ورزش

نام عزیز افغانستان بود که می‌درخشید

نویسنده:  سید رضا محمدی

این روزها، در میان همه خبرهای بد، خبرهای خوب بسیاری هم هست که می‌توان به آن‌ها دلخوش بود. این روزها، با بهار تازه، زمین و آسمان سرزمین ما چراغانی خرسندی تازه‌یی است که هیچ وقت در این ملک سابقه نداشته است. ما ملتی به غم آغشته بودیم. به غم عادت گرفته بودیم. غم، جزیی از جان و جهان ما شده بود. شادی را از یاد برده بودیم. فراموش کرده بودیم چگونه در جشن‌های ملی، چوپ‌های اتن را به رقص در بیاوریم. چرا که دست‌های ما در انتحاری قطع شده بود. فراموش کرده بودیم که لب‌های‌مان را برای خنده بگشاییم از بس که از عسرت سال‌های مهجوری ترک بداشته بودند. از یاد برده بودیم نام جشن را. بر ما گروهی دیو حاکم شده بودند که شادمانی و جشن و سرور را ممنوع که حرام بد تبلیغ کرده بودند.
گفتند گل مرویید این حکم پادشاه است
چشم و چراغ بودن روشن‌ترین گناه است
حکم شکوفه تکفیر، حد بنفشه زنجیر
سهم سپیده تبعید، جای ستاره چاه است
درالخلافه آزاد بود و جهل و خرافه آزاد، اما شادمانی و لبخند و تبسم، شایسته سر بریدن. سال‌ها شده بود که ما با تبسم‌های سربریده در شهرها راه می‌رفتیم. نه غروری، نه عزتی نه فخری. با گردن‌های کج و سرهای فروافکنده و دست‌های آویزان، یا در دریاهای سیاه گم می‌شدیم یا خوراک قاچاق‌بران و دزدان و مارها و یا در مقابل همسایگان و همگنان شلاق تحقیر و سرافکندگی را بر جان می‌خریدیم.
باور نداشتیم که ما نیز، در خون‌مان برنده شدن و عزت هست. ما نیز از تباری شادیی استیم و اجداد ما شادی و غرور را به دنیا بخشیده است. باور نداشتیم که می‌توانیم در میدانی بازنده نباشیم و بخندیم. سال‌ها گذشت و از دل سال‌های خاکستر و تحقیر، نسلی سر بر آورد که در غربت غریب سرشکستگی پرورده شده بودند، اما هنوز غرور در روحشان می‌تپید. بازگشتند به میهن‌شان و پا به میدان‌های جهانی نهادند. از ادبیات شروع شد. وادی به وادی عالم را فتح کردند. بعد به ورزش رسید. فوتبال، وقتی در فینال مسابقات جنوب آسیا، خود هند را شکست دادیم و قهرمان شدیم، دانستیم که ما هم می‌توانیم. در بوکس وقتی قهرمان‌های بزرگ روس و امریکایی را به زانو در آوردیم و در تکواندو وقتی قهرمان سه دوره المپیک را از کشور همسایه شکستاندیم، دانستیم که نسلی تازه، ققنوسی نو به دنیا آمده است.
تیم کریکت افغانستان، در ابتدا تیمی بی‌حمایت بود. تیمی تنها بود. میدان‌های آسیایی را در می‌نوردید و اقبال عمومی نمی‌یافت. اما امسال وقتی این تیم فقیر اما با غیرت، در بزرگترین آوردگاه‌های عزت جهانی، پرچم پر افتخار مملکت ما را به اهتزار درآورد و وقتی جهان را وادار به تعظیم در مقابل نام و افتخار وطن ما کرد، دیگر غرور گم‌شده به رگ‌های ما برگشت. دیگر این تنها یک تیم ورزشی نبود. روح یک ملت بود. قوم و قبیله و سمت و نژاد نداشت. نام عزیز افغانستان بود که می‌درخشید. نامی که سال‌ها در کنارش در صدر اخبار جهان، فقط جنگ و تحقیر را دیده بود حالا افتخار را همراهی می‌کرد. وقتی در یک روز، فقط یک روزنامه روشنفکری انگلیس، بیست مقاله درباره این تیم پرقدرت افغانستان منتشر کرد، شروع دوره‌یی تازه برای همه ما بود. بزرگترین استیژ دنیا، مغلوب همت شیرمردان ما شده بود. در همه رسانه‌ها و تلویزیون‌های دنیا، نام افغانستان فریاد می‌شد. نام ملتی که با غم رقم خورده بود. بعد چهره‌های شاد جوان و پیر مردمی که در هر گوشه عالم پراکنده شده‌اند، همه جا صحبت از ما بود. از همت و همیت و غرور ما. از این که در بین نام ملت‌های بزرگ و پر افتخار نام ما هم می‌تواند بدرخشد.
این تیم تازه کریکت، که جهان به احترامش برخاسته، شایسته تحسین هموطنانش نیز هست. این تیم می‌تواند مثل تیم راگبی در افریقای جنوبی و فوتبال در ساعل عاج، صلح را برای ما کمایی کند. می‌تواند ما را به هم نزدیک کند و همه ما را متحد و همدل سازد.
ورزش، سیاسی نیست. طالبان در هنگام بازی، دست از جنگ می‌کشند. تروریست‌ها نرم می‌شوند. دل‌های جنگجویان در دو سوی میدان، یکی می‌شود. پس چرا نباید این اتفاق را گرامی داشت. باید این تیم پر افتخار را با افتخار و شادمانی پیشواز گفت. تیمی که شادی را به ما برگردانده است و بعد آن‌ها را در توری ملی، به شهرهای مختلف افغانستان برد. تا همه بدانند که این تیم از آن همه آن‌هاست و شادی را چون شکوفه‌های بهار به همه ولایات دور و نزدیک افغانستان با این تیم گسترد. این تیم باید به بامیان برود، به بدخشان و نیمروز و فاریاب برود. باید دست همه فرزندان این سرزمین را گیرد و به دست‌بوسی پیران همه این کشور برسد. این شادی از آن همه ماست.از شرق تا غرب از شمال تا جنوب.  به قول کتاب جامعه که برای هر چیز در زیر آسمان وقتی است/ وقتی برای غرس/ وقتی برای درو/ وقتی برای گریستن/ وقتی برای شادی…. ما دیگر راه شادی و رنگ غرور را پیدا کرده‌ایم. این شادی و غرور را دیگر از دست نمی‌دهیم. این شادی و این درخشش و غرور مبارک و جاودان باد.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا