تحلیل

نفرت‌پراکنی‌ قومی در فیسبوک

زندگی ما در افغانستان تا کنون زندگی قومی- قبیله‌‌یی بوده است. قومیت هرچند یک توهّم و افسانه است، اما ساختار اجتماعی مبتنی بر قبیله، مناسبات خود را بر ما تحمیل کرده و همۀ ما آگاهانه یا ناآگاهانه در چنگال مناسبات قبیله‌‌یی گیر افتاده‌ایم. گره خوردن منافع فرد با منافع قبیله، باعث شده فردیت تاحدودی از میان برداشته شود و عیب و هنر یک عضو از فلان قبیله، به تمام آن قبیله تعمیم داده شود و کلیشه‌های غیرواقعی بسیاری شکل بگیرد.

مناسبات قبیله‌‌یی باعث شده که صدمه به فلان قبیله را هر عضوی از قبیله، صدمه به خود احساس کند و منافع قبیله را نیز منافع خودش بداند. جنگ‌ها و منازعات چهل‌ساله بارها اقوام را علیه هم‌دیگر قرار داده و از این قوم به آن قوم و از آن قبیله به این قبیله، صدمات و خساراتی رسیده که این صدمات و خسارات در زبان و ادبیات و فرهنگ قبیلۀ دیگر بازتاب گسترده یافته است.

ما وقتی در زمان جنگ و نزاع یک سلسله کلیشه‌ها را به قبیلۀ مقابل نسبت داده‌ایم، این کلیشه‌ها در ادبیات و فرهنگ ما، به صورت نامحسوسی ریشه دوانیده و حالا گاهی حتا بدون این‌که بخواهیم و یا بدانیم، از کلیشه‌های قومی و نفرت‌پراکنی‌های قومی استفاده می‌کنیم.

در شبکه‌های اجتماعی به ویژه فیسبوک، گاهی این کلیشه‌ها و این سوء‌تفاهم‌ها، باعث کش‌مکش‌ها و منازعات مجازی قومی- قبیله‌‌یی می‌شود و کمنت‌های نفرت‌‌اندیشانه فراوان به چشم می‌خورد.

جنجال بهسود و علی‌پور چندی قبل در شبکه‌های اجتماعی کلیشه‌ها و تفاوت ‌نظرهای قومی را داغ‌ کرده بود. بسیار اتفاق می‌افتد که اعضای یک قوم، قوم و قبیلۀ دیگر را به نفرت از قوم دیگر متهم کنند و گفته‌های هم‌دیگر را نژادگرایانه و توهین‌آمیز بدانند.

طور نمونه اخیرا یک کاربر فیسبوک در کابل به‌نام غلام‌سخی حلامیس، که به‌نظر می‌رسد از طرفداران محمدکریم خلیلی است، روز شنبه پانزدهم حمل در واکنش به نوشته‌‌یی در مورد همایش حزب وحدت در بامیان، با عنوان «انتحاری فرهنگی» به «سید شاه حسین مرتضوی» حمله کرد و او را «مزدور سرسپردۀ فاشیسم قبیله» خواند که با «تعطیل کردن خرد و تعقل و اطاعت چشم بسته… بارها در برابر خواسته‌های برحق سیاسی مردم هزاره موضع گرفته و از پشت به خنجر زده است.» از نظر نویسنده، مرتضوی «نفرت عجیبی از انسان هزاره در ذهن و ضمیر خود دارد… در هیچ فرهنگ و میان هیچ مردمی پسندیده نیست که نمک را خورد و نمک‌دان را شکست.»

سپس بحث را تعمیم می‌دهد و می‌گوید اگر همکاری مسوولان سازمان نصر نبود حالا او «مانند بسیاری از هم‌تباران‌اش در هزاره‌جات، خانه به خانه دنبال خمس می‌گشت و خیرات جمع می‌کرد. برای من مرتضوی یادآور سید شاه نجف در دوران امیرعبدالرحمن است که از سیادت خود سوءاستفاده کرده و نقش جاسوس و مار آستین را در آن زمان بازی کرد… این چهرۀ مرموز و غیرقابل اعتماد از هر فرصت استفاده می‌کند تا زهر خود را در جامعۀ هزاره بپاشد و هر از گاهی خود را در مقاطع حساس و سرنوشت‌ساز انتحار دهد و نگذارد جامعه هزاره روی وحدت و یک‌پارچگی سیاسی را ببیند… فعال شدن آقای مرتضوی در مقاطع حساس معنایی جز این ندارد که او مانند اسلاف‌اش می‌خواهد هم‌چنان نقش مزدوری فاشیسم را بازی کند و این شغل سخیف را برای اخلاف خود به میراث بگذارد».

