ما جان به فنا دادیم تا زنده شما باشید
سید اسماعیل بلخی را پیشگام نهضت اعتراضی روشنفکران دینی میشمارند. زیرا از جانبی که خاستگاه مذهبی داشت، خطیب دینی بسیار محبوب مردم بود و از طرفی جزو منادیان جمهوریخواهی و دموکراسی غیر دینی بود. او و بعد علامه اسماعیل مبلغ از معدود چهرههای دینی نوگرا و سیاسی متفاوت با شیوه سنتی بودند. هر دو دلبسته فلسفه مدرن، اندیشه جمهوریخواهی و مدرنیته بودند. با این فرق که علامه بلخی مبارزه سیاسی جزو زندگیاش بود:
نور جمهوریت ای مقصود شرق
ای یگانه طالع مسعود شرق
او در این شعر به طور ویژه جمهوریخواهی را تنها چاره حل مشکلات جامعه بسته و دیکتاتوری میداند. کسانی که با سنت سیاست دینی آشنا هستند میدانند چقدر این مفکوره خلاف جریان تاریخی آنها و مترقی است.
علامه بلخی در زندان با مبارزین و جریان چپ نیز آشنا میشود. این آشنایی اما به رابطهیی مهم میانجامد. مبارزین چپ او را میستودند. از او آموزههای دینی را فرا میگرفتند و اینکه چطور میتوان این آموزهها را با سنت دادخواهی دینی آمیخت. برای این او واقعه کربلا را به عنوان شاخصی تاریخی در جریان دادخواهی عدالتمحور تبلیغ میکرد که برای جریان چپ نیز از این قبل، راهگشا بود.
در دشت عراق آمد آن رهبر آزادی
آزاد توان بردن ره در بر آزادی
نه بر تن تو جامه نه بر سر من معجر
کین هر دو ضرورت نیست در کشور آزادی
در شعر دیگری کربلا را نقطه عطفی تاریخی برای هر حرکت دادخواهانه میشمارد. او واقعه کربلا را از متن روضهالشهدایی که عارف بزرگ قرن ملاحسین کاشفی نوشته بود و به سنت ذکر مصیبت انجامید بیرون کرده و روایتی تازه به آن داد:
تاسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است
دانشسرای مکتب خلق دو عالم است
بعد به شرح این دانشسرا میپردازد که چگونه میتوان از این واقعه به جای گریستن درس زندگی و آزاد زیستن گرفت. شیوهیی که بعدتر مبارزانی در ایران و عراق هم از علامه پیروی کردند. اما متاسفانه درباره نوع بینش خود علامه هیچگاه تحقیقی جامع صورت نگرفت. او نهتنها مخالف سواستفاده از دین و از وقایع دینی به نفع مسایل سیاسی بود؛ بل میخواست این وقایع را تبدیل به علایم و شاخصههایی کند که راهنما باشند.
مساله بعدی در مورد منش علامه بلخی، ارتباط او با روشنفکران دانشگاهی و بهخصوص انجمن تاریخ بود. میدانیم که انجمن تاریخ مهمترین کانون روشنفکری در همه دنیا بوده است؛ بهطور مثال نقش انجمن تاریخ در فرانسه بارها از زبان اهل فضیلت و فلسفه و مطبوعات بیان شده است. انجمن تاریخ در کابل هم چنین جایگاهی داشته که متاسفانه درباره آن هم به ندرت نوشته شده، فکر میکنم تنها دکتور اشرف غنی در این مورد مقالاتی نوشته و آن را نمونه عملی قابل گسترش دانسته است.
بلخی نیز با اصحاب انجمن تاریخ دوستی و مراوده داشته، متاسفانه جزییات صحبتهایشان جایی روایت کمتر شده اما نفس چنین ارتباطی که یک روحانی سرشناس با روشنفکران بعضن ضد دین را پیوند میداده، نشانگر نوع نگاه مدارامحور و وسیع بلخی بوده و بالاخره نکته آخری ارتباط او با بزرگان قبایل و تصوف بوده است. این که مثلن خانهای آن طرف دیورند با او مراوده داشتهاند و او با اکثر علما و بزرگان غیر شیعی ارتباطی عمیق داشته، بخشی دیگر از روش و منش بلخی است که جمیع این جدولها میتواند نمایۀ بهتری از چهره و روشفکری وی ارایه کند. روشی که تنها مسالۀ تاریخی نیست؛ بل امروزه هم میتواند مسیر فعالیت سیاسی را برای جامعه روشنفکر روشن کند.
دلبستگی شدید آقای سرور دانش، در کسوت معاون رییس جمهوری به شهید بلخی و تبلیغ و معرفی منش و روش علامه نیز از همین موضوع است. جدا از این که جریان سیاسیی که آقای دانش از آن برخاسته، خود را وامدار بلخی میدانند اما در عمل تنها وی بوده که در طی سالها در مجلاتی که راه انداخته، از سراج و وحدت و در دری و انجمن نویسندگان و …، در همه استاد دانش، تمرکزی محوری بر نوع فکر و منش سیاسی علامه بلخی داشته و حالا به عنوان معاون رییسجمهور این دلبستگی را علنی و رسمیتر ساخته که البته جای قدر دارد.
روشنفکران واقعگرا البته میدانند که چرا علامه بلخی برای شکل کار آنان مهم است. با این حال من پیشنهاد میکنم در کنار بزرگداشت، یک پروژه تحقیقی برای تیوریزهکردن منش بلخی نیز ایجاد شود. تنها با متون تیوریک و دستهبندیشده تحقیقی میتوان بزرگداشت یک فیلسوف سیاسی را از حالت سمبولیک به روایتی اثرگذار تبدیل کرد.
سید اصغر اشراق؛ روزنامهنگار