سیمایی که ثمر نداشت
پس از فروپاشی رژیم سیاه طالبان و روی کار آمدن دولت موقت و انتقالی در افغانستان، فصل تازهیی از رستن و شگفتن در ابعاد مختلف زندگی مردم رونما شد.
ابتداییترین حقوق مدنی و آزادیهای فردی در آن زمان برای مردمی که ظلم و استبداد را پشت سر گذرانده بودند، نعمتی بود بس بزرگ.
نگارنده در آن زمان نوجوانی بیش نبودم. تازه با دموکراسی و لبرالیزم دست دوستی داده بودم و هرچه در این زمینهها گیر میآوردم با جان و هیجان میخواندم. شیفتۀ ارزشهای زندگی مدرن شده بودم و احیانن اگر نشانی از این ارزشها در هرکس و هرچیزی دیده میشد، برایم جذاب و دوستداشتنی بود.
زنانی با موهای کوتاه و بدون روسری برایم نمادی از زن مدرن، باسواد و باکلاس بود. شاید این همان حس نستولجیک بزرگان خانواده بود که بهصورت خواسته یا ناخواسته از ورای قصههایشان در پیوند به دهۀ دموکراسی و دیگر دیدهها و شنیدهها به من منتقل شده بود.
در همین هنگام زنی با سر و سیمای به شدت مدرن پا به عرصۀ فعلیت و فعالیت در زمین و زمینۀ سیاسی-مدنی گذاشت. این زن کسی نبود جز سیما سمر که بلافاصله رییس کمیسیون حقوق بشر افغانستان شد که تا اکنون نیز بر این کرسی با جسارت تمام تکیه زده است.
سیما سمر حداقل در ذهن من که گرایش شدیدی به مفاهیم و ارزشهای جهان مدرن داشتم، در زودترین زمان ممکن تبدیل به یک الگوی بالفعل انسان دموکرات و روشنفکر شد. اما امروزه که حدود پانزده سال از آن زمان میگذرد جذابیت خانم سمر با تمام قدرت و قوت در سیمای او باقی است، اما منی که توقع داشتم کار این سیما در حوزۀ حقوق بشر به ثمر بنشیند، چند سالی است این آرزویم را نقش بر آب میبینم.
نمیدانم این ادعا که اشخاصی ظاهرآرا و ظاهرپرست برای کارهای بنیادی ساخته نشدهاند، چقدر میتواند منطق روانشناسانه داشته باشد؛ اما حداقل این یکی در پانزده سال گذشته ثابت کرد که جز پرداختن به امور رویهیی سطحی و روزمره به درد کار بنیادی و اساسی نمیخورد.
این سیمای مدرن و روشنفکر که رییس کمیسیون مستقل حقوق بشر است، در پیوند به جنایات جنگی که در این پانزده سال از هلمند تا کندز و میرزاولنگ اتفاق افتاد صدا بلند نکرد. در پیوند به مثله شدن ستاره، سنگسار رخشانه، آتش زدن فرخنده، سر بریده شدن تبسم و… از سنگ صدا برآمد از سیما نه.
حالا منی که سیما از الگوهای ذهنیام بود آرزو میکنم، کاش موهای سمر بلند میبود و کفش و پیراهناش با هم نسبت نمیداشت؛ اما نسبت به قضایای حقوق بشری احساس مسوولیت میکرد. کاش در صف نخست زنان شیکپوش نمیبود؛ اما در آخرین صف معترضان و راهپیمایان حادثه فرخنده دیده میشد.
گذشته از این، سیما سمر را میشود طالبترین دموکرات افغانستان نامید. در پس سیمای دموکرات او یک منطقهگرای بی حد و حصر نهفته است.
بیگمان طالب و تروریست که شاخ و دمی ندارند؛ بل زادۀ یک تفکر افراطی هستند. در حالی که سیما سمر حداقل در قومگرایی و منطقهگرایی دست خیلی از افراطیهای متعصب را از پشت بسته است.
بنابراین فریب سیمای دموکرات خانم سمر را نباید خورد و برای منطقهگرایی او که در واقع خلاف نخستین ماده اعلامیه حقوق بشر است، باید سری به کمیسیون زد و با چشم سر دید که بیشتر از ۹۵درصد از کارکنان این کمیسیون عمدتن از جاغوری هستند.
با این پیشزمینه میخواهم بگویم که امروزه روشنفکران و آزادگان افغان ناگزیرند در چندین جبهه برزمند. بر ماست تا جدای از طالبان تفنگدار با تفکر طالبانی که در پشت ظاهر مدرن زنان و مردان این سرزمین نهفته است نیز مبارزه کنیم.
تا زمانی که کمیسیون حقوق بشر؛ تنها نهاد برابریخواه و عدالتمحور از چنین آدمهایی بیرون نشود، دست از قوام دموکراسی در این خطه باید شست.
اگر ما بر آنیم تا علیه تفکر افراطی و تبعیضنگر بجنگیم، تنها جبهههای گرم و جنگ با طالب و داعش کافی نیست؛ بل میباید با چنین تفکری در درون نظام نیز مبارزه کنیم.
بر حکومت وحدت ملی است تا به کار مدامالعمر برخی از چهرهها در نهادهای ملی نقطه پایان گذارد. مگر در افغانستان قحطی آدم است که کسی با چنین طرز فکر و رفتار و سکوت پرسشبرانگیز در برابر جنایتهای بشری اخیر، بیشتر از پانزده سال رییس یک نهاد حقوق بشری باشد؟
کمیسیون حقوق بشر به رهبری سیما سمر در این پانزده سال هیچ دستآوردی جز چند ادعای واهی در پیوند به عدالت انتقالی ندارد. به همین لحاظ میباید حکومت وحدت ملی و نهادهای مدنی در زمینۀ بیعدالتی و در خواب فرورفتگی کمیسیون حقوق بشر توجه جدی کرده و این نهاد را به فعلیت و فعالیت مثمر درآورند.
نویسنده: بکتاش روش
خیلی زیبا و شجاعانه بود! به راستی که امروز کمیسیون مستقل حقوق بشر پوچ و بی ارزش شده است و چه بسا که به فراموشی سپرده شده است. در این اواخر که سیما سمر را در لباس مردانه دیدم فهمیدم که او حتی از زن بودن خود بیزار است چطور میتواند منجی حقوق بشر باشد!