بعد خطاب به مرتضوی می‌نویسد:«فردا وقتی ماموریت‌ات در ارگ تمام شد حداقل بتوانی به سمت هزاره‌های جاغوری نگاه کنی و مردم تو را از ده  و دیارشان دو نیندازند.»

حمزه واعظی از نویسندگان شناخته‌شده، پای  پست حلامیس تذکر داده که: «نوشتۀ شما برای من شگفت‌آور است و مغایر نگاه و مدعای چپ‌گرایانۀ شما… تعمیم دادن عقیده و رفتار سیاسی او (مرتضوی) به قوم و تبارش نه تنها در حوزۀ نقد نمی‌گنجد، بل القای حس نفرت قومی و تباری را برجسته می‌کند… چنین کنایه‌ها و طعن‌ها و تعمیم‌های نسنجیده و حتا توهین‌آمیز علاوه برآنکه ضد اخلاقی و تباراندیشانه است به شدت ویرانگر و تفرقه‌آمیز می‌باشد.»

کاربر دیگری به نامAhmar  Jamal که نوشتۀ او را حلامیس بازنشر کرده گفته است:« حلامیس به عزت سادات می‌تازد… توهین به دیگران را جواب خواهد گرفت.»

سید رضا محمدی؛ شاعر و نویسندۀ مطرح کشور با اسم کاربری «رضا روزبهان» ظاهرا در پاسخ به همین پست بدون اشاره به نام نویسنده، در صفحه‌اش نوشته است:

«نژادپرستی یا راسیسم که امروزه در همه بلاد مترقی جرم است، زشت‌ترین و کثیف‌ترین پدیده‌ایست که بشر به خود دیده است. فرقی هم نمی‌کند که نژادپرستی پشتونی یا هزارگی یا تاجیکی و ترکی باشد… جنگ داخلی کابل هم یک جنگ نژادی تلخ بود که سوادداران سیاه‌روی هرطایفه، باعث تشویق و تهییج آن شدند و امروزه نیز جوانانی که آرزوی جنگ داخلی دیگر دارند با مدد از تاریخ و فلسفه … رویای قتل عام هم را می‌پرورند و از فرماندهان آن جنگ‌ها، برای خود قهرمان و اسطوره می‌تراشند… شما از یک نفر بدتان می‌آید، چگونه می‌توانید جد و آبا و قوم و تبار او را مورد مرحمت قرار بدهید؟ شرم‌آور است چنین نگاهی؛ و جمعیت شاهدان خاموشی که از کنار این روایت بی‌تفاوت می‌گذرند، از خود او گناه‌کارترند. نتیجه فحاشی این یک نفر، فحاشی بدتر طرف مقابل و غیرت گله‌یی دو گروه است که در امر کاملا خیالی نژاد، باهم مسابقۀ نفرت پراکنی می‌دهند.»

ممکن است یکی از عوامل نفرت‌پراکنی محسوس وغیر محسوس در شبکه‌های اجتماعی این هم باشد که ما نمی‌خواهیم در مورد آن صحبت کنیم و آن را نقد نماییم. بسیاری اوقات وقتی ما حرفی می‌زنیم که به اقوام دیگر نفرت‌انگیز معلوم می‌شود، شاید خود ما از آن اطلاع نداشته باشیم. آیا بهتر است در این مورد حرف زد و این مسایل را برجسته ساخت، یا اینکه با چشم‌پوشی از کنار آن رد شد و جامعه و شبکه‌های اجتماعی را به حال خود رها کرد؟ امیدوارم چیزفهم‌های ما به این سوال پاسخ بدهند.

نبی ساقی

نوشته‌های مشابه

یک دیدگاه

  1. فرهیخته گرامی جناب آقای ساقی!
    نوشته های بیدارگرانه شما را خواندم. و از آن کسب فیض کردم، و بر شوربختی خود تأسف خوردم و به حال این مردم درمانده تأمل کردم. سخت ناراحت شدم.
    عرض دارم محضر جناب عالی، کم نیست کسانی درین کشور که نان به نرخ روز می خورند و نیز کم نیست کسانی که از آبشخور قوم و قبیله تغذیه می کنند.
    با مراجعه به تاریخ درمی یابیم که بیشتر حکومت های درین سرزمین نفرین شده قومی بوده اند و قومی عمل کرده اند و اگر بگویم که هیچ کدام ماهیت اسلامی نداشته اند، شاید مبالغه نباشد. هر چند به نام اسلام برگرده ی مردم سوار بوده اند.
    ما برای سنجش انسان ها و جوامع دو ترازو داریم، یکی ترازوی جامعه شناسی و دیگر ترازوی انسانیت و اسلامیت. متأسفانه از لحاظ جامعه شناسی، جامعه ما هنوز یک جامعه بدوی است تا هنوز به مدنیت راه نیافته اند. که حل و هضم مسایل قومی و تباری برای شان آسان باشد. و از لحاظ انسانیت و اسلامیت هم متأسفانه که پای ما هم چنان می لنگد و درین دو ترازو قابلیت وزن شدن را نداریم. از لحاظ انسانی، انسان نما و از لحاظ مسلمانی، مسلمان نما هستیم. اگر واقعاً انسان و مسلمان می بودیم، دیگر نباید خون کسی درین سرزمین می ریخت و بر کشتن انسان ها کسی با وقاحت افتخار می کرد.
    شما از مشاجرات فسبوکی و لفظی و کتبی و شفاهی بین شهروندان کشور ناراحت نشوید. تمام این ناهنجاری ها ریشه در مدیریت بیمار سیاسی کشور دارد، و هر از چند گاهی شهروندان برای تخلیه روانی خود و یا از روی عقده گشایی به این مسایل می پردازند و گاهی هم منافع خود را از همین مسیر دنبال می کنند. مسئله شخصی را قومی می سازند و به اصطلاح از آب گل آلود ماهی می گیرند.
    شما بهتر می دانید که منبع تولید و تکثیر نفاق قومی همانا ارگ نشینان قوم سالار اند. که ازهمین راه به تداوم نظام قبیله می پردازند و با همین عنوان بر گرده ی مردم سوار اند. و به خاطر از دست نرفتن امتیازات میراثی شان تمام ارزش ها را به خدمت گرفته اند و با آن بازی می کنند، از دین تا مذهب، از جمهوریت تا مردم سالاری، از قانونیت تا مدنیت، از حقوق بشر تا حقوق زن از حقوق کودک تا حقوق کارگر و …. در حالی که به هیچ کدام ازین مؤلفه های جامعه مدنی ایمان و اعتقاد ندارند و همه را از پشت خنجر می زنند.
    و ناگفته نماند که اربابان غربی شان نیز به خاطر همین کار آن ها را به خدمت گرفته اند تا طرح قدیم و جدید شان را به اصطلاح ” تفرقه بیانداز و حکومت کن ” را زنده و جاری و ساری نگهدارند. و این کشور را بچاپند.
    این از نهایت کوته بینی و کم نظری یک شخص است که بحث شخصی را قومی و بحث قوم را وجه ملی می دهند. ما اگر چیزی ملی می داشتیم، امروز دچار این نفاق و شقاق نه می بودیم. ما تا ملت شدن خیلی فاصله داریم. فرمانروایان این خاک تا هنوز از مدنیت بوی نبرده اند، هر چند سال های سال نان غرب را خورده اند ولی بنابر کورذهنی که دارند، متأسفانه دایره تفکر شان از محدوده پالان و پشقل و خیمه و بیاران بیرون نرفته، چیزی که شاخصه قبیله است.
    با تشکر ویژه از روزنامه وزین راه مدنیت به خاطر نشر مقالات وزین شان.
    با این بیت از خواجه رندان بسنده می کنم:
    جنگ هفتاد و دو ملت دانی بهرچه بود
    چون ندیدند حقیقت رهی افســـانه زدند
    والسلام علی من اتبع الهدی

دکمه بازگشت به بالا