، زنانی هستند که به خاطر بهدستآوردن پول، در کاری که نه از آن لذت میبرند و نه اختیاری دارند، برای ارضای میل جنسی مردان، به آنها تسلیم شده و از این طریق امرار معاش میکنند.»
استاد بیات دربارۀ علتهای این معضل اجتماعی میگوید:
«روسپیگری با سایر آسیبهای اجتماعی مثل جرم، جنایت، اعتیاد، الکول و مواد مخدر به همراه است و یکی از اساسیترین علتهای آن را فقر، بیکاری، مهاجرت، خانوادههای مریض، بیسوادی و همچنان یک تعداد محدود از قشر آنان را تنوعطلبان تشکیل میدهد که میخواهد سکس را با افراد مختلفی تجربه کند و بر علاوه مشکلات ذکر شده یک تعداد محدود دیگر از روسپیان را دختران جوانی نیز تشکیل میدهد که معمولا از طرف خانوادۀشان نادیده گرفته شدهاند. از شروع خیلی ابتدایی؛ اما بالاخره منجر به اعتیادشان شده است و حتی در این ارتباط دخترانی هم داریم که به خاطر انتقامجویی از جنس مخالف که از طرف وی نادیده گرفته شده و احساس میکند با این کار صدمه به جنسمخالف خود وارد میکنند، بر عکس، خودشان را آسیبپذیرکرده و در یک منجلاب پر از تباهی باقی ماندهاند.»
استاد بیات که علل گرایش مردان به زنان روسپی را نداشتن رضایت زناشویی، ازدواجنکردن و فشارهای جنسی، سختبودن ازدواج، در دسترسنبودن شریک عاطفی، دوری از همسر و تنوعطلبی میداند در این ارتباط میگوید:
«در حقیقت رابطه میان روسپی و مشتری، نوعی تحقیر متقابل است و زنهای روسپی به درجات مختلفی دارای اختلالات شخصیتی هستند و این زنان در بسیاری از موارد قوای هوشی پایینتر از حد معمول را دارا میباشند.»
وقتی در مرجع قانونی این موضوع را مطرح کردم، آنها در ارتباط به این موضوع چنین گفتند:
«با آنکه هیچ جامعهیی خالی از جرم و جنایت نیست، روسپیگری هم در کنار دیگر جنایات یک عملی زشت و ناپسندی است که خلاف جامعۀ اسلامی و خلاف قانون اساسی بوده و در کود جزای افغانستان جرم پنداشته میشود و کسانیکه این عمل زشت را مرتکب میشوند، هیچگاهی از طرف قانون نادیده گرفته نمیشوند؛ زیرا هر منطقه از خود وکیل گذر دارد و با شکایت اهالی منطقه و وکیل گذر از طرف حوزۀ مربوطه اقدامات جدی صورت گرفته و آنها در اتباط به این جنایات پیگرد قانونی میشوند.»
اما به باور استاد بیات این طبقه باید تحت یک آسیبشناسی جدی قرار گرفته و با پذیرفتن آنها در جامعه و با درک مشکلاتشان نه به عنوان مجرم؛ بل به حیث یک بیمار روانی تحت تداوی جسمی و روحی قرار بگیرند و حقوق انسانیشان برآورده شود.
شمیم فروتن