شوخی با خودمان/ «گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد؟»
راه مدنیت پا به هفتسالگی گذاشت. بهمناسبت همین رویداد خارقالعاده و غیرقابل پیشبینی، تصمیم گرفتیم ویژهنامهیی تدارک ببینیم. راستاش اول قرار نبود که من در این جشن زیاد دخالت و اظهار نظری کنم، اما بعد دیدم «گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟»
درست است، شماها که روزنامه میخوانید خیلی آدمهای جدی هستید و دنیا روی شاخهای مبارکتان میگردد، ولی باید بدانید که «دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمیارزد» و لابهلای حرصخوردنهای روزانه باید وقتی هم به خودتان و اعصاب فرسودهتان بدهید که خدای نکرده زودتر از موعد فوت نفرمایید.
اول در نظر داشتم که مثل خانهتکانی ایام عید، حسابی گردوخاک روزنامه را بتکانم و زیر فرشهای خاکگرفتۀ راه مدنیت را، نشان جهانیان بدهم. اما در جلسهیی که با مدیر مسوول داشتم، ایشان ضمن تاکید بر استعدادها و خلاقیتهای من، گفت چقدر به همکاری با من افتخار میکنند. بعد اشارۀ مبهمی به امکان اضافهشدن حقوقم کرد که مرا سخت به تامل واداشت. بیشتر که فکر کردم یادم آمد که ما اتفاقن روزنامۀ بسیار موفقی داریم. همه نویسندگان داخلی و خارجی بیتاب کار کردن با ما هستند. هر روز از کاخ سفید کسانی برای مشورت با ما وقت میگیرند. آدمهاي مهم حكومتي براي ارتباط با ما، به هر دري ميزنند و… چی؟ آها! جناب مدیرمسوول میفرمایند تا همینجا کافی است و بودجۀ کافی برای بقیه خوبیهای روزنامه ندارند! فعلن به معرفی اعضا روزنامه اکتفا میکنیم.
اصغر اشراق
مدير مسوول، «پدرخوانده». سرسلسلۀ راه مدنیت. بسی رنج برده در این ششسال، نشانده دو سه درخت پرتقال! از آنجا که درخت پرتقال یکی از مهمترین عوامل مدنیت و شهرنشینی شناخته شده است، همۀ فرهیختگان و صاحبنظران مطلعند که هیچ راهی بدون پشتوانۀ پرتقال به مدنیت نرسیده و شیخ اشراق در نهایت خرد عمل کردهاند.
وي پس از اينكه سالها فعاليتهاي پراكنده فرهنگي، اجتماعي و سياسي داشت، شبي در خواب ديد يك شبح نوراني (به خاطر تساوي جنسيتي و مسايل حقوق بشري ايشان از تعيين جنسيت شبح خودداري كردند) او را مدير مسوول صاحب خطاب نمود و از او تقاضا كرد برايش كمپاين كند. صبح كه از خواب بيدار شد در دلش نوري پيدا شد كه برود و هفتهنامهیی تاسيس كند. دخلكش را شكست و با اميد و آرزو شروع به كار كرد. هرچند اين دو تن گاهي او را تنها گذاشتند و سر كار نيامدند، اما ايشان هنوز هم در روياي آمدن دوبارۀ شبح نوراني، به كارش ادامه ميدهد.
فرشته حسینی
طنزنويس، کوه نمک. يكي از عجايب هفتگانه كه هنوز دربارهاش تحقيقي صورت نگرفته و متاسفانه حتا نامش در فهرست عجايب نوشته نشده است. حضور او باعث سكته و ناراحتيهاي قلبي ميشود. بهشدت نازكنارنجي و از خود خوش. هرجا دیدیدش زود کتابهایتان را قایم کنید. چون کتابها در حضورش طاقت نمیآورند و داوطلبانه به کیفش نقل مکان میکنند. گاهي به اشتباه، سارق كتاب نيز خوانده ميشود كه من در اينجا بهشدت اين موضوع را تكذيب ميكنم و ميگويم ايشان را زين پس عاشق كتاب بناميد.
كار او با روزنامه مدنيت يك اتفاق عجيب بود. به اين صورت كه نوشتهاش را شيخ اشراق در جاي ديگري ديد و به او گفت: عليرغم ميل باطني، با اينكه اصلن از تو خوشمان نميآيد، بيا براي ما هم بنويس. آنجا بود كه فرشته سر از پا نشناخته، اولين شغل رسمي نويسندگياش را آغاز كرد.
آرزو اكبري
پيشمرگه. گزارشگر. وي هر روز به دنبال كسب خبرهاي حلال ميرود. اعتقاد دارد بايد هر طور شده خبرها را به دست بياورد و بنگارد، ولو بالصين! يعني حتا اگر خبري، در قومندانيیی در چين باشد، با یک معرفینامه از جانب حاکم بزرگ میتی کومان! (اشراق فعلی) که طبق آداب و رسوم 5000 ساله باید به آن احترام گذاشته شود به آنجا ميرود و انتظار دارد درهای خبر به رویش گشوده شوند. امروزه بهخاطر بیتوجهی مردم به سنتها، كمتر خبري است كه بدون زحمت به دست آيد. همه به شكل نگرانكنندهیي تودار و مرموز شدهاند و كار خبرنگاران مخصوصن بانوان خبرنگار بهشدت سخت، پيچيده و خطرناك شده است. هرچند روزنامه راه مدنيت در همه حال، مواظب كارمندان خطرخيز خود بوده و خانم اکبری طبق آخرین استندردهای اتحادیه ژورنالیستان به یک چله و مقاديري دعا و سفارش (در مورد اينكه زياد سماجت نكند) مجهز و سپس براي خبرگيري فرستاده ميشود. براي اين خبرنگار آرزوي طول عمر و اگر ميسر نشد رحمت و غفران الهي در جهان ديگر را داريم!
بتول سيد حيدري
استاد، روانشناس و نویسنده. وی تا سال گذشته در برابر وسوسه آمدن به افغانستان مقاومت ميکرد، اما متاسفانه در نهایت کم آورد و به اینجا آمد. از همان بدو ورود مورد استقبال شدید انتحاریها قرار گرفت كه بهمناسبت ورودش تا يك هفته در اطراف خانهاش خود را میکفاندند. چون بسیار متواضع و شکستهنفس بود، این استقبال را به خودش نمیگرفت و در خانه نشسته و کنج عزلت گزیده بود. اما باز هم متاسفانه یکروز از خانه بیرون آمد و وارد اجتماع شد. انتحاریها هم مایوس و از اطراف او متفرق شدند!
کار با راه مدنیت را بهصورت جدی از دقایقی پیش آغاز کرده و تا کنون نیز با جدیت ادامه داده است. ایشان روانشناسی برجسته و با وضوح تصویر بالا هستند و هرچه در ضمیر کثیف ما میگذرد برای ایشان مثل روز روشن است. همچنان که روزی به مجله گلاره نگریست و متوجه شد پشت این مجله ظاهرن زنانه، یک مرد نشسته است. آن هم نه یک مرد سالم و خانوادهدار. یک مرد سگرتی! خلاصه اگر پشت پرده چیزی قایم کردهاید مواظب باشید با او روبهرو نشوید و شله خودتان را بخورید.
بانو سيد حيدري برنامههاي عجيبي براي آينده و كار راه مدنيت دارد. از من نپرسيد اين برنامهها چيست كه محال است بگويم. خودتان روزنامه را بخوانيد و بفهميد.
رضا رضایی
دیزاینر. طراح همه نقشههای نقش برآب و نقش بر کاغذشدۀ روزنامه. كسي كه اگر دلش بخواهد ميتواند روزنامه را به هفتهنامه و حتا ماهنامه تبديل كند. اهرم فشار. در هفتههاي گذشته با حوادث مشكوكي روبهرو شده است كه از طرف تيم بازرسی روزنامه تحت بررسي است. وي ادعا ميكند كه در حوالي پل سوخته مورد تهاجم نيروهاي فرازميني قرار گرفته كه خود را به صورت معتادي بدبخت درآورده و ميخواستند او را به عنوان نخبه با خود به سفينهشان ببرند و تحت آزمايشهاي عجيب قرار بدهند تا راز هوش ويژۀ او را كشف كنند، اما با تكيه بر همان هوش و استعداد خدادادي خود، موفق به فرار و بازگشت به آغوش راه مدنيت شده است.
او از زمان حادثه تا به حال بارها صحنۀ اختطاف خود را به سبك كمدي، تراژدي و درام بازگو نموده است كه هر كدام قابليت ساختن يك فلم سينمايي را دارد. همينجا از دونراني كه ممكن است يك ذره ذوق داشته باشند دعوت ميشود براي همكاري در ساخت اين فلمها به واحد اداري روزنامه مراجعه كنند.
احمد مومنی
کارتونیست. كسي كه با كجوكوله نشان دادن ديگران و حتا خودش نان ميخورد. اكر دماغتان بزرگتر از ديگران است يا چشمهاي زيادي تنگ و زيادي درشت داريد، سعي كنيد خودتان را به او نشان ندهيد.
از قيافههاي معمولي بيزار است. خودش ماشالله ماشالله چشمهاي رنگي و قد بلند دارد و يكي از شرايطش براي كار با روزنامه، اسپند كردن مداوم او در ساعاتي است كه در روزنامه حضور دارد.
يكسال است كه به راه مدنيت آمده است. از گذشته او و اينكه قبلن به چه راههايي كشيده شده است بياطلاعيم. خودش كه ميگويد خوب و درخشان بوده است. ما هم اميدواريم راست گفته باشد.
کارتوناش در يك مسابقه بينالمللي در مورد فساد اداري، جزو ده کارتون برتر جهان بوده است. احتمالن تجربۀ فراوان او در فساد اداري باعث اين موفقيت بزرگ شده است. موجودي با پتانسيل بالا براي شوخي كردن.
هادی میران
آن نيكوطلعت ماهمنير، آن آورنده چرخ نيلوفري به زير، آن نشسته بر خرِ مراد، آن بخشنده سخيِ جواد، آن نویسنده شعر و داستان. آن چتکننده با نسوان. آن مشاور فرهنگی در امور شهرسازی، آن که با نام مستعار با دم شیر میکند بازی، آن سياسينويس جنگطلب، آن رسانندۀ جان دشمنان به لب. حفظهمالله خودش و خانواده محترمش.
گویند که طبعش لطافت بسیار داشت، اما بسی حیف که خلایق را، در نظر خوار میداشت. بسیار رونده بود و هر زمان در یک گوشۀ شهر توسط مریدان رویت همی شد. روزی او را گفتند چگونهیی؟ گفت اينگونه كه: من لالۀ خودرويم، خودرويم و خودبويم. در دشت مكان دارم. فارغ ز لب جويم.
گفتند: لاله جان، دشت را رها كن و برخیز که شیخ اشراق، خلایق خواسته و بزمی چیده و تمام خوبان جمعند و زان میانه تو که «محشری و از همه سری» غایبی. سراسیمه بخاست و چپن خویش را طلبید و به طرفهالعيني به جشن سالگرد راه مدنيت شد.
امين بهراد
نويسنده و دوستدار محيط زيست. حداقل خودش كه ادعا ميكند محيط زيست را دوست دارد. هرچند وقتي به او گفتيم خودت كه عاشق محيط زيستي، بخاري ذغالي استفاده نكن، چشمهايش را درشت نمود و گفت فضولي موقوف! اول خودتان خاموش كنيد. هر روز تمام ساختمان روزنامه را به دنبال وايس ركوردر، زير و رو ميكند. گويا وايس ركوردرها هم از او ميترسند.
دو سال است به راه مدنيت آمده است و از آن هنگام راه مدنيت اظهار ميكند كه كمي احساس گمراهي ميكند و نميداند به كجا چنين شتابان ميرود.
عظمالدين برکی
صاحب قلم در امور اجتماعی. من جنس قلمشان را ديدهام و به نظرم خوب است. اما هر چه اصرار كردم بگويد از كجا خريده است، خساست به خرج داد و نگفت. لعنتالله عليه.
البته ايشان عادتهاي خوبي دارند كه خساست ايشان را كمي ميپوشاند. وي يكتنه در ايجاد فرهنك كتابخواني و عادت مطالعه انقلابي به پا كرده است و با اهدای كتاب به بانوان، سعي در بالابردن فرهنگ٢٥٠٠ ساله و رساندن آن به رقم ٥٠٠٠ دارد. وقتي از ايشان پرسيديم چرا بيشتر كتابها را به خانمها هدیه ميدهيد گفت اولن، تبعيض مثبت را رعايت ميكنم كه جامعه جهاني از من راضي باشد.
دومن، اين خانمها كه درآمدي ندارند و پول ندارند كتاب بخرند. پس وظيفه هر جوانمرديست كه كتابهايش را به خانمها بدهد. پس از این صحبتها ایشان منتظر ایمیلها، آدرس و شماره تلیفون بقیه بانوانی است که تا هنوز از این خدمات استفاده نکردهاند. بشتابید که غفلت موجب پشیمانیست.
بکتاش روش
نویسندهیي با روشهاي منحصر به فرد. سياسينويس. ميگويند بسيار خوشتيپ است. من كه خودم نديدم. گردن گويندههايش. اما اين را هم شنيدهايم كه موترش از او به نزد نهادهاي بهداشتي و قانوني شكايت كرده و دوسيهاش قرار است بهزودي مورد بررسي قرار بگيرد. موارد شكايت شامل لتوكوب شديد در خيابانها، توجه بيش از حد به عابران، بهجاي توجه بهموتر كه كار اصلي را انجام ميدهد و تغيير كاربري داخل موتر و تبديل آن به گدام است.
در آخرين نوشتهاش اعتراف كرده كه زور زنها را هيج كس ندارد، اما به صورتي ماهرانه داخل متن زنها را دور زده و حق را به كس ديگري داده كه از قضا رييسجمهور است.
شنيدهها حاكي از آن است كه شخص رييسجمهور به ايشان نامه زده و گفته است: عزيز من، مهربان! از تو ديگر چه پنهان؟ اين دفعه حق با زنان بود و معذرت من سخت بهجا بود، ولي تا هنوز جناب روش حاضر به قبول اين سخن نيست و همچنان پاهايش را روي مواضع خويش فشار ميدهد. معلوم هم هست كه دردش ميآيد، ولي غيرتش اجازه نميدهد كوتاه بيايد.
یادداشت: با ادامۀ طنزهای راه مدنیت باشید در شمارههای بعد …
نویسنده: فرشته حسینی
گزنه/ طنز راه مدنیت
تشکر عزیزم فرشته جان خیلی هم عالی نوشتی و اما
در بخش خودم ، حقیقتش من اتفاقا بسیار خنگ هم هستم اگر پشت پرده آدم ها را می دانستم خودم به تور نمی افتادم ، این را هم اضافه می کردی که خیلی خنگ است .اما آن مطلب درباره گلاره را با این نگاه شما چندان قبول ندارم ، یک مرد خانه دار سالم همچنین یک زن هم می تواند سگرتی باشد .خودم هم بوی سیگار را فراوان خوش دارم بسیاری از دوستان آقای بنده سیگاری هستند.
شاد باشی و همیشه نویسا.